سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز * انتظار ظهور

سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز

نقش مستورى من نقش بر آب است هنوز

به طرب حمل مکن سرخى رویم که ز هجر
قلب آکنده ز غم دیده پر آب است هنوز

من کجا؟ یار کجا؟ طالع بیدار کجا
من اسیر غم او، بخت به خواب است هنوز

دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود
لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز

سخت من طالب دیدار و تو غایب ز نظر
ز آتش هجر تو این قلب کباب است هنوز

همچو یک قطره آبیم به دریاى جهان
زندگى زودگذر، همچو حباب است هنوز

«
ناصر» از عشق تو آموخت سخن گفتن را
زین سبب گفته او گوهر ناب است هنوز

 

آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شيرازي

بر در دوست به اميد پناه آمده‎ايم // در کوي رضا (عليه السلام) // نجواي رضوي

 

بر در دوست به اميد پناه آمدهايم

همره خيل غم و حسرت و آه آمدهايم

 

چون نديديم پناهى به همه مُلک جهان

لاجرم سوى رضا بهر پناه آمدهايم

 

از بيابان خطرخيز ديار ظلمات

تا به سرچشمه نور اين همه راه آمدهايم

 

بهر ديدار چو بوديم تهى از حسنات

بر درش توبه کنان غرق گناه آمدهايم

 

چون نبوديم در اين لشکر زوّار «امير»

لاجرم جزء سياهىّ سپاه آمدهايم

 

ما نداريم به جز «کوى رضا» بارگهى

به سر کوى تو با عشق و رضا آمدهايم

 

دست ما گير و به مقصد برسان اى مولا!

لنگ لنگان به تعب نيمه راه آمدهايم!

 

تو در اين مصر عزيزى و گدايانى چند

به تمنا به در خانه شاه آمدهايم

 

هر طرف کوس «فنا» مىزند آهنگ رحيل

ما به درگاه رضا بهر «بقا» آمدهايم

 

«ناصرم» خادم درگاه توأم اى محبوب

بينوائيم پى برگ و نوا آمدهايم

حضرت آية الله ناصرمکارم شيرازي