زلفت ز پیچ و تاب فزونش طناب شد // مدح حضرت سیدالشهدا (ع)

 

زلفت ز پیچ و تاب فزونش طناب شد

یک حلقه ده که قلب گلوی من آب شد

 

یک قطره اشک بهر تو بحر طویل گشت

یک ذره از فضیلت تو صد کتاب شد

 

از آتش تو شکووه به افلاک ریختم

یک قطره از شکایت من آفتاب شد

 

شمعم ز پیچ کوچه شبیخون ز باد خورد

یا رب حسین را برسان شب خراب شد

 

یحیی شدن چه داشت که عیسی شدن نداشت ؟

طشت آمد و فلک دلش از غصه آب شد

 

((دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم))

زیرا بلندی دل ما زان جناب شد

 

جولان چشم مست تو تیغ از سپر گرفت

جمعی هلاک گشته و جمعی جواب شد

 

تحویل سال سوختگان از محرّم است

یعنی حسین عید خدا انتخاب شد

 

عاشق چو مُرد گریه ز چشمش نمی رود

اشکم برای مجلس ختمم گلاب شد

 

وقتی خدا به حشر بگوید چه داشتی

سر بر کند حسین و بگوید حساب شد

محمد سهرابی

گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست // طفلان حضرت زینب(س)


گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست

باشد،!! محل نده، قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیرالنسا که هست

یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست!

از درد گریه تکیه مده سر به نیزه ات
زینب نمرده،شانه ی دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد ، برو برو
لفظ برو چه داشت برادر؟ بیا که هست

خون را بیا به دو دست قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست، عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن ، کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم، خوب نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست!

محمد سهرابی


اینجا کسی برای تو جا وا نمی کند // نجواي مهدوي

 

اینجا کسی برای تو جا وا نمی کند
این خاک احترام به دریا نمی کند


شهر پر از هوی نفسم را گرفته است
اینجا کسی هوای مسیحا نمی کند


دنیا مرا برای خودش خواست ای رفیق
شیطان که فکر آدم و حوا نمی کند


پای تو کم کسی ز خودش دست شسته است
اینجا کسی مسافرت از ما نمی کند


نامت برای رفع بلا روی تاقچه است
ورنه کسی نگاه به آقا نمی کند


از سیر چشمهای تو فیضی نمی برد
قومی که میل عالم بالا نمی کند


شبهای عاشقان چقدر طول می کشد
ما را جدا ز خود شب یلدا نمی کند


خون می خوریم و شکر خداوند می کنیم
با ما فراق بهتر از این تا نمی کند

 

محمد سهرابی

 

پاى عشقى فتاده از نفسم // شهادت جواد الائمه(ع)

 

پاى عشقى فتاده از نفسم

كاروانى نهفته در جرسم

 

مفلسى از تبار شوق توام

دامن آلوده تو در هوسم

 

موج آهم، شكسته‏تر ز دلت

غير يار كريم نيست كسم

 

نَفَسِ من مقيم سينه توست

من صدايى شكسته در قفسم

 

سايه مرحمت شدن چه‏خوش‏است

نور تو مى‏رسد ز پيش و پسم

 

تا مرا از تو ياد مى‏آيد

به لبم يا جواد مى‏آيد

 

پى وصلى شكسته‏بال‏توام

منتسب بر توام كه مال توام

 

تا مگر لب نهم به‏لعل لبت

گوئيا كوزه سفال توام

 

جز تو را گر حرام مى‏دانم

پى يك بوسه حلال توام

 

صبغة اللَّه، روى ديدنى‏ات

سائل رنگى از جمال توام

 

نقص را مى‏كشم به پرده اوج

ناقصم گرچه، با كمال توام

 

گر جنون رابه غير، ميلى نيست

جز دل ما مزار ليلى نيست

 

تا روم از دلم تو باز بيا

مى‏كشم ناز با نياز بيا

 

خانمان سوزتر ز عشق تونيست

گل يثرب، مه حجاز بيا

 

خانه‏ام را خراب ساز خراب

با من خسته دل بساز بيا

 

تنگ شد خانه معاش دلم

دست كن زير جانماز بيا

 

دست بگشاى بر شفاى دلم

تا هدايت شوم به راز بيا

 

تا گريبان درم به حيرت عشق

همتى لطف كن به غيرت عشق

 

مى‏توان گر ز هجر ناله كشيد

بايد از شوق بند عمر بريد

 

من عصاى توام كه نطق نمود

برگ زيتون، دلم كه فيض چشيد

 

من كلامى فتاده از لب تو

چشم من اشك چشم تو كه چكيد

 

بيت و مسجد گذارى از قدمت

منت كوفه از تو گشته مزيد

 

دست كوتاه و وصل يار بلند

نقص كى جانب كمال‏رسيد؟

 

حرز تو كار ساز و بنده اسير

مددى يا جواد دستم گير

 

قيمت من به حسن بودن‏توست

دل من در پى ربودن توست

 

رخصت لطف را مهيا كن

ديده محتاج رخ گشودن توست

 

دل به قيد يقين خويش بگير

كاستى در پى فزودن توست

 

گرچه رويت وسيع و آينه تنگ

رزق آئينه‏ها ستودن توست

 

تو اذان هميشه برپايى

گوشها در پى شنودن توست

 

«لا اله» از تو مى‏شود « الا»

كه تو وجه اللهى و نور خدا

 

نشود هيچگه تلف غم تو

گيرد از هر سلف خلف غم‏تو

 

شأن تو شأن مرتضى باشد

سيرت شاه لو كشف غم تو

 

جبرئيل است خاكسار درت

مايه عزت و شرف غم تو

 

سينه چاك چاك شوق، صدف

گوهر خالص صدف غم تو

 

مشهد و كربلا و سامرّا

مكه و يثرب و نجف غم تو

 

چون دلت را كريم مى‏دانم

كرمت را قديم مى‏دانم

 

در طريق غم است حكم خدا

دوستدار تو اوفتد به بلا

 

شرح معشوق مى‏كند هردم

عاشق غم كشيده رسوا

 

روى تو روى حيدر كرار

بوى تو بوى اكبر ليلا

 

گوش دل باز مى‏كنم چو تو را

العطش مى‏رسد ز كرب و بلا

 

اربا ارباست آن يكى به زمين

تو هم اينجا شكسته بابا

 

اين جواد و على است افتاده

آن حسين و رضاست جان داده

*

محمد سهرابی