آفتاب آسمان مجد و رحمت زینب است // مدح حضرت زینب(س)

آفتاب آسمان مجد و رحمت زینب است
حامی توحید و قرآن و ولایت زینب است
درّ دریاى فضیلت عنصر شرم و عفاف
قهرمان عرصه صبر و شهامت زینب است
در دمشق و کوفه با آن خطبه‌هاى آتشین
آنکه سوزانید بنیاد شقاوت زینب است
آن که زد بر ریشه بیداد و طغیان یزید
و آن که احیا کرد آیین عدالت زینب است
معدن ایمان و تصمیم و ثبات و اقتدار
مشعل انوار تابان هدایت زینب است
در قیام کربلا گردید همکار حسین
در ره شام بلا کوه جلالت زینب است
و آن که در امواج دریاى خروشان بـلا
امتحان‌ها داد بـا عزم و شجاعت زینب است
همچو باب و مام و جدّ خویش در روز جزا
آن که دارد از خدا اذن شفاعت زینب است

 

آیت الله صافی گلپایگانی

در آمد بار ديگر ماه يزدان // ماه يزدان // رمضان

 

در آمد بار ديگر ماه يزدان
به فرّ و شوكت و فيض فراوان

صباح مكرمت گرديد طالع
منوّر شد جهان از طلعت آن

بهار توبه و آمرزش آمد
مه ايمان و عيد حق پرستان

نسيم مغفرت هر سو وزان است
سحاب مرحمت باشد خروشان

مه روزه است و هنگام عبادت
خوشا حال نكوي روزه داران

در آ در مكتب «صوموا تصحوا»
كه در آن مي
شود امراض درمان

هلا بر خود بنازيد و بباليد
كه ايزد را در اين ماهيد مهمان

الا اي معصيت كار گرفتار!
كه از كردار خود هستي پشيمان

چرا بيگانه
اي از درگه دوست؟
چرا حال تو زار است و پريشان؟

بنه تاريكي جهل و ضلالت
بيا در پرتو انوار قرآن

مپو زين پس ره شرّ و شقاوت
بيا اندر طريق خير و احسان

مشو نوميد از عفو خداوند
و گر هستي غريق بحر عصيان

بيا در مكتب «توبوا الي الله»
ز قرآن آيه «لاتقنطوا» خوان

جهان را نور رحمت كرده روشن
منوّر شد ز اشراقش دل و جان

مبادا كفر اين نعمت نماييد
كه نعمت، سلب مي
گردد ز كفران

مبارك ماه و اوقات شريفي است
به لهو و بيهده ضايع مگردان

غنيمت دان دعا و عرض حاجات
نماز و روزه و نيكي به اخوان

به خود آ اي گنه كار نگون حال!
رها كن رشته بيداد و طغيان

بيا با خالق خود آشنا شو
مرو زين بيش، اندر راه شيطان

خدايا! از كرم بر من ببخشاي
به رويم باز كن ابواب عرفان

ز ما بر احمد(ص) و آلش تحيّات
فروزان تا بود مهر درخشان

حضرت آيت‌الله صافي گلپايگاني

یا امام العَصر یا کهفَ الاَمان // مدح امام زمان (عج)

 

آیت الله صافی گلپایگانی قطعه شعری به نام « من ترا تا جسته‌ام حق جسته‌ام»به مناسب میلاد حضرت صاحب الزمان(عج) سروده است که ابیات آن به ترتیب با حروف «یا ابا صالح المهدى ادرکنى» آغاز می‌شود.

ى

یا امام العَصر یا کهفَ الاَمان

یا جمال الکَون یا قطبَ الزَّمان

ا

اى ز فیضت ما سِوالله برقرار

وى طفیل هستی‌ات ‌کون و مکان

ا

اى سپهر عدل و مصباحِ یقین

وى جنابت قبله‌ی کرّوبیان

ب

بنده‌ی درگاه تو افلاکیان

ریزه‌خوار خوانِ تو پیر و جوان

ا

اى نگهدارنده‌ی دین خدا

وى پناه و مُنجى مستضعفان

ص

صبر ما زین شام هجران شد تمام

رفت از کف طاقت و تاب و توان

ا

الفراقُ الفراقُ الفراق

الامانُ الامانُ الامان

ل

لا تدعنا فى النوائب الغیاث

ادرک العبد الضعیف المستهان

ح

حجّت‌اللّهى و مصباحِ هدى

ز امر یزدانى به عالم حکمران

ا

آنکه سر بگذاشت بر خاکِ درت

خاک درگاهش بود رشک جنان

ل

لاینال الجنة الّا من یکون

شیعة المهدى امام انس و جان

م

من تو را تا جُسته‌ام حق جُسته‌ام

اى سلیل خاتم پیغمبران

ه

هر که سر برتافت از درگاه تو

گشت محکوم عذاب جاودان

د

در جلال و قدر تو حیران عقول

در بیان مدح تو الکن زبان

ى

یا امینَ الله عَجِّل فى الظّهور

وانْصُرِ الاِسلام بِالنّصرِ العیان

ا

اوفِتاده دین و احکام خدا

شرح و تفسیرش به رأى جاهلان

د

در نظامات و هدایت‌هاى شرع

باب تحریف آمده اندر میان

ر

ریشه‌ی بیداد و نامردى بزن

پُر ز انصاف و عدالت کن جهان

ک

کاخ استکباریان کن منهدم

سرنگون کن رایت وهّابیان

ن

نام آمریکا و روس بلشویک

محو کن با سایر بیگانگان

ى

یا ولىَّ الله «لطفى» را مخواه

بیش از این اندر فراقت خسته جان

حضرت آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی

 

يا امام العصر ما زان توایم // نجواي مهدوي

 

يا امام العصر ما زان توایم
بندة انعام و احسان توایم


برنمی‌داریم سر از خاک درت
تا ابد بر عهد و پیمان توایم


در صراط مستقیم بندگی
پیرو ارشاد و برهان توایم


پُر شود از فتنه، گر روی زمین
بیم نَبوَد چون غلامان توایم


پیشة ما عشق و شوق کوی تو است
چاکرانه سر به فرمان توایم


هر کسی مطلوب و معشوقی گرفت
ما گرفتار و پریشان توایم


هر کسی را علت و بیماری است
ما همه بیمار هجران توایم


دردمندانیم از سوز فراق
جملگی محتاج درمان توایم


مُلک دنیاگر همه از آنِ ما است
ریزه‌خواران سَر خوان توایم


ور چو خورشیدیم بر اوج سپهر
ذره‌ای از مهر رخشان توایم


«لطفی صافی» بگو با وجد و شوق
یا ولیّ عصر ما زان توایم

آيت الله العظمي صافي گلپايگاني

خوش آن نسيم كه مى آيد از كنار بقيع // بقیع

 

خوش آن نسيم كه مى آيد از كنار بقيع

خوشا هواى روان بخش و مُشكبار بقيع


فرشتگان ز زمين مى برند سوى بهشت

براى غاليه‌ي حوريان غبار بقيع


اگر كه طور تجلّى ز صدق مى طلبى

بيا به گلشن روحانى ديار بقيع


دريغ و درد كه از ظلم دشمنان خدا

خراب شد همه آثار بى شمار بقيع


ايا كه غيرت دين دارى و ولايت آل

ببار خون، عوض اشك در كنار بقيع


خراب كرد ستم، مشهد چهار امام

كز آن شرف به سما يافت خاكسار بقيع


نخست مرقد سبط نبى امام حسن

بزرگ محور اعزاز و افتخار بقيع


مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد

امين اعظم حق، ركن استوار بقيع


مزار حضرت باقر، عزيز پيغمبر

كه بر فزوده به اجلال و اشتهار بقيع


مزار حضرت صادق رييس مذهب و دين

جهان علم و عمل، نور كردگار بقيع


قبور منهدم ديگر از تبار رسول

فزوده است بر اوضاع رنج بار بقيع


زظلم فرقه وهّابيان ناكس دون

بيا ببين كه خزان گشته نوبهار بقيع


سعوديان عميل يهود و صهيونيسم

ز ظلم، هتك نمودند اعتبار بقيع


قبور آل پيمبر، خراب و ويران است

فرشتگان همگان اند سوگوار بقيع


در اين مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد

شكسته خاطر و محزون و داغدار بقيع


كند ظهور و جهان پر كند ز دانش و داد

زند به ريشه خصم ستم شعار بقيع


قيام بايد و مردانگىّ و همّت و عزم

كه بر طرف كند اين وضع ناگوار بقيع


وگرنه تا نشود قطع دست استعمار

جهان شيعه بود زار و دل فكار بقيع


حراميان به حرم تا كه حاكم اند روا ست

كه مسلمين همه باشند شرمسار بقيع


سلام بى حد و بسيار بر پيمبر و آل

درود وافر و بى انتها نثار بقيع


ز ياد مرقد ويران اولياى خدا

هميشه «لطفى صافى» است بى قرار بقيع

*

آیت الله صافی گلپایگانی