ز کویت ای برادر با دو چشم خون فشان رفتم// اربعین
ز کویت ای برادر با دو چشم خون فشان رفتم
ز بار رنج و غم، با قامتی هم چون کمان رفتم
توگر از خون خود این سرزمین راگلسِتان کردی
ولی من همچو بلبل با فغان زین گلسِتان رفتم
امیدم بود روزی سوی یثرب با تو برگردم
به سوی شام آخر بی تو ای آرام جان رفتم
بمان ای کاروان سالار فارغ دل، در این منزل!
که من با کاروانی حسرت و آه و فغان رفتم
تو ماندی با شهیدان در زمین کربلا و من
به سوی شام همراه زنان و کودکان رفتم
تو کردی آشیان در این چمن ای عندلیب جان
من آخر بال و پر بشکسته از این آشیان رفتم
به سوی غربت از این دشت با صد ناله و شیون
به همراه اسیران چون درای کاروان رفتم
به یاد تو کمال از سوز دل پیوسته می گوید:
ز کویت ای برادر، با دو چشم خون فشان رفتم
احمد کمال پور
+ نوشته شده در ساعت توسط دلتنگ نجف
|