آن باده ای که روز نخستش نه خام بود

یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود!


شکر خدا که صبح زیارت دمیده است

هر چند آفتاب حیاتم به بام بود

 

این خاک، زنده می کند آن عصر تشنه را

وقتی که آسمان رخت،  سرخ فام بود

 

بین من و سرت اگر افتاد فاصله

اما هنوز سایه ی تو مستدام بود

 

سرها به نیزه بود، ولی حجم سنگ ها

معلوم بود حمله کنان بر کدام بود

 

دشنام و هتک حرمت اسلام میهمان!

این از رسوم تازه تر احترام بود

 

چوب از لبان تو حجرالاسود آفرید

دست سه ساله بود که در استلام بود

 

بین نهیب کوفی و فریاد اهل شام

آن لهجه ی حجازی تو آشنام بود

جواد محمد زمانی