قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش // طفلان حضرت زینب(س)

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

 

این دو ز کودکی فقط آیینه دیده­ اند

«آیینه ­ایی که آه نسازد مکدّرش»

 

واحیرتا! که این دو جوانان زینب­ اند

یا ایستاده تیغ دوسر در برابرش

 

با جان و دل دو پاره جگر وقف می­کند

یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

 

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم­هاش

مشغول عطر و شانه­زدن دست دیگرش

 

چون تکیه­ گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش

 

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش...

 

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قرق بود معبرش

 

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده­است

از بس که رفته این­همه این زن به مادرش

 

زینب همان که زینت بابای خویش بود

در کربلا شدند پسرهاش زیورش

 

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته ­بود دگر آب از سرش

سیّد حمیدرضا برقعي

یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد // طفلان حضرت زینب(س)

 یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد

یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد


حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس

غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد


دختر در این قبیله تجلی کوثر است

بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد


زینب یگانه است خدا هم به فاطمه

تا زینب است دختر دیگر نمی دهد


زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی

تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد


زینب شکوه خواهری اش را در عالمین

دست کسی به غیر برادر نمی دهد


او مظهر صفات جلالی حیدر است

یعنی براحتی به کسی سر نمی دهد


زینب همان کسی است که در را عفتش

عباس می دهد، نخ معجر نمی دهد

علی اکبر لطیفیان

 

ای فدای دل منوّرتان   ای به قربان چشم کوثرتان// طفلان حضرت زینب(س)

 ای فدای دل منوّرتان

ای به قربان چشم کوثرتان


وای بر حال جبرئیل او را

گر برانید روزی از درتان


ای سلیمان موری آمده است

تا مشرف شود به محضرتان


من کیم دوره گرد چشمانت

زینبم من همان کبوترتان


کودکانم چه ارزشی دارند؟

جان عالم تصدق سرتان


کرده ام یا اخا دو آئینه

نذر چشم علی اصغرتان


ظهر دیدی چگونه خوش بودند

در صفوف نماز آخرتان


به امیدی بزرگشان کردم

تا به دستم شوند پرپرتان


گر بگویی بمیر می میرند

دست بر سینه اند و نوکرتان


پای تفسیر شیرشان دادم

پای تفسیر گریه آورتان


پای تفسیر سوره مریم

سور زخمهای پیکرتان


تا که راضی شوی و اذن دهی

پر بگیرند در برابرتان


یادشان داده ام قسم بدهند

بر ضریح کبود مادرتان


بگذار اینکه ذبحشان سازم

پای رگهای سرخ حنجرتان

علی اکبر لطیفیان

 

دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند// طفلان حضرت زینب(س)

 دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند

دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند

 

مقام زینب کبری ببین که این دو پسر

فقط به خاطر مادر امامزاده شدند

 

تمام آبروی باغبان همین دو گلند

که در حفاظت از باغ استفاده شدند

 

به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند

به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند

 

کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب

دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند

 

پیام غربت زینب شدند آن روزی

که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند

 

اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد

به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند

 

حلال زاده به دائیش می رود آخر

غریب وار اسیر حرام زاده شدند

سعید پاشازاده

دوباره در دل من خیمه عزا نزنید//طفلان حضرت زینب(س)

 دوباره در دل من خیمه عزا نزنید

 نمک به زخم من و زخم خیمه ها نزنید

 

شکسته  تر زمن پیر دیگر اینجا نیست

 مرا زمین زده است اکبرم شما نزنید


 برای آنکه نمیرم ز شرم مادرتان

 میان این همه لبخند دست و پا نزنید


 خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان

 فقط نه اینکه دو بی کس دو تشنه را نزنید


 که در برابر چشمان مادری تنها

 سر دو تازه جوان را به نیزه ها نزنید

حسن لطفی

اگر که درد تو در ناله ام اثر دارد //طفلان حضرت زینب(س)

 اگر که درد تو در ناله ام اثر دارد

و گر که از دل من روح تو خبر دارد


مزن به سینه ی من دست رد، نباید دید

برادری به دلش این همه شرر دارد


اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما

ببین میان بساطش دو تا پسر دارد


یکی برای رسیدن به اکبر و قاسم

که شوق و شور پریدن به بال و پر دارد


که دیگری که امید دلش به اذن شماست

که ذره ای غمت از روی سینه بر دارد


و من تعجب از این می کنم، نمی دانم

برادرم به زبان نه چرا دگر دارد


برای نجمه و لیلا اگر نیاوردی

همین که نوبت من شد هزار اگر دارد؟


حلالشان شده شیرم که خونشان ریزد

به پای خون خدا پس نگو خطر دارد

حامد خاکی

چگونه آب نگردم کنار پیکرتان // طفلان حضرت زینب(س)

 

چگونه آب نگردم کنار پیکرتان

که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان

 

میان هلهله ی قاتلانتان تنها

نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان

 

چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان

چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان

 

ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید

به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان

 

شکسته آمدم این جا شکسته تر شده ام

نشسته ام من شرمنده در برابرتان

 

خدا کند که بگیرند چشم زینب را

که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان

 

میان قافله ی نیزه دارها فردا

خدا کند که نخندد کسی به مادرتان

 

و پیش ناقه ی او در میان شادی ها

خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان

حسن لطفی

 

گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست // طفلان حضرت زینب(س)


گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست

باشد،!! محل نده، قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیرالنسا که هست

یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست!

از درد گریه تکیه مده سر به نیزه ات
زینب نمرده،شانه ی دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد ، برو برو
لفظ برو چه داشت برادر؟ بیا که هست

خون را بیا به دو دست قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست، عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن ، کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم، خوب نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست!

محمد سهرابی


تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد//کربلا//طفلان حضرت زینب(س)

تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد
كفر تمام نيزه ها بالا مي آيد

خون علي گويان عالم را بريزيد
اي دشنه ها،تازه ترين فتوا مي آيد

آداب جنگ كربلا مثل مدينه است
چون ضربه هاشان سمت پهلوها مي آيد

این چندمین باریست که از پشت خیمه
دارد صدای گریه ی زهرا میاید

سد سپاه كفر را در هم شكستند
تكبيرهاي حضرت سقا مي آيد

دجال هاي كوفه در فكر فرارند
دارد سپاه زينب كبري مي آيد

اي تيغ هاي كند،با تقسيم سرها
چيزي از آنها گيرتان آيا مي آيد!؟

زينب بيا از خيمه ها بيرون، كه تنها
با ديدن تو حال آقا جا مي آيد

...

بالی گشوده است و چنان پیش می رود // طفلان حضرت زینب(س)

 

بالی گشوده است و چنان پیش می رود

کز حد کودکانه خود بیش می رود

 

اصلا عجیب نیست که غوغا بپا کند

آری حلالزاده به داییش می رود

 

موج حماسه است که در قلب دشمنش

با هر قدم تلاطم تشویش می رود

 

مادر دلش گرفته از این خاک کوفه وار

از بس که او شبیه علی پیش می رود

 

لبخند بر لبش تن او غرق خون شده

امضا شده است برگ رهاییش ...می رود

سید محمد رضا شرافت