دشتی بزن! //خیمه بی گاه // نجوای حسینی
دشتی بزن!
از شادی های هنوز جهان
براده های خنده ام را جمع می کنم
با چشم هایم رود می فرستم
با دستانم درود
گل های ساعتی
با ظهر گلوی تو پر پر می شوند
آه ای کدام دیروزها!
با دشتها ودره ها
زمان خیمه گاهی است
بررگهای زندگی
تمام نرسیدن هایم را علم می کشید
و طبل تو خالی نیست
وقتی تو را می نوازد
با این همه من هنوز
قلبم
زیر سم اسب ها
شیهه می کشد!
پریسا کشاورز حمید
+ نوشته شده در ساعت توسط دلتنگ نجف
|