چه بی قیل و قال و هیاهو، چه تنها // بهاریه // عرفانی

 

چه بی قیل و قال و هیاهو، چه تنها

من این سو چه بی کس، تو آن سو چه تنها

 

جهان همچنان می زند دور باطل

چه با من، چه با تو ،چه با او، چه تنها

 

غریبانه باری، بهاری می آید

چه بی چلچله ،بی پرستو ،چه تنها

 

ـ به امید نوروز شاید ـ می آید

 از آن دورها عطر شب بو، چه تنها

                □

پس از کوچ تو، من ولی هیچ و پوچم

شگفتا! که ماندم در این کوچه تنها

جواد زهتاب

 

یوسف به کلافی سر بازار تو باشد // نوروز مهدوی

 

یوسف به کلافی سر بازار تو باشد

بیچاره دل من که خریدار تو باشد!

 

امید تویی، عید تویی، فصل شکفتن؛

بوی خوش پیراهن گلدار تو باشد

 

این راه چه راه است که پشت سرت آه است؟!

باشد که خداوند نگهدار تو باشد!

 

زیباییت ای ماه چه دیوانه کننده است

بیچاره پلنگی که گرفتار تو باشد

 

نارنج چه کاری ست که دست همه دادند؟!

ای عشق گمان می کنم این کار تو باشد

 جواد زهتاب

 

دست دل را می فشارم چون که پابند علی ست // نجوای علوی

 

دست دل را می فشارم چون که پابند علی ست

من خدا را دوست دارم چون خداوند علی ست

 

پیش ما حرص بهشت و غصه ی دوزخ یکی ست

پرده بردارید این دل آرزومند علی ست

 

گل نمی خندد اگر بی بهره باشد از بهار

تا دل من وا شود محتاج لبخند علی ست

 

ناله از نی چون برآید می شود از نی جدا

نیست در بند رهایی آنکه در بند علی ست

 

از علی پرسیدم و گفتند: مانند خداست

از خدا پرسیدم و گفتند: مانند علی ست

 

عاشق کوی علی را ترس رسوایی کجاست

بیم ننگش نیست هرکس آبرومند علی ست

 

آب اگر آب حیات است و اگر شط فرات

تا ابد شرمنده ی لب های فرزند علی ست

جواد زهتاب