دستي به روي سينه تو هم احترام كن// مدح حضرت امير(ع)

به انگورهاي ضريح مولايم علي (عليه السلام)

 

دستي به روي سينه تو هم احترام كن

همراه من به ساقي مستان سلام كن

 

ساقي سلام جرعه آبي به ما بده

ساقي سلام جام شرابي به ما بده

 

وقتي كه حال ميكده ي دل خراب شد

شاعر علي نوشت و شعرش شراب شد

 

ميخانه را به لذت ديدار ديده ايم

«ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم»

 

در آن حريم عشق كه ايوانش از طلاست

آنجا كه بال هر ملكي فرش زير پاست

 

عمري است چون گدا به در خانه ي تواييم

تو شمع خانه و همه پروانه ي تواييم

 

آقا مريض عشق توام سوز و تب بده

از باغ نخل هاي قشنگت رطب بده

 

مي خواهمت كه باز مسلمان كني مرا

از اصفهان بيايم و سلمان كني مرا

 

من را ذبيح عشق خودت كن كه چاره نيست

«در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست»

 

آقا نگاه سمت ضريح تو سوي چشم

هرچيز گفته اي به من آقا به روي چشم

 

ايوان رواق صحن و سراي تو ديدني است

وصف كمال فاطمه از تو شنيدني است

 

او فاطمه است ام ابيها كنار تو

او در مدينه است ولي در جوار تو

 

صد دانه شد دلم زحسادت به آن گدا

وقتي انار را تو  نمودي به او عطا

 

شاعر كنار تاك ضريح تو بيقرار

يعني براي خوردن آن دانه ي انار...

 

من را زباغ حب علي در قفس نكش

اي دل بدون حب علي يك نفس نكش

 

روزي خدا نوشت كه شاه جهان شوي

تو خواستي كه حاكم دلهايمان شوي

 

بدبخت آن كسي كه به دنياست دشمنت

چون كافر خداي تعالي است دشمنت

 

من يا علي بگويم و يا قل هُوَ الاَحَد

مولا گرفت دست مرا يا علي مدد

 

سید حمید داودی نسب

 

خدا کند که بیاید مسافری که نیامد * نجواي مهدوي - آدینه ی فراق-------------

خدا کند که بیاید مسافری که نیامد

و کوچه کوچه بنازم به عابری که نیامد

 

دوباره مثل گذشته تمام فاصله ها را

غزل غزل بنویسم به شاعری که نیامد

 

 همیشه غربت اینجا فقط نصیب دل من

شریک غربت من کو؟ مهاجری که نیامد

 

به پلک پلک نگاهم دخیل خاطره بستم

و رو به پنجره کردم به زائری که نیامد

 

شکست بغض غرورم در انتظار عزیزی

دعا کنید بیاید مسافری که نیامد

 

سید جواد طباطبایی

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است // مدح حضرت صديقه ي طاهره (س)

 

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر! حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد
آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت
در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

با نام تو هوای غزل معنوی شده است
بی اختیار وارد این مثنوی شده است

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری
تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است
لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت
باید برای بردن نامت وضو گرفت

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم
غرق خداست شعب ابی طالب دلم

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است
حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

از این شکوه، ساده نباید عبور کرد
باید مدام زندگیت را مرور کرد

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است
پیش تجملات، جهازت سپر شده است

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری
در هر نفس برای پدر مثل مادری

اشک شما عذاب بهشت است، خنده کن
لبخندت آفتاب بهشت است، خنده کن

دنیای ما نبوده برازنده ی شما
هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام
حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

مانند آن خسی که به میقات پر کشید
قلبم به سوی مادر سادات پر کشید

سید حمیدرضا برقعی

بين محراب ازل گرم سجودي بانو * مدح حضرت صديقه ي طاهره (س)

بين محراب ازل گرم سجودي بانو

اولين فاطمۀ صبح وجودي بانو

 

سرّ «لولاک» که تکليف مرا روشن کرد

علت خلقت افلاک تو بودي بانو

 

کس ندانست که جبريل نگاهت يک عمر

با خدا داشت عجب گفت و شنودي بانو

 

هر سحرگاه تو معراج دمادم داري

بال پرواز تو نشناخت فرودي بانو

 

باز از جنت الاعلاي تو سمت ملکوت

هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

 

پلک بر هم زدی و عشق به جريان افتاد

صد و ده پنجره اعجاز گشودي بانو

 

آمدی آینۀ نور الهی باشی

حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی

 

عصمت حضرت حق شد متجلي در تو

مي‌فرستد خود الله تحيت بر تو

 

روي لب زمزمۀ نابِ تبسم داري

با خدايت چه کليمانه تکلم داري

 

آسمان با تو و تسبيح لبت مأنوس است

روشني بخش دل و جان تو «يا قدّوس» است

 

آمدی آینۀ عصمت ایزد باشی

آمدی ام ابیهای محمد باشی

 

نبي الله به ديدار تو عادت دارد

با تماشاي تو هر لحظه عبادت دارد

 

قلب پر مِهر تو گنجينة الاسرار نبي‌ست

کوثري! سهم جهان در طلب تشنه لبي‌ست

 

آمدی فاطمه صبح ازلي روشن شد

آمدي فاطمه چشمان علي روشن شد

 

چشم مولا که شد از نور تو روشن اي ماه

گفت: لا حول و لا قوة الا بالله

 

نام تو فاطمه يا فاطمه تسبيح علي ست

ياد تو لحظۀ اعجاز مفاتيح علي ست

 

عاشقانه تو که با ياد علي مي خواني

دم به دم در همه جا نادعلي مي‌خواني

 

شده تسبيح لبت نغمۀ حيدر حيدر

ذکر هر روز و شبت نغمۀ حيدر حيدر

 

با تو تکليف قدر حکم قضا معلوم است

در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است

 

تو که در بندگي و زُهد و وفا دريايي

پارۀ قلب نبي، انسية الحورايي

 

لحظه هايت همه ايثار، صداقت، تقوا

راضيه، مرضيه ، صديقه ، زکيّه ، زهرا

 

حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست

خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست

 

خانۀ ساده ات از صدق و صفا لبريز است

قلب سجاده ات از شور دعا لبريز است

 

رحمت و جود و سخا جلوه اي از آيۀ توست

که مُقدّم به تو يا فاطمه همسايۀ توست

 

خانه داري تو که شهرۀ آفاق شده

عرش أعلي به تماشاي تو مشتاق شده

 

هر کس از باغ بهشت تو سخن مي‌گويد

از بزرگي و کرامات حسن مي‌گويد

 

بر سر دوش نبي نور دو عيني داري

جان عالم به فدايت! چه حسيني داري

 

در کرمخانۀ لطف تو مقرب باشد

هر که خاک قدم حضرت زينب باشد

 

قدر يک گوهر يکدانۀ تو مکتوم است

ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است

 

از نگاه تو فقط نور خدا مي‌بارد

هر کسي نام تو را روي لبش مي‌آرد

 

نا خود آگاه دلش چشمه اي از ايمان است

هر کسي نيست در اين دايره سرگردان است

 

بين دستان تو دستاس اگر مي‌گردد

گردش کون و مکان هم به تو بر مي‌گردد

 

آسمان محو تو و این همه معصوميّت

گرهي زد به پر چادر تو با نيّت

 

چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین

آسمان دور سرت گرم طواف است ببین

 

هر کسي نزد تو احساس بهشتي دارد

چادرت رايحۀ ياس بهشتي دارد

 

چه بگويم که بود فاطمه جان درخور تو

عالمي گشته مسلمان تو و چادر تو

 

مدحت اي سورۀ بي خاتمه کی کار من است

شرح اوصاف تو يا فاطمه کی کار من است

 

جنتي هست اگر، شمس دل افروزش تو

عالمي هست اگر، ماه شب و روزش تو

 

کيست که رتبۀ والاي تو را دريابد

خاک زير قدمت مرتبۀ زر يابد

 

آب مهريۀ تو گشته و تطهير شده

در دل شيعه فقط مهر تو تکثير شده

 

حب تو روشني عرصۀ محشر باشد

در دل هر که ولاي تو و حيدر باشد

 

مي‌شود با نظر لطفت الهي، مادر

به سوي جنت الاعلاي تو راهي، مادر

 

اين تويي که همه جا اذن شفاعت داری

تو که در هر نفست صبح هدایت داری

 

انقلاب تو شده مبدأ ايمان مادر

شده مديون تو و خون تو قرآن مادر

 

با وفاداري تو راه ولايت باقي‌ست

راه ايثار و صبوري و شهادت باقي‌ست

 

یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی

بسته شد دست علی و تو امامت کردی

 

با قيامت به همه درس بصيرت دادي

تو به دين بار دگر شوکت و عزّت دادي

 

نقش يا فاطمه سر بند مجاهدها شد

امتداد ره تو نهضت عاشورا شد

 

مکتب سرخ تو الحق که حسيني ها داشت

نسل نوراني‌ات اي عشق، خميني ها داشت

 

ماند نام تو و در کل جهان نامي شد

نور تو مطلع بيداري اسلامي شد

 

همه دنيا شده فرياد عدالت خواهي

کاش اين جمعه شود با مددِ تو راهي

 

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

عالمي منتظر گفتن بسم الَّه اوست

 

کاش مي‌آمد و بوديم کنارش، يارش

هر کجا هست خدايا به سلامت دارش


یوسف رحیمی

يا من بَدَا فی كُل ِ ضِلع ٍ كَسرُها أُمَّ أَبيها * مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س) ---------------------

يا من بَدَا فی كُل ِ ضِلع ٍ كَسرُها أُمَّ أَبيها
ای آنكه در هرسینه‌ای شكستگی‌اش نمایان شد

حَتّی غَدَا فی كُل قَلب ٍ قبرُها أُمَّ أَبيها
تا جایی‌كه در هر دلی آرامگاهی برای او هست 

أُمّاهُ لَو تَبكينَ قتلَ السِّبطِ فی جنبِ الفُراتِ
مادر جان! آن هنگام كه در عزای كشته شدن حسینت در كنار فرات می‌گریی

نوحِی علی مَن ناضَلوا و جاهَدوا ضِدَّ الطُّغاةِ
از داغ آن‌هایی كه علیه ظلم و طاغوت ایستادند و جانانه جنگیدند نیز نوحه بخوان!

يا قُرَّةَ عينِ الاوصياءِ
ای نور چشم تمام اوصیا

أدعوكِ دَوماً هذا نِدائی
دائما تو را می‌خوانم، این ندای من است

صلَّی علیكِ ربُّ السَّماءِ
پروردگار آسمان بر تو درود می‌فرستد

فاطمة، يا بَضعةَ المصطفی         فاطمة، تبكی لَكِ عينُ الوَفی
فاطمه، ای پاره تن مصطفی         فاطمه، دیدگان وفا در عزای تو می‌گریند

أدعو و دمعُ العين ِ لِلكونِ صَدَی آه ٍ واويلاه
صدایت می‌زنم و اشك چشمم به سمت جهان پژواك می‌شود

يا بنتَ من يَجری بكفَّيهِ النَّدَی آه ٍواويلاه
ای دختر پیامبری كه بارش باران به اشاره دست‌های اوست

سالَت دماء ُالشّيعةِ مِن قلبِ بحرينِ الحزينِ
اینك این خون شیعه است كه از قلب اندوهگین بحرین جاری می‌شود

و هذه أَبنائُكِ تدعُوكِ يا أُمَّ الحسين
این‌ها فرزندان تواند ای مادر حسین كه تو را می‌خوانند

زهراءُ دَومًا قَلبی يُنادی
دل من همیشه تو را می‌خواند یا زهرا!

يا بَضعةً مِن خيرِ العبادِ
ای پاره تن بهترین بندگان

ذِكراكِ رمزٌ لِلاتّحادِ
یاد تو رمز اتحاد ماست

فاطمة، يا بَضعةَ المصطفی         فاطمة، تبكی لكِ عينُ الوَفی
فاطمه، ای پاره تن مصطفی         فاطمه، دیدگان وفا در عزای تو می‌گریند

مرتضی حیدری آل كثیر


ای قبر پنهان تو در قلب همه، امّ أبیها امّ أبیها * نجوای فاطمی---------

ای قبر پنهان تو در قلب همه، امّ أبیها امّ أبیها
دل مثل پهلویت شكسته فاطمه، امّ أبیها امّ أبیها

ای اشك تو همراه امواج فرات ای همدم غم
تا كی رسد بر جان فرزندان تو غم‌های عالم

شفیعه‌ی ما دعایمان كن

به مهر خود آشنایمان كن

از این غریبی رهایمان كن

از این غریبی رهایمان كن


بر زمین خون محبان شما
ذكر ما شد كلّ ارضٍ كربلا

محمد مهدی سیار

قرار بود كه عمری قرار هم باشیم * مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س) - نجوای فاطمی

قرار بود كه عمری قرار هم باشیم
كه بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم

اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم

اگر تمام جهان دشمنی كند با ما
من و تو یار هم و جان‌نثار هم باشیم

كنون بیا كه بگرییم بر غریبی هم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم

در این دیار اگر خشكسالی آمده است
خوشا من و تو كه ابر بهار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌كند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه رو رو گرفته‌ای از من
مگر چه شد كه چنین شرمسار هم باشیم

به دست خسته‌ی تو دست بسته‌ام نرسید
نشد كه مثل همیشه كنار هم باشیم

شكسته است دلم مثل پهلویت آری
شكسته‌ایم كه آیینه‌دار هم باشیم

محمد مهدی سیار

شب گريه های غربت مادر تمام شد * مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

شب گريه های غربت مادر تمام شد

زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد

 

امشب اذان گریه بگويد بگو، بلال

سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد

 

طفلان تشنه، هروله در اشک می کنند

ایام تشنه کامی مادر تمام شد


آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)

چشم حسین (ع) گفت : برادر! تمام شد


تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد

محراب خون گريست كه منبر تمام شد


زاینده است چشمه ی زهرایی رسول

باور مكن که سوره ی کوثر تمام  شد

 

باور مكن كه فاطمه (س) از دست رفته است

باور مکن حماسه ي حیدر تمام شد


زهرا (س) اگرنبود حدیث کسا نبود

زینب (س) نبود و واقعه ي کربلا نبود...


علی رضا قزوه