هلا روز و شب فانی چشم تو // نجواي مهدوي

 

هلا روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو


به مهمان، شراب عطش می‌دهد
شگفت است مهمانی چشم تو


بنا را بر اصل خماری نهاد
ز روز ازل بانی چشم تو


پر از مثنوی‌های رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو


تویی قطب روحانی جان من
منم سالک فانی چشم تو


دلم نیمه شب‌ها قدم می‌زند
در آفاق بارانی چشم تو


شفا می‌دهد آشکارا به دل
اشارات پنهانی چشم تو


هلا توشه‌ی راه دریا دلان
مفاهیم طوفانی چشم تو


مرا جذب آیین آیینه کرد
کرامات نورانی چشم تو


از این پس مرید نگاه توام
به آیات قرآنی چشم تو

سید حسن حسینی

 

شاهد مرگ غم انگيز بهارم چه کنم // شمارش // نوروز مهدوی

 

شاهد مرگ غم انگيز بهارم چه کنم

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم

 

نيست از هيچ طرف راه برون شد زشبم

زلف افشان تو گرديده حصارم چه کنم

 

از ازل ايل وتبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته ی اين ايل وتبارم چه کنم

 

من کزين فاصله غارت شده ی چشم تو ام

چون به ديدار تو افتد سرو کارم چه کنم

 

يک به يک با مژه هايت دل من مشغول است

ميله های قفسم را نشمارم چه کنم؟!

حسن حسينی(مسيحا)بهار۱۳۷۳

 

تا سوز عطش فاجعه بار آمده است // ذوالجناح

 

تا سوز عطش فاجعه بار آمده است

دریای فرات شرمسار آمده است

 

با شیهه درد، ذوالجناح است مگر

کز مقتل عشق بی سوار آمده است

سیدحسن حسینی