انتظارم مي‌كُشد، يادي ز ما كن يا حسين // حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

 

انتظارم مي‌كُشد، يادي ز ما كن يا حسين
درد هجران را به وصل خود دوا كن يا حسين


گرچه دورم، بر نگاه دلنشينت جان دهم
كوفه را با يك نظر چون كربلا كن يا حسين


بي‌نيازي گرچه از من، من به تو دارم نياز
پادشاهي، يك نگه بر اين گدا كن يا حسين


در حريم كعبه مي‌گردي چو اي سيمرغ عشق
عبد سرگردان خود را هم دعا كن يا حسين


عيد قربان است فردا و منم قرباني‌ات
چون كه دارم صبر، امروزم فدا كن يا حسين


چون كه دور افتاده‌ام، اي زائر بيت‌الحرام
بام قصر كوفه را كوه مني كن يا حسين


مهرباني از دو سر، دارد چو لذت بيشتر
دير شد احضار من، نامم صدا كن يا حسين


آيم از شوق تو با سر، چون كه پابندم به عشق
پاي بر فرقم بنه، كامم روا كن يا حسين


چون «حسان» بسيار مي‌باشد گداي در گهت
جمله را با يك نظر از غم رها كن يا حسين


دارم اندر ذمه‌ام حق خدا و خلق او
خود به فضل خويشتن، دينم ادا كن يا حسين

حبيب چايچيان (حسان)

 

شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت // حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

 

شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

بار غربت را كسي از روي دوشش بر نداشت

 

در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسي

عابر دلخسته جز نتهائيش ياور نداشت

 

بامهاي خانه هاي مردم بيعت فروش

وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت

 

مي چكيد از مشك هاشان جرعه جرعه تشنگي

نخل هاشان ميوه اي جز نيزه و خنجر نداشت

 

سنگها كمتر به پيشاني او پا مي زدند

نسبتي نزديك اگر با حضرت حيدر نداشت

 

روي گلگون و لبي پر خون و چشماني كبود

سرنوشتي بين نامردان از اين بهتر نداشت

 

سر سپردن در مسير سربلندي سيره اش

جز شهادت آرزوي ديگري در سر نداشت

 

ï

 

دخترش با ديدن بازارهاي كوفه گفت

خوب شد باباي من در دست انگشتر نداشت

یوسف رحیمی