مي ايستم امروز خدا را به تماشا * میلاد حضرت علی اکبر(ع)----

مي ايستم امروز خدا را به تماشا
اي محو شکوه تو خداوند سراپا
اي جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نيز جوانم، ولي افتاده ام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
اي عشق مينداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم اي پسر عشق
يعني که مکن با دل من هيچ مدارا
با آمدنت قاعده ي عشق به هم خورد
ليلاي تو مجنون شد و مجنون تو ليلا
تا چشم گشودي به جهان ساقي ما گفت:

"المنته لله که در ميکده شد وا"
ابروي تو پيوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا
اي منطق رفتار تو چون خلق محمد(ص(
معراج براي تو مهياست، بفرما!
اين پرده اي از شور عراقي و حجازي است
پيراهن تو چنگ و جهان دست زليخا
لب تشنه ي لب هاي تو لب هاي شراب است
لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا
دل مانده که لب هاي تو انگور بهشتي است
يا شيرخدا روي لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشاي حسين است
هر چند حسين است تو را محو تماشا
"چون چشم تو دل مي برد از گوشه نشينان"
شد گوشه ي شش گوشه براي تو مهيا
از گوشه ي شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
مجنون علي شد همه ي شهر ولي من
مجنون علي اکبر ليلام به مولا

سیدحمیدرضا برقعی

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی * میلاد حضرت علی اکبر(ع)

                                 پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوری که داشتی

 

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

 

هر شب نصیب سفره شهرمدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

 

ای سر به زیر از همگان سر بلند تر

تسکین عمه بود غروری که داشتی

 

خلقاً و منطقاً همه شکل رسول بود

در کوچه های شهر، عبوری که داشتی

 

این آفتاب تو ست که خورشیدمان شده

یا که پیمبر است دوباره جوان شده

چشمان تو همین که نهان می شود علی

عمه برای تو نگران می شود علی

 

دنیای ما اگر به جمال تو رو کند

هر روز سال، روز جوان می شود علی

 

بی اختیار یاد صدای تو می کنم

هرلحظه ای که وقت اذان می شود علی

 

روزی سه بار پشت بلندای مأذنه

آقایی تو اشهد ما می شود علی

 

ما کیستیم تازه مسلمان حنجرت

الله اکبر از تو از الله اکبرت

 

باید برای طور کلیمی درست کرد

یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد

 

باید در ازدحام گدا و کمی جا

جائی برای مرد کریمی درست کرد

 

باید قسم به نور دو عین حسین داد

تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد

 

مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم   

اکبر اگر نبود من آقا نداشتم

 

یک فرصتی کنار بزن این نقاب را

بیچاره کن به صبحدم آفتاب را

 

امشب خودی نشان بده تا سجده ات کنم

از من مگیر فرصت این انتخاب را

 

نور جبین نیمه شب در تهجدٌت

در هم شکست کوکبه ی ماهتاب را

 

آباد باد خانه ات ای زلف پر گره

من از تو دارم این دل خانه خراب را

 

دستار را ببند و کنارم قدم بزن

شاید کمی نظاره کنم بوتراب را

 

**

هنگام روبرو  شدن کارزار شد

کار تمام لشکریان با تو زار شد

 

وقتی رکاب رزم تو آماده می شود

باید برای مقدم تو خاکسار شد

 

نامت علی، شأن تو شمشیر ساده نیست

باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

 

حیدر شدی و ضجه لشکر بلند شد

این چه مصیبتی است که کوفه دچار شد

 

از میمنه گرفته تا پشت میسره

یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد

 

فرزند لافتی که به جز این نمی شود

شاگرد مجتبی که به جز این نمی شود

 

ای آفتاب روشن شبهای کربلا

پیغمبر دوباره صحرای کربلا

 

ای از تمام آدمیان برگزیده تر

نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

 

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد

گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

 

آب فرات و علقمه و گنبد حسین

یا تل زینبیه و هر جای کربلا

 

هر چند دیدنی است ولی دیدنی تر است

پایین پای مرقد آقای کربلا

 

نزدیک تر به مرقد آقاست جای تو

پایین پایی و همه پایین پای تو

 

حالا که می روی جگرم را نگاه کن

این چشمان محتضرم را نگاه کن

 

در این لباس ها چقدر دیدنی شدی

زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

 

من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو

افتادگی بال و پرم را نگاه کن

 

باور نمی کنی که علی پیر تر شدم

پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

 

اصلا بیا بجای تمنّا جرعه ای

شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

 

بعد ار تو فصل، فصل دلم بی قرار شد

بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

 

علی اکبر لطیفیان

مدینه و گل لبخند سیدالشهداست // میلاد حضرت علی اکبر(ع)

 

مدینه و گل لبخند سیدالشهداست
شب است و خانه ثارالله و چراغ هداست


خدا عجب پسری داده بر امام حسین
که پای تا به سر آیینۀ رسول خداست


علی است نام و علی جلوه و علی آئین
علی جلال و علی صورت و علی سیماست


تمام چشم شده بـاغبان گلشن وحی
نگاهش از همه جانب به لالۀ لیلاست


تمامِ نـور بـود ذرّه، روی او خورشید
تمامِ حسن بود قطره، حسن او دریاست


خدا بـه یوسف زهرا دوباره یوسف داد
چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست


هر آنکه دید جمال ورا به حیرت گفت
محمد است ؟علی؟ یا که سیدالشهداست؟


محمد است علی؟ یاحسین؟ یاحسن است؟
به پنج تن قسم این حُسن کلِّ پنج تن است
***
ز بـحر نـور درخشید گوهری دیـگر
و یا به دست خدیجه است کوثری دیگر


مـدینه مکه شده، مکه بیت عبـدالله
کنـار آمنه بینـم پیمبـری دیـگر


و یا که مکه شده خانۀ امام حسین
و یا ز کعبه درخشیده حیدری دیگر


دوباره فاطمه آورده یک امام حسن
و یا عیان ز حسین است منظری دیگر


مـگر که ام‌بنین بـاز زاده عبـاسی
ظهـور کرده زعبـاس، منظری دیـگر


مگر دوبـاره حسینی دگـر ظهور کند
که بـاز جلوه کند روی اکبری دیـگر


به جز درِ حرمش را که باب قرب خداست
خداشناس نیـم گر زنـم دری دیـگر

***
همین بس است مرا لطف و رحمت وکرمش
که جان کبوتر بام و دلم بود حرمش

قدش چو نخلۀ طوبا و هر دلی چمنش
رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش


عجب مدار اگر آید از ریاض بهشت
زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش


ز مکتبِ «اَوَلَسنا عَلَی الحق‌»اش پیداست
که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش


هزار قـافـله دل از پیمبران خـدا
زدند چنگ محبت به زلف پر شکنش


تن مطهـرش از جان پاک نیکوتـر
سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش


عجب نـدارم اگر بشنوند بوی بهشت
هزار یـوسف مصری ز بوی پیرهنش


قرار می‌دهد از دست، روی دست پدر
زبس که عاشق شمشیرها بـود بدنش

***
گشوده دیده به رخسار دلربای حسین
به عالم آمده تا جان کند فدای حسین
***
نخورده شیر بـود تشنه کامِ جامِ الست
به غیر دوست زده پشت پا به هر چه که هست


علی، حسین، حسن، زینبین یـا عباس
به هم دهند ورا همچو لاله دست به دست


دو دست در دل قنداقه و دو چشم به دست
دلش بـه سلسلۀ زلف یـار شد پـا بست


گرفت جان به کف و ایستاد بر سر پا
به زخم‌های تنش چوبه‌های تیر نشست


سلامِ عشق بـر آن عاشق خداجـوئی
که هر چه را که به جز عهد دوست بود،شکست


روا بود که ننوشند خلق، آب حیات
زجام او که زجام عطش بود سرمست


اگـر نبـود خطا، آشـکار می‌گفتم
که این پسر بود از کودکی حسین پرست

***
جهان فداش که تا پای جان حسینی بود
هنوز نامده در این جهان حسینی بـود
***
الا تمام محمد به خلق و خوی و مرام
به خلق و خوی و مرام محمدیت سلام!


تـوئی شهید ولایت که از ولیت درود
توئی علی که ولیِّ خدات گفته سلام


شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت:
که صبح یازدهم کس نـدیده مـاه تمام


قیام‌ها بـه قیـام تـو متصل بـایـد
که زندگیت سراسر قیام بـود قیام


توئی که از شب میلاد بر قد و قامت
قُماط بـود بـه حج شهادتت احـرام


شهادت تـو بـه تـوحید آبـرو بخشید
ولایت تو همان دین ماست در اسلام


اگر چه نیست نکوتر عبـادتی ز نماز
بدون مهر تـو حتی بـود نماز حرام

***
هماره نـور دهد مشعل هدایت تـو
تمام طاعت "میثم" بود ولایت تو

غلامرضا سازگار

 

همه در حیرتم امشب // میلاد حضرت علی اکبر(ع)

 

همه در حیرتم امشب، که شب هیفده ماه ربیع است و یا یازده غره شعبان معظم،

شب میلاد محمد شده یا آینة طلعت نورانی احمد به سر دست حسین است و یا آمده از غار حرا باز محمد؟

عجبا این گل نورسته علی اکبر لیلاست،

بگو یوسف زهرا است،

بگو آینة طلعت طاهاست،

بگو دسته گل فاطمة ام ابیهاست،

بگو روح بتول است،

بگو جان رسول است،

سلام و صلوات همه بر خُلق و خصالش

به جلالش به جمالش،

همه مبهوت کمالش

همه مشتاق وصالش،

که سراپاست همه آینه احمد و آلش،

چه به خلقت چه به طینت چه به صورت چه به سیرت چه به قامت چه به هیبت،

همه بینید در این خال و خط و چهره گل روی رسول دو سرا را.
***
خانة یوسف زهراست زیارتگه پیغمبر اکرم

نگه آل محمد به جمالی است که خود شاهد رخسار دل آرای محمد شده اینک،

همگی چشم گشودند به سویش،

به گمانم که گره خورده دل نور دل فاطمه بر طرّة مویش،

شده جا در بغل عمه و آغوش عمویش،

نگه ماه بنی هاشمیان بر گل رویش،

نفسش نفخة صور و نگهش آینة نور و قدش نخلة طور و به دمش معجز عیسا،

به لبش منطق موسی،

همه ماتش همه مستش

همه دادند به هم دست به دستش،

همه گل بوسه گرفتند ز پیشانی و لعل لب و خورشید جمالش

همه دادند سلامش

همه دیدند به مهر رخ او وجه خدا را.
***
نگه از دامن مادر به گل روی پدر دوخته گویی،

که ز شیری به تجلای الهی شده چون شعلة افروخته،

سر تا به قدم سوخته،از روز ولادت

بسی آموخته این درس که باید به جراحات تنش آیة ایثار و شهادت همه تفسیر شود،

سینة پاکش هدف تیر شود،

طعمة شمشیر شود،

با نگه خود به پدر کرده ز گهواره اشاره که منم کشتة راهت،

تو رسول اللهی و من چو علی شیر سپاهت،

بنواز ای پدر عالم هستی،

علی اکبر پسرت را به نگاهت،

منم آن کودک شیری که ز شیری دل خود را به تو بستم،

به فدایت همه هستم،

تن و جان و سر و دستم،

من و آن عهد که درعالم زر بستم و هرگز نشکستم،

پسر فاطمه!  از جام تولای تو مستم،

تو دعا کن تو دعا کن که سرافراز کنم تا صف محشر شهدا را.
***
چه برازنده بود نام علی بهر من آن هم ز لب تو،

که وجودم همه گردیده پر از تاب و تب تو،

به خدایی خدا پیشتر از آمدنم بوده دلم در طلب تو،

به جز این نیست که باشد حَسَب من حَسَب تو نَسَب من نَسَب تو،

به خدا مثل علی در صف پیکار برآرم ز جگر نعره و یکباره زنم چون شرر نار به قلب صف اشرار،

که گوید به من احسن به صف کرب و بلا حیدر کرار و زند خنده به شمشیر و به آن صولت و آن نیرو و آن غیرت و آن شوکت و عزّ و شرفم احمد مختار،

سزد از دل گهواره به عالم کنم اعلام که ای خلق جهان من به نبی نور دو عینم،

به همه خلق ندا می دهم امروز که فردا به صف کرب و بلا یار حسینم،

عجبا می نگرم در بغل مادر خود معرکة کرب و بلا را.
***
ای نبی روی و علی صولت و زهرا صفت و فاطمه رفتار و حسن خو،

تو که هستی که ربودی دل لیلا و حسین و حسن و زینب و عباس و علی را،

تو نبی یا که علی یا که حسن یا که حسینی،

تو همان خون خدا یا پسر خون خدایی،

تو همه صدق و صفایی،

تو همه مهر و وفایی،

تو به هر زخم شفایی،

تو به هر درد دوایی،

تو عزیز دل آقای تمام شهدایی،

تو همان یوسف خونین بدن آل عبایی،

گل پر پر شدة گلبن ایثار و ولایی،

نه تو قرآن ز هم ریخته از نیزه و شمشیر جفایی،

تو همه صبر و ثباتی،

تو همان باب نجاتی،

تو به لعل لب خشکیدة خود خضر حیاتی،

تو در امواج عطش آبروی آب فراتی که ز داغ لبت آتش زده دریا دل ما را.
***
نظری تا که چو جان تربت پاک تو در آغوش بگیرم،

به ضریحت بزنم بوسه و از شوق،

همان لحظه بمیرم،

عجبا قبر تو با قبر حسین از چه یکی شد،

تو مگر جان حسینی نه، تو قرآن حسینی،

پدر و مادر و جان و همه هستم به فدایت،

منم و مهر و ولایت،

منم و مدح و ثنایت،

منم و لطف و عطایت،

منم و حال و هوایت،

سگ این کویم و جایی نروم از سر کویت،

چه بخوانی چه برانی،

کرم و لطف تو بود عادت تو،

عجز و گدایی است همه عادت من،

گفتم و گویم به دو عالم نفروشم کفی از خاک درت را،

به خدا سلطنت این است که خاک قدم خیل گدایان تو باشم،

ندهم این سمت از دست، به دستم بگذارند اگر مهر و مه و ارض و سما را.

استاد غلامرضا سازگار

 

مـن کیستم ولـی خداونــد اکبرم // میلاد حضرت علی اکبر(ع)

 

مـن کیستم ولـی خداونــد اکبرم
سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم


قـرآن روی سینه فـرزند فاطمه
فرزند نور و واقعه و قدر و کوثرم


در وصف خلق و منطق و خلقم نظر کنید
زیباتـرین شبیه بـه شخص پیمبرم


زهرا جمال ختم رسل دیده در رخم
لیلا کشیـده شانـه بـه زلف معطرم


جان جهانیان که حسین است بارها
مانند جان خویش گرفته است در برم


همسنگـر شهیـد علمـدار کــربلا
تا روز حشر قلب حسین است سنگرم


مـن پیـر مکتبِ «اولسنا علی الحق‌»ام
مــن شیـر کربــلا اسداللهِ دیگرم


پا تا به سر چو جانم و جان مجسمم
سر تا به پا چو روحم و روح مصورم


دانــایی امــام حسـن در تکلمـم
زيبايي امــام حسین است منظـرم


مأنوس با شهادت‌وشمشیروزخم‌وخون
ممسـوس در حقیقتِ خـلاقِ داورم


تسبیـح دانـه دانـة سجـادة حسین
قـرآن پاره پارة زهــرای اطهـرم


خیمه صفـا و مروه بـوَد قتلگاه من
صحرای کربلا عرفات است و مشعرم


مـن پـاره‌ای ز پیکـر پیغمبـرم ولی
گردید پاره پاره ز شمشیـر، پیکـرم


وقتی که قطعه قطعه ز شمشیر می‌شدم
دیـدم ستــاده حضرت زهرا برابرم


اشک روان و مهجة قلب حسین بود
خونی‌که شد به‌صورت من جاری‌ازسرم


با آنکـه در شهادت من قامتش خمید
در نــزد فاطمه است سرافراز مادرم


این غم مرا کُشد که ببینم به نوک نی
سیلی زننـد بـر گلِ رخسارِ خواهرم


ای کاش می‌نشست به قلب شکسته‌ام
تیــری کـه هست سهم گلـوی برادرم


مـن آن شکوفـه‌ام کـه نگه کرد باغبان
چیدنـد بـا شکنجه و کردنـد پـرپـرم


در زیر تیغ بسملِ بشکسته بـال و پـر
در بحر عشق، ماهیِ در خون شناورم


«میثم» اگر به فصل جوانی شدم شهید
هـر پیـر را معلـم و استـاد و رهبـرم

استاد غلامرضا سازگار

 

مدینه و گل لبخند سیدالشهداست // میلاد حضرت علی اکبر(ع)  / /

 

مدینه و گل لبخند سیدالشهداست
شب است و خانه ثارالله و چراغ هداست


خدا عجب پسری داده بر امام حسین
که پای تا به سر آیینۀ رسول خداست


علی است نام و علی جلوه و علی آئین
علی جلال و علی صورت و علی سیماست


تمام چشم شده بـاغبان گلشن وحی
نگاهش از همه جانب به لالۀ لیلاست


تمامِ نـور بـود ذرّه، روی او خورشید
تمامِ حسن بود قطره، حسن او دریاست


خدا بـه یوسف زهرا دوباره یوسف داد
چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست


هر آنکه دید جمال ورا به حیرت گفت
محمد است ؟علی؟ یا که سیدالشهداست؟


محمد است علی؟ یاحسین؟ یاحسن است؟
به پنج تن قسم این حُسن کلِّ پنج تن است
***
ز بـحر نـور درخشید گوهری دیـگر
و یا به دست خدیجه است کوثری دیگر


مـدینه مکه شده، مکه بیت عبـدالله
کنـار آمنه بینـم پیمبـری دیـگر


و یا که مکه شده خانۀ امام حسین
و یا ز کعبه درخشیده حیدری دیگر


دوباره فاطمه آورده یک امام حسن
و یا عیان ز حسین است منظری دیگر


مـگر که ام‌بنین بـاز زاده عبـاسی
ظهـور کرده زعبـاس، منظری دیـگر


مگر دوبـاره حسینی دگـر ظهور کند
که بـاز جلوه کند روی اکبری دیـگر


به جز درِ حرمش را که باب قرب خداست
خداشناس نیـم گر زنـم دری دیـگر

***
همین بس است مرا لطف و رحمت وکرمش
که جان کبوتر بام و دلم بود حرمش

قدش چو نخلۀ طوبا و هر دلی چمنش
رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش


عجب مدار اگر آید از ریاض بهشت
زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش


ز مکتبِ «اَوَلَسنا عَلَی الحق‌»اش پیداست
که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش


هزار قـافـله دل از پیمبران خـدا
زدند چنگ محبت به زلف پر شکنش


تن مطهـرش از جان پاک نیکوتـر
سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش


عجب نـدارم اگر بشنوند بوی بهشت
هزار یـوسف مصری ز بوی پیرهنش


قرار می‌دهد از دست، روی دست پدر
زبس که عاشق شمشیرها بـود بدنش

***
گشوده دیده به رخسار دلربای حسین
به عالم آمده تا جان کند فدای حسین
***
نخورده شیر بـود تشنه کامِ جامِ الست
به غیر دوست زده پشت پا به هر چه که هست


علی، حسین، حسن، زینبین یـا عباس
به هم دهند ورا همچو لاله دست به دست


دو دست در دل قنداقه و دو چشم به دست
دلش بـه سلسلۀ زلف یـار شد پـا بست


گرفت جان به کف و ایستاد بر سر پا
به زخم‌های تنش چوبه‌های تیر نشست


سلامِ عشق بـر آن عاشق خداجـوئی
که هر چه را که به جز عهد دوست بود،شکست


روا بود که ننوشند خلق، آب حیات
زجام او که زجام عطش بود سرمست


اگـر نبـود خطا، آشـکار می‌گفتم
که این پسر بود از کودکی حسین پرست

***
جهان فداش که تا پای جان حسینی بود
هنوز نامده در این جهان حسینی بـود
***
الا تمام محمد به خلق و خوی و مرام
به خلق و خوی و مرام محمدیت سلام!


تـوئی شهید ولایت که از ولیت درود
توئی علی که ولیِّ خدات گفته سلام


شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت:
که صبح یازدهم کس نـدیده مـاه تمام


قیام‌ها بـه قیـام تـو متصل بـایـد
که زندگیت سراسر قیام بـود قیام


توئی که از شب میلاد بر قد و قامت
قُماط بـود بـه حج شهادتت احـرام


شهادت تـو بـه تـوحید آبـرو بخشید
ولایت تو همان دین ماست در اسلام


اگر چه نیست نکوتر عبـادتی ز نماز
بدون مهر تـو حتی بـود نماز حرام

***
هماره نـور دهد مشعل هدایت تـو
تمام طاعت "میثم" بود ولایت تو

غلامرضا سازگار

 

شب است و ساقی مجلس به گردش ساغر آورده  // میلاد حضرت علی اکبر(ع) ///

 

شب است و ساقی مجلس به گردش ساغر آورده

که سیمرغ دل مستان زشادی پر در آورده



نمی دانم چه رخ داده که طبع سر کشم امشب

قلم را بار دیگر در مصاف دفتر آورده



گمانم لیلی حسن قدم از قلزم رحمت

برای رحمه للعالمینش گوهر آورده



کمال نهضت خونین عاشوراست شادی کن

که پیک خوش خبر یک مژده از جان پرور آورده



امیر آمده وزیر آمد سفیر آمد که هستی را

ورود این سه تن تاب و توان دیگر آورده



حسین فلک نجات و سید سجاد سکانش

بر این کشتی خدا هم بادبان و لنگر آورده



برو باد صبا بر گو به زهرا دیده ات روشن

که از بهر حسینت ام لیلا یاور آورده



در دیوار یثرب می زند فریاد آزادی

که مصباح الهدی را حق شکوه یاور آورده



پدر آمد پسر آمد عموی نازنین آمد

به پشتیبانی آنان علی را مظهر آورده



برای سرفرازی بر فراز نیزه دشمن

علی اکبر از بهر سرافرازی سر آورده



قد و بالای او را دید جبریل و بخود گفتا

خدا از بعد پیغمبر مگر پیغمبر آورده



شگفتی آفرین و خوش تماشایی بود رویش

تعالی الله از این نقشی که کلک داور آورده



عروس فاطمه امشب به پاس یاری قرآن

برای سنگر الله اکبر،اکبر آورده



جوانان را بشارت ده خدا از نسل پیغمبر

برای جانفشانی بر جوانان رهبر آورده



چه رهبر؟رهبری قاطع چه قاطع؟در عمل فاتح

که از فتحش فلک فتحاً مبینا زیور آورده



قدم در ملک هستی زد علی را مظهر قدرت

چه قدرت قدرت مطلق که حق احیا گر آورده



حسین بن علی را داده حق فرخنده مولودی

که با میلاد خود تفسیر نص کوثر آورده



بگو تا کربلا آماده سازد سنگر خود را

که بهر یوسف زهرا خدا همسنگر آورده



به تیر و نیزه و شمشیر و خنجر مژدگانی ده

که این زیبا پسر بهر نشانه پیکر آورده



برای سرفرازی بر فراز نیزه دشمن

علی اکبر از بهر سرافرازی سر آورده 
      ...