ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه // آدینه فراق ///

 

ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه


تو كدام آینه ای ؟ صلّ علی آیینه



تو كدام آینه ای، ای شرف الشمس غریب


كه زد از دوری دیدار تو چشمم پینه



از همه آینه ها چشم رها كرده تری


می زنند آینه ها سنگ تو را بر سینه



لوح محفوظ خدا! آینگی كن یك صبح


كه جهان پر شده از آتش و كفر و كینه



در همه آینه ها نام تو را كاشته ایم

 
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه 

  

علیرضا قزوه 

پاي سگ بوسيد مجنون، خلق گفتند اين چه بود؟// عرفانی /////

 

پاي سگ بوسيد مجنون، خلق گفتند اين چه بود؟


گفت اين سگ گاه گاهي كوي لیلی رفته بود

 

هلا واژه هایم ! بسیجی شوید // برای سردار شهید علی هاشمی // دفاع مقدس

 

هلا واژه هایم ! بسیجی شوید

گلوله ، سلاح ، آرپی جی شوید

 

شلمچه شویم و پر از خون شویم

دل آشفته ی " فاو"  و " مجنون " شویم

 

بیایید در " هور"  ها پر زنیم

به گمگشته یاران خود سر زنیم ...

پروانه نجاتی

 

رفته ست به جنگ و باز برمی گردد // دفاع مقدس ////

برای سردار شهید علی هاشمی

رفته ست به جنگ و باز برمی گردد
نخلی ست که سرفراز بر می گردد
ای ابر، ببار و جاده را آب بزن
سردار حماسه ساز بر می گردد!

***

برگشت که شهر را دگرگون بکند
از سینه، غم نهفته بیرون بکند
از هور رسیده است با خاطره هاش
چشمان مرا دوباره کارون بکند. 

***

مشتاق شنیدنیم با شور بگو!
از حادثه ها در شب دیجور بگو!
از غربت و تنهایی و هم رزمانت
سردار! بگو، برایم از هور بگو!

 عبدالرحیم سعیدی راد 

چه گویم در مقام تو، تو ای روح اهورایی // مدح حضرت صديقه ي طاهره (س)

چه گویم در مقام تو، تو ای روح اهورایی

تو نور چشم خورشیدی، تو زهرایی، تو زهرایی

 

بهار سبز توحیدی، شمیم یاس امیدی

شب ما را تو خورشیدی، بشیر صبح فردایی

 

بتاب ای زهره زهرا (س)، چراغان کن شب ما را

تو ماه عالم افروزی، تو مهر عالم آرایی

 

تو عطر ناب مهتابی، تو روح روشن آبی

تو مانند غزل، نابی، تو رؤیایی، تو رؤیایی

 

پر از ایهام و ایجازی، پر از رمزی، پر از رازی

سؤال بی جوابی تو، معمایی، معمایی

 

بهشتی سیرتی ای گل، محمد صورتی، ای گل

تو جمع عصمت و عشقی، تو سیب باغ مولایی

 

نبوت را تویی دختر، ولایت را تویی همسر

امامت را تویی مادر، تو زهرایی، تو زهرایی

 

تو بوی غربتستانی، نسیمی از نیستانی

فدک گویاترین شاهد، تو مظلومی، تو تنهایی

 

به وصفت ای گل پرپر، ندارم واژه ای دیگر

چه توصیفی از این بهتر: تو زهرایی، تو زهرایی

رضا اسماعیلی  

باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است // فاطميه

 

«باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است»
 ماه عزاي فاطمه روح مُحرم است
 
 خون گريه كن ز غم،كه عقيق يمن شوي
 رخصت دهد خدا كه تو هم سينه زن شوي
 
 در فاطميه از دل و جان گريه مي كنيم
 همراه با امام زمان گريه مي كنيم

  در فاطميه رنگ جگر سرخ تر شود
 آتش فشان غيرت ما شعله ور شود

 شمشير خشم شيعه پديدار مي شود
 وقتي كه حرف كوچه و ديوار مي شود

  لعنت به آنكه پايگذار سقيفه شد
 لعنت به هر كسي كه به ناحق خليفه شد

 لعنت بر آنكه برتن اسلام خرقه كرد
 اين قوم متحد شده را فرقه فرقه كرد

  تكفير دشمنان علي ركن كيش ماست
 هر كس محب فاطمه شد،قوم وخويش ماست

  ما بي خيال سيلي زهرا نمي شويم
 راضي به ترك و نهي تبرا نمي شويم

 قرآن و اهل بيت نبي اصل سنت است
 هر كس جدا ز اين دو شود،اهل بدعت است

 ما همكلام منكر حيدر نمي شويم
 «با قنفذ و مغيره برادر نمي شويم»

 ما از الست طايفه اي سينه خسته ايم
 ما بچه هاي مادر پهلو شكسته ايم

 امروز اگر كه سينه و زنجير مي زنيم
 فردا به عشق فاطمه شمشير مي زنيم

 ما را نبي «قبيله ي سلمان» خطاب كرد
 روي غرور و غيرت ما هم حساب كرد

 از ما بترس،طايفه اي پر اراده ايم
 ما مثل كوه پشت علي ايستاده ايم

 از اما بترس، شيعه ي سرسخت حيدريم
 جان بركفان جبهه ي فتواي رهبريم

 از جمعه اي بترس كه روز سوارهاست
 پشت سر امام زمان ذوالفقارهاست

 از جمعه اي بترس،كه دنيا به كام ماست
 فرخنده روز پر ظفر انتقام ماست

 از جمعه اي بترس،كه پولاد مي شويم
 از هرم عشق مالك ومقداد مي شويم

وحید قاسمی

 

دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
داده ست تکیه مادر هستی به دیوار

هرلحظه دردی تازه داغی تازه دارد
در چشم خود غم های بی اندازه دارد

مثل شبی تیره ست دنیای مقابل
تنها هلالی مانده از آن ماه کامل

گاهی که بر دیوار و در دارد نگاهی
آهی به لب می آورد از درد آهی

لبریز از دردست اما غرق احساس
دستی به پهلو دارد و دستی به دستاس

آه این نسیم با محبت، مادرانه
دستی کشیده بر سر و بر روی خانه

شرمنده احساس او شد خانه داری
با هر نفس آه از در و دیوار جاری
*****
شب، نیمه شب خسته شکسته، مات، مبهوت
دستی به سر می گیرد و دستی به تابوت

از خانه بیرون می رود ناباورانه
جان خودش را می برد بر روی شانه

خورده گره با گرد غربت سرنوشتش
در خاک پنهان می شود پنهان بهشتش

نفسی علی ... آه از دل پر درد او آه
یا لیتها... آه از دل پر درد او آه

*****
این روزها دستی به سمت ذوالفقار است
...

 سیدمحمد جواد شرافت

مادر! سلام نامه ام از غم لبالب است // فاطميه مهدوي

 

مادر! سلام نامه ام از غم لبالب است
فانوس حرف های دلم نور کوکب است

بیش از هزار سال کنار مزار تو
شبهای جمعه چشمه ی چشمم لبالب است

مادر! سکوت سهم کویر تقیه بود
امروز آبروی همه، ذکر «یا رب» است

وقتی خدا اجازه ی راه و ظهور داد
می آیم اول از همه جایی که زینب است

بر غربتی که قبر تو را گریه می کند
لبخند سبز می دهم از بس مودب است

در کوچه های تنگ زمین جار می زنم:
وضعیت بقیع و زیارت مرتب است

من خود اگر چه زائرم اما برای خلق
عرش بهشت در کف دستان عقرب است

مصطفی کارگر

دلم مي سوزد از شب گريه هايت // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

دلم مي سوزد از شب گريه هايت
تنم مي لرزد از سوز صدايت

دگر كاري نمي آيد ز دستم
مـگـر اينكه كنم  جان را فدايت

رخ نيلي و درد دست و پهلو
فــداي  يـك نـگـــاه  دلربـايـت

مگر زهرات مرده اين چنيني ؟
نشستي گوشه اي با غصه هايت

به من قولي بده تا كه نفهمند
غـــم بي مادري را بچه هايـت

حلالم كن اگر قدرت ندارم
ز جا برخيزم اينك پيش پايت

به " قرآن محمد " سعي كردم
كه بگـشـايـم طـناب از دستهايت

ولي شرمنده دستم بي رمق بود
نـشـد كــاري كـنـم آقـــا برايت

امــام خسـتـه شهـر مديــنـه
شما را دوست دارم بي نهايت

سیدامیرحسین میرحسینی

هواي گرم چنان شعله مي‌كشد ز پگاه  //  مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

هواي گرم چنان شعله مي‌كشد ز پگاه
كه هر چه هست در عالم كشيده پاي ز راه

چنان هواي زمين گرم و آتش‌آلود است
كه دل طلب نكند غير آب را ز پگاه

به مثل ماهي بريان ميان تابه داغ
شدست چهره مه سرخ در ميان مياه

به گونه‌اي شده آتش اثر هواي زمين
كه شد ميان حياط حوض آب آتشگاه

به غايت آمده گرماي فصل آن نوعي
كه بر فروخت رخ هر چه را چو گونه كاه

مگو به آينه آب عكس مهر افتاد
كه آفتاب ز گرما به آب برده پناه

ز فرط گرمي عالم پناه امني نيست
مگر كه ظلّ تو اي جلوه‌اي ز روي تو ماه

به سايه تو اگر ره برد كسي ماند
وگرنه دست وي از زندگي شود كوتاه

به التفات تو گل مي‌دمد ز شاخه خشك
اگر چه خود نكند درك اين لطيفه گياه

چنان بلند مقامي كه در تمامي عمر
فتاده گاه نگاهت ز فرق چرخ كلاه

كرم ز خاك درت همچنان برد مايه
ندارد آنكه تو را دارد اضطراب گناه

كند به سايه لطف خدا كسي منزل
كه راه نيك تو پويد بدون هيچ اكراه

تمام مايه مهر اين طواف خانه توست
صفات توست كه شد مايه تجمل ماه

ستاده حاجر و مريم به خدمتت شب و روز
چنانكه نوح و مسيحا و خضر در درگاه

به پاس حرمت تو پس رود تف دوزخ
دمي كه بشنود آهنگ پاي تو از راه

گدايي در تو افتخار ملت ماست
تويي كه از كرمت بنده را دهي فر و جاه

الا كه ياس كمي از تو رنگ دارد و بو
الا كه ذكر تو ماند هماره در افواه

تو اي امين زمين، اي رسول را مادر
تو اي امان زمان، اي امير را همراه

تو مادر حسني، اي يگانه هستي
تويي محيط كرم، دختر رسول‌الله

زهي فروغ تو اي زهره سايه نظرت
زهي وجود تو اي همسر ولي الله

تو پاره‌اي ز رسولي، تمام عاطفه‌اي
تويي كه بشكني از يك نگاه قامت آه

اگرچه خلقت عالم به يمن خلقت توست
ولي بود به دل از ماتمت غمي جانكاه

سياه بود دل دشمنت وگرنه چسان
توان نمود به سيلي جمال ماه سياه

تمام هستي مولا، مرو ز دست علي!
از اينكه هست مكن غصه‌دارتر دل شاه

پس از تو سنگ صبوري براي حيدر نيست
مرو كه تا نبرد سر ميان حلقه چاه

چه كرد داغ تو با شير حق كه از آن پس
تمام عرصه دين گشت عرصه روباه

خريد لعنت دنيا براي خويش عدو
چنانكه آخرت خويش را نمود تباه

علي شناخته بود اين گروه ملحد را
كه خواندشان به صراحت رجال در اشباه

به انتقام تو مهدي قيام خواهد كرد
كشد و دمار ز خصمت به تيغ تيز و سپاه

عطا به «سائل» بيچاره كن برات بهشت
كه اين قصيده به حبّ‌اش هميشه هست گواه

به سان سرو، قد عمر حامي تو بلند
به سان صاعقه، عمر عدوي تو كوتاه

هماره با عدويت اسير قهر و غضب
هماره يار تو در اوج قدر و مسند و جاه

حسن واشقاني فراهاني

از بودن اين چنين پشيمانم كرد //  مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س) ///

از بودن اين چنين پشيمانم كرد

در خلسه اشك و آه پنهانم كرد

 

اي مادر مهربان گلهاي شهيد!

پهلوي شكسته تو ويرانم كرد

عبدالرحیم سعیدی راد

یاد آن روز بخیر این همه دیوار نبود //  دفاع مقدس

 

یاد آن روز بخیر این همه دیوار نبود

این چنین بر دل ما گرد غم یار نبود

 

چشم بیواسطه آن روز خدا را می دید

حیف شد چشم دلم لایق دیدار نبود

 

می شكستیم پل فاصله را با هر گام

بین ما و  شـهدا  فاصله بسیار نبود

 

داغ دل بود و غم جـاری ایام ولـی

روی پیشانی دل این همه زنگار نبود

 

كاش می ریخت تمامیت این فاصله ها

كاش بین من و دل این همه دیوار نبود

عبد الرحیم سعیدی راد

 

تو آمدی و زن به جمال خدا رسید //  مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

تو آمدی و زن به جمال خدا رسید

انسان دردمند به درک دعا رسید

 

تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد

تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید

 

هاجر هرآنچه هروله کرد از پی تو کرد

آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید

 

احمد (ص) اگر به عرش فرا رفت با تو رفت 

مولا اگر رسید به حق با شما رسید

 

داغ پدر، سکوت علی (ع)، غربت حسن)

شعري شد و به حنجرۀ کربلا رسید

 

در تلّ زینبیه غروبت طلوع کرد

با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید

 

با محتشم به ساحل عمّان رسید اشک

داغ تو بود بار امانت به ما رسید

*

تسبیح توست رشتۀ  تعقیب واجبات 

قد قامت الصلاتي و حيّ علي الصلات

 *

شب گريه های غربت مادر تمام شد

زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد

 

امشب اذان گریه بگويد بگو، بلال

سلمان به آه گفت: ابوذر تمام شد

 

طفلان تشنه هروله در اشک می کنند

ایّام تشنه کامی مادر تمام شد

 

آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)

چشم حسین(ع) گفت : برادر! تمام شد

 

تا صبح با تو اُستن حنّانه ضجّه زد

محراب خون گريست: كه منبر تمام شد

 

زاینده است چشمۀ زهرایی رسول

باور مكن که سورۀ کوثر تمام  شد

 

باور مكن كه فاطمه (س) از دست رفته است

باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد؟

*

زهرا (س) اگر نبود حدیث کسا نبود

زینب (س) نبود و واقعۀ کربلا نبود

 *

شب آمده ست گريه كنان بر مزار تو         

دریا شکست موج زنان در کنارتو

 

بعد از تو چلّه چلّه علي (ع) خطبه خواند و سوخت

چرخيد ذوالفقار علي بر مدارتو

 

زينب (س) كجاست؟ همسفر خطبه های خون

دنيا چه كرد بعد تو با يادگار تو

 

باران نيزه، نعش غريبانۀ حسن (ع)

آن روزگار زينب (س) و اين روزگار تو

 

گل داد روي نيزه، سر تشنۀ حسين (ع)

تا شام و كوفه رفت دل داغدار تو

 

تو سوگوار زينب (س)  و زينب غريب شام    

تو سوگوار زينب  و او سوگوار تو

*

بعد از تو سهم آينه  درد و دريغ شد

دست نوازشي كه كشيدند تيغ شد

علی رضا قزوه