دارد زمان آمدنت دیر می شود

دارد جوان سینه زنت پیر می شود

 

وقتی به نامه عملم خیره می شوی

اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود

 

کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار

در دام چشم های تو تسخیر می شود؟

 

این کشتی شکسته ی طوفان معصیت

با ذوق دست توست که تعمیر می شود

 

حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه

با حلقه های زلف تو درگیر می شود

 

در قطره های اشک قنوت شب شما

عکس ضریح گمشده تکثیر می شود

 

تقصیر گریه های غریبانه ی شماست

دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود

وحید قاسمی