چشم تمام آینه ها روشن، چون جلوه گاه حضرت بارانند // آدینه ی فراق

 

چشم تمام آینه ها روشن، چون جلوه گاه حضرت بارانند

دارند با وضوی تماشایش، از روی خود غبار می افشانند

 

مانند عشق خانه برانداز است، عطرش که بوی نرگس شیراز است

محتاج وصف بی حد و اندازه است، این روز مژده داده ی بی مانند

 

از دیدن تو سیر نخواهد شد، چشمی که روزه بوده هزاران سال

بنشین ببینمت دل سیر آقا، مانند من چقدر فراوانند

 

کعبه سرود مقطع شعرش را، بیت دوازده به غزل پیوست

تکمیل شد تغزل حج، عشاق لبیک گوی مصرع پایانند

 

این شعر نذر چل سحر آمین است، امروز ادا شده است که آدینه است

صبح است و با ندای "انا المهدی"، مردم دعای ندبه نمی خوانند

نجمه سادات هاشمی

 

به شیوه ی غزل اما سپید می آید //حج مهدوی

 

به شیوه ی غزل اما سپید می آید
صدای جوشش شعری جدید می آید

چه آتشی غم عشق تو زیرسر دارد
که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید

دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم
مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟

نفس نفس به امید تو عمر می گذرد
امید می رود آری ، امید می آید

برای درددل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید می آید

مردّدم که تو با عید می رسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید می آید

کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست
کسی است حق که در آن بی کلید می آید

و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:
چقدر بر تن کعبه سفید می آید

حسن بیاتانی