گر جگر خشک شود خشکی لبها ؛ حتمی است //شهادت قمربنی هاشم(ع)


گر جگر خشک شود خشکی لبها ؛ حتمی است

رفتن ناله ي لب تشنه به بالا حتمی است

 

آب اگر یافت نشد مرگ رباب بی شیر

بر سر درس جگر سوز الف با حتمی است

 

قطره ای آب اگر نذر سر او بکُنند

بر علی اصغر مان معجز عيسا حتمی است

 

بدن غیرت اگر که عرق سرد کُند

خیس تب هم بشود ؛ ذُق ذق رگها حتمی است

 

دختر شاه بخواهد؛ احدی مانع نیست

طلب آب کُند ؛‌ حل معمّا حتمی است

 

العطش بازاگر بر جگری لطمه زند

مشک اگر پُر نشود؛ مُردن سقا حتمی است

 

آب اگر موج زند بازهم ایمان داریم

اینکه او لب نزده بر لب دریا حتمی است

 

بی کلاه خود اگر بر سر او گُرز زنند

از روی اسب؛ زمین خوردن آقا حتمی است

 

ناله ابنی العباس زنی ثابت کرد

اینکه او شد؛ پسر حضرت زهرا حتمی است

 

تیرانداز هر آن قدر که ناشی باشد

تیر خوردن به تو با این قد و بالا حتمی است

 

دست دادی و به تو بال بهشتی دادند

لفظ طیّار تو در جنّت الاعلی حتمی است

 

گر روی خاک بلا پا بکشی آقا جان

برحسین ابن علی خنده اعدا حتمی است

 

اگر آقا نبَرد پیکرتان را به حرم

تکّه تکّه شدن این قد رعنا حتمی است

 

عدّه ای نیزه سر دست بلند کردند

روی نی ؛‌ با کمک پارچه بندت کردند

 

سعيد توفيقي

تمام غصه ام این است , پشت پا بخوری//شهادت قمربنی هاشم(ع)


تمام غصه ام این است , پشت پا بخوری

 تو هم شبیه خودم نیزه بی هوا بخوری 

 

 خـدا کند که به فرقـم نـظر نـینـدازی

 هراس دارم از این عمق زخم جا بخوری!

 

 عـزیز فـاطـمه مـدیون زیـنبت کـــردم

 اگر  که ثانیه ای غصـه ي  مـرا بخـوری

 

 شبیه من جگرت آب می شود وقتی

 به زیر تیغ وسنان حرص خیمه را بخوری

 

 خلاصه عرض کنم حرف تیرها این است

 قـرار نیست که از آب کـربلا بـخـوری!

 

وحید قاسمی

این که بر سینه خود داغ برادر دارد//شهادت قمربنی هاشم(ع)


این که بر سینه خود داغ برادر دارد

نتواند که سر از سینه ی تو بردارد

 

تیر ها با همه قامت به تنت جا شده اند

وای بر من چقدر پیکر تو پر دارد

 

می کشی پا به زمین و کمرم می شکنی

کمی آرام که در پای تو مادر دارد....

 

....میکشد تیر ز چشمان تو با دست کبود

ولی این تیر چرا هیبت خنجر دارد؟

 

ای رشید حرمم بی تو حرم غارت شد

آخر این خیمه آتش زده دختر دارد

 

چه شده با سرت از ضربه سنگین عمود

بین دو ابروی تو سخت است ترک بردارد

 

حسن لطفی


رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت//شهادت قمربنی هاشم(ع)


رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت

 

پشت و پناه یکی دو روزه ی من نه !

یک جبل الرحمه از برابر من رفت

 

نیست کمر درد من به خاطر اکبر

دردم از این است که برادر من رفت

 

گفتم ابولفضل هست غصه ندارم

عیب ندارد اگر که اکبر من رفت

 

بسکه بلند است هلهله به گمانم

کوفه خبر دار شد که لشگر من رفت

 

زود زمین خوردن من علتش این است

تیر به بال تو خورد و در پر من رفت

 

چشم قشنگ تو سه شعبه ی مسموم

وای چه ها بر تو ای برادر من رفت

 

گفت مرا هم ببر به علقمه - گفتم :

زودتر از رفتن تو مادر من رفت

 

رفتی با رفتن تو دست حرامی

تا بغل گوشواره ی دختر من رفت

 

طفل رضیع مرا رباب کفن کرد

فکر کنم دیده آب آور من رفت

 

جان حسین - روی نیزه باش مراقب

دیدی اگر سمت کوفه خواهر من رفت

 

علی اکبر لطیفیان


یا به علقمه دریاب تکسوارت را//شهادت قمربنی هاشم(ع)


یا به علقمه دریاب تکسوارت را

به خاک بنگر علمدار کارزارت را

 

تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین

مگیر از من بی دست این جسارت را

 

مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا

به امر مادرتان گفتم آن عبارت را

 

بگیر لالة چشمم که خوب بنگرمت

بده دوباره به من فرصت زیارت را

 

خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه

چگونه بنگرم اطفال بیقرارت را

 

سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من

به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را

 

صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم

یقین به خنده کشیدند انکسارت را

 

سریع تر برو که این نگاه های حریص

شروع کرده به سمت خیام غارت را

 

محمد بیابانی


تیغ بین دو ابروش به هم برگشته//شهادت قمربنی هاشم(ع)


تیغ بین دو ابروش به هم برگشته

آنکه ابروش چنان تیغ دو دم بر گشته

 

بس که موزون و تراز است به چشمم انگار

پیش بالاش بلندای علم برگشته

 

رد پایش طرف آب چرا این گونه ست؟

یک قدم رفته به پیش و دو قدم برگشته

 

خوب دقت کن از طرز قدم ها پیداست

که به کرات سرش سمت حرم برگشته

 

چقدر تیر که تا سینه ی او آمده و

دختری خورده به عباس قسم برگشته

 

ار سر یوسف تا آخر قرآن تنش

آیه ی کوتاه دست قلم برگشته

 

تیغ وا کرده دو ابرو وسط پیشانیش

آنکه ابروش چنان تیغ دودم برگشته

 

مهدی رحیمی

عده ای داده ای و راهی دریا شده ای//شهادت قمربنی هاشم(ع)


عده ای داده ای و راهی دریا شده ای

خوش به حال لب اصغر كه تو سقا شده ‏اى

 

آب از هيبت عباسى تو مى‏ لرزد

بى عصا آمده‏ اى حضرت موسى شده‏ اى

 

به سجود آمده‏اى يا كه عمودت زده‏اند

يا خجالت زده‏اى وه كه چه زيبا شده‏اى

 

يا اخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت

كمر خم شده را غرق تماشا شده‏ اى

 

منم و داغ تو و اين كمر بشكسته

توئى و ضربه‏ اى و فرق ز هم وا شده‏ اى

 

سعى بسيار مكن تا كه ز جا برخيزى

كمى هم فكر خودت باش ببين تا شده‏ اى

 

مانده‏ ام با تن پاشيده‏ ات آخر چه كنم؟

اى علمدار حرم مثل معما شده‏ اى

 

مادرت آمده يا مادر من آمده است

با چنين حال به پاى چه كسى پا شده‏ اى

 

تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود

در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شده‏ اى

 

علی اکبر لطیفیان

همه حیثیت عالم و آدم با توست//شهادت قمربنی هاشم(ع)

همه حیثیت عالم و آدم با توست

در فرات نفسم گام بزن دم با توست

 

من از این جزر و مد سینه زنانت خواندم

ماه من شورش شبهای محرم با توست

 

دشمن از ترس تو مژه بر هم نزند

غضب آلوده ای و خشم خدا هم با توست

 

با حضورت حرم آل علی آرام است

تا زمانی که در این معرکه پرچم با توست

 

علقمه زیر شتاب نفست میسوزد

وعده ای داده ای و چشمه زمزم با توست

 

خرد شد ریخت به پایت همه هست حسین

قد بر افراشتن این کمر خم با توست

 

علیرضا لک


آب می ریزد به هم // شهادت قمربنی هاشم(ع)

آب می ریزد به هم

دست در دریا زدی، مهتاب می ریزد به هم

 

رود پرجوش وخروش

ازتلاطم های تو، مرداب می ریزد به هم

 

چشم هایت قاب عشق

حیف! با تیرسه شعبه، قاب می ریزد به هم

 

باعمودآهنین

هم سر و هم گیسوی پرتاب می ریزد به هم

 

دست هایت بین راه...

هرقدم تاعلقمه، ارباب می ریزد به هم

 

ای پناه خیمه ها

می روی بعد ازتو دیگر، خواب می ریزد به هم

 

گر نباشی در حرم

معجر و موی سر و جلباب می ریزد به هم

داود رحیمی

سلام آقا فداي تو، غصه ي من، غم هاي تو // نجواي مهدوي// شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

سلام آقا فداي تو، غصه ي من، غم هاي تو

درد و بلات براي من، دردسرهام براي تو

 

سلام آقا فداي تو، باز دلمو آتيش زدي

گفتي يه روز جمعه مياي، جمعه شد و نيومدي

 

شما کجا و من کجا؟، تو خوب خوب، من بد بد

آخه چقدر مهربوني، راه دادي و بده اومد

 

من اومدم با اشک و آه، خسته ام و مونده تو راه

مي خوام كه رو سفيد بشم، شبيه اون غلام سياه

 @

سلام آقا فداي تو، من ميميرم براي تو

@

زنده باشم براي تو، بنده ي زر خريد بشم

کشته بشم به پاي تو، کاشکي بشه شهيد بشم

 

سلام آقا مجلس ما، اين شب هاي آخرشه

امشبه رو يه بار بيا، دهه داره تموم ميشه

 @

سلام آقا فداي تو، من ميميرم براي تو

@

ديدن تو آرزومه، منم به آرزوم ميام

مگه خودت نگفتي که، تو روضه ي عموم ميام

 

آقا بيا به روضه مـون، ما گريه کن تو نوحه خـون

بيا منو آتيش بزن، خودت يه بار روضه بخون

 @

سلام آقا فداي تو، من ميميرم براي تو

@@@@@@@@@@@@

تن يکي تو خاک و خون، بي رمقه تو علقمه

پا ميکشه روي زمين، سرش رو پاي فاطمه

 

ميگه مادر خوش اومدي، سرم فداي قدمت

يه وقتي اومدي که من، نميتونم ببيمنت

 

يه وقتي اومدي که آب،  نمونده بين مشک من

پيش پاهات جاري شده، چشمه ي خون تو اشک من

 

ميخوام ادب کنم پاشم، تا که آقام نيومده

چادرتون خاکي شده، براي من خيلي بده

 

يه بوي خاک داره مياد، فرق ميکنه با علقمه

چادرتون خاکي شده، تو کوچه ها يا علقمه؟!

 

کاشکي دستام ميتونست، سرت رو زانوم بذاره

کاشکي دستم ميتونست، تير از تو چشمت درآره

 

چقدرخوب كه غارت‌گرِ دلها شده‌اي // شهادت قمربنی هاشم(ع) //////////

 

چقدرخوب كه غارت‌گرِ دلها شده‌اي

حيدري زاده، پسر خوانده‌ي زهرا(س)شده‌اي

 

حضرت ماه! كه خورشيد پناهنده به توست

كاشفُ الكَربِ ولي اله عظمي‌ا شده‌اي

 

قمر هاشميان! سروِ كَلاوي هايي

الحق عباس(ع)، سزاوارِ تماشا شده‌اي

 

ضرباتي كه به صِفين زدي، محشر كرد

الگوي مشقِ نبردِ نخعي ها شده‌اي

 

حافظ عصمتِ ناموسِ  خدايت كردند

همه ي دلخوشيِ زينبِ كبري(س)شده‌اي

 

كمترين معجزه ي چشمِ تو سلمان سازي است

حيفِ تو نيست بگوئيم: مسيحا شده‌اي؟!

 

دست بر قبضه مَبَر، جنگ به تأخير افتد

مشك كافي است كه تو حضرت سقّا شده‌اي

 

لشكر از هيبتِ عباسيِ تو ريخت به هم

دل به دريا زده و حسرتِ دريا شده‌اي

 

روي قولِ تو رقيه(س)چه حسابي وا كرد

ذكرِ آرامشِ اصغر(ع) شبِ‌ لالا شده‌اي

 

زخمِ شرمندگي اهلِ حرم با تو چه كرد؟!

كه زمين‌گير­ترين ساقيِ دنيا شده‌اي

 

هيچ كس فكر نمي­كرد زمينت بزنند

بَد زمين خورده ولي بر سرِ نِي پا شده‌اي

 

چقدر كم شده‌اي حجمِ تنت را بُردند

زيرِ پا سخت در اين معركه پيدا شده‌اي

 

اي گلِ امِّ بنين! اين چه شكوفا شدني است؟

علقمه گل شده از بس كه ز هم وا شده‌اي

 

حرمله چَشمِ تو را از حدقه بيرون ريخت

خارِ چَشمِ همه ي تنگ نظرها شده‌اي

 

شير شد، ريخت سرِ شانه سرت را ز عمود

ديد وقتي كه تو بي دستي و تنها شده‌اي

 

آب گشتي و نشايد به حصيرت ببرند

اي كه در كوچكيِ‌قبر، معمّا شده‌اي

عليرضا شريف

 

دست بوست گرچه آمد از هوا تیری سه پر // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

دست بوست گرچه آمد از هوا تیری سه پر

دید چشمت سوی خیمه می دود آنجا نشست

 

حلقه زد خون دور چشمت تا نبینی بعد را

که چگونه استخوان سینه مولا شکست

***

آه آری قسمت این بوده نبینی خیمه ها

بعد تو در لابه لای دست آتش سوختند

 

یا همانهایی که قبل از تو چو موشی بوده اند

بعد تو شیری شده چشم به ......دوختند

***

از مسیر علقمه تا قتلگاهت ای امیر

بس که تیرو نیزه بر روی زمین افتاده است

 

شکر میگویند این نامردمان : که ای خدا

تیرهامان شد تمام، از روی زین افتاده است؟

***

تازه فهمیدم چرا جسمت چنین پاشیده شد

آمدند و نیزه هاشان را به نوبت کاشتند

 

مطمئن گشتند دیگر بر نمی خیزی و بعد

گوشواره ، روسری ، چادر ، ... چه بغضی داشتند

قاسم افرند

 

دست بوست گرچه آمد از هوا تیری سه پر // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

دست بوست گرچه آمد از هوا تیری سه پر

دید چشمت سوی خیمه می دود آنجا نشست

 

حلقه زد خون دور چشمت تا نبینی بعد را

که چگونه استخوان سینه مولا شکست

***

آه آری قسمت این بوده نبینی خیمه ها

بعد تو در لابه لای دست آتش سوختند

 

یا همانهایی که قبل از تو چو موشی بوده اند

بعد تو شیری شده چشم به ......دوختند

***

از مسیر علقمه تا قتلگاهت ای امیر

بس که تیرو نیزه بر روی زمین افتاده است

 

شکر میگویند این نامردمان : که ای خدا

تیرهامان شد تمام، از روی زین افتاده است؟

***

تازه فهمیدم چرا جسمت چنین پاشیده شد

آمدند و نیزه هاشان را به نوبت کاشتند

 

مطمئن گشتند دیگر بر نمی خیزی و بعد

گوشواره ، روسری ، چادر ، ... چه بغضی داشتند

قاسم افرند

 

اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو

اي قد خميده، اي قَدِ طوبا بلند شو

 

بعد از تو نيست قُوَتِ قلبي به خواهرم

بعدِ تو ميشوم تك و تنها بلند شو

 

از خيمه گاه تا به كنار تو آمدم

ناله زدم مُدام كه سقا بلند شو

 

دور و برم ببين همه در حالِ شادي اند

پايان بده به خنده و هورا بلند شو

 

بنگر كه دشمنان همه نزديكتر شدند

آرامش دلِ همه زن ها بلند شو

 

راضي نشو كه گريه كنم اينهمه در اين

دشتي كه هست غرق ِ تماشا بلند شو

 

يك دشت چشمشان به من و اهل خيمه ها

تا كه نرفته خيمه به يغما بلند شو

 

دستِ تو روي خاك ولي دستِ دخترم

از ترس رفته است به بالا بلند شو

 

حالا كه مادرم به كنار تو آمده

حدِّاقل به خاطر زهرا بلند شو

محمد حسن بیاتلو

 

دلدار قد رشید  ابوالفضل مرتضی * نجوای ابوالفضلی - شهادت قمربنی هاشم(ع)---------------

دلدار قد رشید  ابوالفضل مرتضی

جاری ترین امید ابوالفضل مرتضی

با بودنت  همیشه به قلب حسین بود

هر غصه ناپدید  ابوالفضل مرتضی

آغاز رفتن تو زینب پس از حسین

غیر از بلا ندیده ابوالفضل مرتضی

چندین هزار تیر به سویت روانه شد

زخمی ترین شهید ابوالفضل مرتضی

توغرق خون و زینب خسته در اضطراب

فریاد می کشد ابوالفضل مرتضی

آمد کنار نعش شریفت حسین و گفت

دیگر قدم خمید ابوالفضل مرتضی

در حیرتم چگونه در این معرکه عدو

دست تورا برید ابوالفضل مرتضی

آواز  العطش زدل خیمه ها به تو

آیا نمی رسید ابوالفضل مرتضی

آقا خمیده آمدو خسته عمود را

از خیمه ات کشید ابوالفضل مرتضی

وقتی به خاک مثل قدت خیمه اوفتاد

رنگ همه پرید ابوالفضل مرتضی

طفلی به ناله گفت به صحرای بی کسی

انی انا البعید ابوالفضل مرتضی

برساق عرش حضرت زهرا نوشته است

بالاترین شهید ابوالفضل مرتضی


 ؟؟؟؟

از کار عشق این گره بسته وا نشد * شهادت قمربنی هاشم(ع)

از کار عشق این گره بسته وا نشد

باب الحوائج همه حاجت روا نشد

 

بستند راههای حرم را به روی او

می خواست تا حرم ببرد آب را نشد

 

دستان او جدا شده از پیکرش ولی

یک لحظه مشک از کف سقا رها نشد

 

ناگاه مشک آب اباالفضل را زدند

یعنی فرات قسمت آل عبا نشد

 

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

راضی به دل شکستگی بچه ها نشد

 

تیر سه شعبه بست به چشمان او دخیل

آن گونه که ز چشم رئوفش جدا نشد

 

ضرب عمود تا دل ابروش را شکافت

فرق کسی شبیه سر او دوتا نشد

 

با صورت آفتاب حرم بر زمین فتاد

آن بازوی قلم شده مشکل گشا نشد

 

آنقدر زخم فرق شریفش عمیق بود

بر روی نیزه ها سر عباس جا نشد

 

شکر خدا که پیکر او در شریعه ماند

پامال نعل تازه غروب بلا نشد

 

دیگر نصیب اهل حرم خسته حالی است

بزم شراب جای علمدار خالی است


یوسف رحیمی

مـشك بـرداشت كه سيـراب كـند دريـا را // کربلا //شهادت قمربنی هاشم(ع)

مـشك بـرداشت كه سيـراب كـند دريـا را
رفـت تـا تـشنـگي‌اش آب كـند دريـا را

آب روشن شد و عكـس قـمر افتاد در آب
مـاه مي‌خواست كه مهتاب كند دريا را

تـشنه مي‌خواست ببيند لـب او را دريا
پس ننوشيد كه سيراب كند دريا را

كوفه شد علقمه، شق القمري ديگر ديد
ماه افتاد كه محراب كند دريا را

تـا خجالت بكشد، سرخ شود چهره آب
زخم مي‌خورد كه خوناب كند دريا را

نـاگهان موج برآمد كه رسيد اقيانوس
تـا در آغوش خودش خواب كند دريا را

آبي مهـريه گل بـود والا خـورشيد
در توان داشت كه مرداب كند دريـا را

روي دست تو نديده است كسي دريا را
چون خدا خواست كه ناياب كند دريا را

سید حمید رضا برقعی

دو چشمم مثل باران اشک می‌ریخت // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

دو چشمم مثل باران اشک می‌ریخت
دلم بر حال چشمم رشک می‌ریخت

الهی، علقمه خون می‌شدی، خون
دمی که آبروی مشک می‌ریخت

امير علي مصدق

دو دست مهربان آن سپیدار // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

دو دست مهربان آن سپیدار
کنار رود افتادند انگار


غم آن دست‌ها را منتشر کن
دوبیتی! دست روی دست مگذار

تو احساس مرا دریاب ای رود
لبم را تر نکن از آب ای رود


تو که دستی نداری تا بیفتد
به سوی خیمه‌ها بشتاب ای رود

برادر با برادر دست می‌داد
برای بار آخر دست می‌داد


چه احساس قشنگی ظهر آن روز
به عباس دلاور دست می‌داد

می من! بادهٔ من! مستی من!
فدای تو تمام هستی من


دل چشم انتظار کودکان را
مبادا بشکند بی دستی من

به آن گل‌های پرپر بوسه می‌زد
به روی سینه با هر بوسه، می‌زد


به قرآن؟ نه، برادر داشت انگار
به دستان برادر بوسه می‌زد

به چشمش تیر بود اما نگاهش…
چه رازی داشت با مولا نگاهش؟


بدون دست می‌گیرد در آغوش
تمام خیمه‌ها را با نگاهش

دوبیتی! ناگهان دستان آن ماه…
گلوگیر است این اندوه جان‌کاه


رباعی باش و بشکن بغض خود را
لا حول ولا قوهٔ إلا بالله

سید حبیب نظاری

 

در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست
اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟


برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»


تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!


شد شعله های العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشم ها نشست


تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست
سر شد (بلی)ی تشنه لبان می الست


ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مست

علیرضا قزوه

آن نخل به خون طپیده را،می بوسید // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

آن نخل به خون طپیده را،می بوسید

ان مشک ز هم دریده را می بوسید

 

خورشید،کنار علقمه خم شده بود

دستان ز تن بریده را می بوسید!!

محمدرضا سهرابی نژاد

 

خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می فروخت // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می فروخت

بالها را می خرید و دستها را می فروخت

 

خواب دیدم آب بی تاب نگاهش مانده بود

او نگاهش را به یک فردای زیبا می فروخت

 

مثل باران در صدایش مهربانی غرق بود

اشکهایش را به یک لبخند صحرا می فروخت

 

او علم بر دوش با خورشید پیمان بسته بود

ماه زیبا را به تاریکی شبها می فروخت

 

گریه می کردند آنشب نخلهای نینوا

در کنار کودکی تنها که خرما می فروخت

 

خواب دیدم مشک را بر شانه اش آتش زدند

دستهایش در میان رود دریا می فروخت 

نغمه مستشارنظامی

 

الا یا ایها الساقی،الا ای خوب ای دریا/سلام ای بی کران ای مهربان ای خوب ای دریا/شهادت قم

 

الا یا ایها الساقی  ، الا ای خوب ای دریا
تویی آرام بی پایان تویی محبوب ای دریا

سواری می رسد از دور، یاری می رسد از دور
شبیه موج طوفان زا ،   پر از آشوب ای دریا

که در اشکش پر از لبخند و در مشکش پر از سوگند
بخوان از چشم هایش قصه ی مکتوب ای دریا

دو چشمی سرخ تر از آن غروب روز عاشورا
که در چشم تو افتاد   آبی محجوب ای دریا

چه مشکی تشنه تر از دل ،که افتاده بر این ساحل
الا یا ایها الساقی  ،  الا ای خوب ای دریا

زهرا سپه كار

 

آبرو دادی زمین را دست آب آورترین // ماه سبز // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

آبرو دادی زمین را دست آب آورترین

آسمان را شستی از شب ماه جاری در زمین

 

پر کشید ان دست و لبریز از گل خورشید شد

تا بچیند سایه ها را سایه های در کمین

 

قصۀ دنباله دار مشک تو ای ماه سبز

ریشه ریشه می شود جاری به نامت بر زمین 

 

آن تبسم های مسمومی که بر تو زخم کاشت

نیزه نیزه می شود خونگریه در فصل یقین

 

باورم کن دستهای تشنه ام پر می کشند

سوی دستان شما از این قفس از آستین

علي باباجاني

 

 

سدره و طوبی به دامان زمین افتاده بود // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

سدره و طوبی به دامان زمین افتاده بود

یا زپیکر آن دو دست نازنین افتاده بود

 

سرنگون گردیده خورشید از فراز آسمان

یا که ماه مرتضی از صدر زین افتاده بود

 

جلوه می کرد از کنار علقمه ختم رسل

یا بموج خون امیرالمومنین افتاده بود

 

خون دل می ریخت از چشم بنات فاطمه

یا گلی از دامن ام البنین افتاده بود

 

غرقه در خون جعفر طیار دشت کربلا

دستهایش در یسار و در یمین افتاده بود

 

با دهان خشک سقا بر لب دریای آب

از سرشک تشنه کامان شرمگین افتاده بود

 

قطعه، قطعه پیکر نورانیش در آفتاب

همچنان اوراق قرآن مبین افتاده بود

 

کوه غم پشت ولی الله اعظم را شکست

در یَم خون جسم پرچمدار دین افتاده بود

 

((میثم)) آن روزی که شرح این مصیبت می سرود

ناله اش چون شعله در عرش برین افتاده بود

غلامرضا سازگار (میثم)

بر لب‌ دريا، لب‌ِ دريادلان‌ خشكيده‌ است‌ // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

بر لب‌ دريا، لب‌ِ دريادلان‌ خشكيده‌ است‌
از عطش‌ دلها كباب‌ است‌ و زبان‌ خشكيده‌ است‌

كربلا بُستان‌ عشق‌ است‌ و شهامت‌، اي‌ دريغ‌
كز سَموم‌ تشنگي‌ اين‌ بوستان‌ خشكيده‌ اس

سوزِ بي‌آبي‌ اثر كرده‌ است‌ در اهل‌ِ حرم‌
هر طرف‌ بيني‌ لب‌ِ پير و جوان‌ خشكيده‌ است‌

آه‌ از اين‌ ميهمانداري‌ كه‌ در دشت‌ بلا
ميزبان‌، سيراب‌ و كام‌ِ ميهمان‌ خشكيده‌ است‌

نازم‌ اين‌ همت‌ كه‌ عباس‌ آيد از دريا، ولي‌
آب‌ بر دوش‌ است‌ و لبها همچنان‌ خشكيده‌ است‌

بس‌ كه‌ مي‌سوزم‌ مؤيّد از غم‌ِ آل‌ علي‌
نخلة‌ طبع‌ من‌ از سوز بيان‌ خشكيده‌ است‌

مؤيّد

 

عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد // شهادت قمر بني هاشم(ع)

 

عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد

عاقبت ماه جمال تو دو تا خواهد شد

 

تیر ها زائر چشمان سیاهت گردند

چشمت آیینه تمثال خدا خواهد شد

 

بعد تو یک حرم و لشکری از نامردان

غیرت الله چه گویم؟ که چه ها خواهد شد

 

نفس سوخته ي مشک پر آبت گوید

العطش زمزمه اهل سما خواهد شد

 

جسم پر خون تو در علقمه و بین حرم

هیبت روضة العباس به پا خواهد شد

 

بی عمو خیمه و بی آب شود مشک عمو

شادی خیمه مبدل به عزا خواهد شد

 

لشگری هلهله فتح به پا خواهد کرد

دختری بین حرم نوحه سرا خواهد شد

 

بی علمدار حرم آه که غارت گردد

زینت آلات یتیمان همه وا خواهد شد

بی علمدار ، علم دست یتیمان افتد

گیسوی سوخته در باد ، رها خواهد شد

 

علقمه ، قبله حاجات خلائق گردد

نام تو آیه ایثار و وفا خواهد شد

 

سید محمد میر هاشمی

 

چشمش که به آن دو چشم نمناک افتاد // نذرحضرت عباس (ع) // شهادت قمر بني هاشم(ع)

 

چشمش که به آن دو چشم نمناک افتاد

خون در رگ آن رشید بی‌باک افتاد

 

لب تشنه تمام دشت شیون می‌کرد

وقتی که دو دست عشق برخاک افتاد

امید نقوی

 

ای آب، نمی از نم باران دو دستت // شهادت قمر بنی هاشم(ع)

 

ای آب، نمی از نم باران دو دستت
قربان تو و غیرت ویران دو دستت

دریا چو گدا ملتمس افتاده به پایت
چشمش به کرامات فراوان دو دستت

انداختن چنگ پر از وسوسه‌ی آب
بیت‏الحزن نظم پریشان دو دستت

مردانگی و غیرت و دلباختگی را
باید که بسنجند به میزان دو دستت

دست از دل و دامان کریمان جهان شست
آن دست که شد دست به دامان دو دستت

مشک و علم و چشم پر از خون برادر
خاموش‌ترین مرثیه‏خوانان دو دستت

سعید بیابانکی

 

سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟//نذر مادر سقای تشنه لب // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟

یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر ؟

 

با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش

این آرزوی توست مبادا بخورد تیر

 

تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی

تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر

 

***

 حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی

تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر

 

تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد ...

چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر

 

تو خواسته ای حال که آبی نرساندی

سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر

 

***

 تو خواسته ای تا همه دار و ندارت

پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر

***

علیرضا لک

 

چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس // شهادت قمر بني هاشم(ع)

 

چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس

نگران بر لب دریا،که نیامد عباس

 

اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ

خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس

 

کودکان منتظر او که مگر برگردد

آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟!

 

بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد

می کند فاش سخن را: که نیامد عباس

 

کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید:

تو ندیدیش؟ بگو،یا که نیامد عباس!

سید علی اصغر موسوی

 

مشک برداشت که سیراب کند دریا را // شهادت قمر بنی هاشم(ع)

 

مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را

آب روشن شد و عکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می خواست ببیند لب او را دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد علقمه، شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را

تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا درآغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریه ی گل بود و الا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را

کاش روی دل خشکیده ی ما آن ساقی
عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را

روی دست تو ندیده ست کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

سيد حمید رضا برقعی