ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت // نجواي مهدوي

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

 

مانند مرده ای متحرک شدم، بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

 

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

 

دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام

از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت

 

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت

 

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

 

مولا! شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

 

حالا برای لحظه ای آرام می شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

 

سید حمیدرضا برقعی

اندوه های قلب تو از سرمه رنگ داشت // مرثيه حضرت زینب(س)

اندوه های قلب تو از سرمه رنگ داشت

از زخم ، صبح آینه ات شام زنگ داشت

 

خون بود لخته لخته به چشم تو می نشست

لختی اگر وداع برادر درنگ داشت

 

از روی تل برای پیمبر سخن بگو

این گیسوان کیست که قاتل به چنگ داشت؟

 

دیدی که از دلت عطشِ بوسه می چکد

از آن گلو که از شفق و لاله رنگ داشت

 

خطبه شکن شده است کسی که به نیزه ها

آیات وحی بر لبش آغوش تنگ داشت

 

 

سر را بزن به چوبه ی محمل که روی نی

پیشانی برادرت ، اندوه سنگ داشت

جواد محمد زمانی

ای آنکه شکستی کمر فاصله ها را // مدح حضرت زینب(س)

ای آنکه شکستی کمر فاصله ها را

بگذاشته ای پشت سرت مرحله ها را

 

از برکت چشمان مسلمان تو داریم

سوگند به سجاده ی تو نافله ها را

 

ای آنکه کشیده است بیابان به بیابان

ردّ قدمت زحمت این آبله ها   را

 

بگذار به جای تو در این قافله باشم

شاید بتوانم بکشم سلسله ها را

 

یک لرزه بیانداز بر این معجر سبزت

تا اینکه ببینم گذر  زلزله ها   را

 

غیر از تو کسی همّت اینگونه ندارد

پایان برساند همه ی غائله ها را

 

آنروز که پابوس حریم تو بیائیم

احرام ببندیم تن قافله ها را

 علی اکبر لطیفیان 

تو نوری و خورشید هم خاکستر توست // مرثيه حضرت زینب(س)

تو نوری و خورشید هم خاکستر توست

پرواز صد جبریل در بال و پر توست

 

این آیه های مریم در حال تنزیل

یا آبشار رشته های معجر توست

 

تا ردّ پای سجده هایت را گرفتم

دیدم تو نوریّ و خدا در باور توست

 

فریادهای زخمی دیروز گودال

امروز روی شانه های حنجر توست

 

می خواستی زیبا ببینی کربلا را

یعنی حسین بن علی هم بی سر توست

 

با محمل عریان تو را سنخیّتی نیست

تو زینبی ، پرده نشینی بهتر توست

 

مردم نمی بینند حتی سایه ات را

هجده سر نیزه نشین، دور و بر توست

 

مجموعه ی دردی ، گلستانِ کبودی

رنگین کمانی ، مدّعایم پیکر نوست

 

فردا که پا در عرصه ی حق می گذاری

معلوم می گردد قیامت محشر توست

 علی اکبر لطیفیان

ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم // مدح حضرت زینب(س)

ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم

مدیون لطف و فضل ِ فراوان زینبیم

 

بال ملخ به شانه ی چشم فقیر ماست

عمریست مور مُلک سلیمان زینبیم

 

ما را پیام خطبه ی زینب نجات داد

شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم

 

پیغمبرانه سینه زنان را بهشت برد

ما قوم دربه در شده، سلمان زینبیم

 

ما را غلام حلقه به گوشش نوشته اند

فرموده کردگار:«که از آن زینبیم »

 

ما مثل زلف نیزه نشینان قافله

از کربلا به کوفه پریشان زینیبم

 

جان می دهیم عاقبت از غصه اش که ما

کشتی شکست خورده ی طوفان زینبیم

 

در زیر کوه غم به خدا شکوه ای نکرد

حیران و مات ِ عصمت و ایمان زینبیم

 

با خیمه های سوخته معجر درست کرد

مبهوت ابتکار درخشان زینبیم

 وحید قاسمی

باز این چه شورش است که در اربعین توست // اربعين // زيارت كربلا

باز این چه شورش است که در اربعین توست

باز این چه ماتم است که دلها غمین توست

 

زوار اربعین تو ایمانشان  سر  است

ایمان علامتی است که در اربعین توست

 

موکب به موکب از تو فقط حرف می زنند

این شور و عشق و زلزله ی آتشین توست

 

در قتل تو حرارتی از جنس آتش است

شوق زیارت تو  الفبای دین توست

 

سمعا و طاعتا به لب هر چه زائر است

اهلا و مرحبا به زبان آفرین  توست

 

جمعیتی به یاری ات از جان گذشته اند

این پاسخی به ناله ی هل من معین توست

 

بنگر رباب ها، علی اصغر به روی دست

بنگر هنوز حرمله ها در کمین توست

 

با زائران خویش بگو عاقبت به خیر

زیرا بهشت قطعه ای از سرزمین توست

 

قافیه را به مادرتان هدیه می دهم

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

 

سجده به سنگ می کنم و گریه می کنم

چون یادگار زخم عمیق جبین توست

*

شاعر:حجت الاسلام موحدي

از ماه سراغ  تو گرفتم كه كجايي// محرم مهدوی

از ماه سراغ  تو گرفتم كه كجايي
چشمش پر اختر شد و گفتا كه سه جايي

يا بين بقيع خاك نشسته به هوايت
يا پشت سر قافله يا كرب و بلايي

چون حضرت سجاد روي ناقه نشسته ست
امشب به مدينه به گمانم كه نيايي

همگام قدمهاي پر از آبله هستي
همپاي يتيمان و رئوس الشهدايي

از لحظه آغاز سفر با غل و زنجير
از كنگره عرش بلند است صدايي

اين ناله زهراست كه مي گويد از آن شب
مادر به فداي تو كه سرگرم خدايي

اموال تو غارت شده ي هر دله دزدي
دور سر تو خنده هر بي سرو پايي

بي حاجت خود آمدم اي يوسف زهرا
من هيچ ، بميرم كه پر از مشغله هايي

من آمدم امشب به عزاي تو بگريم

اي صاحب عزا جان به فداي تو كجايي


محمود کریمی

به جاي شیر ، تیر نوش کرده بود اصغرت // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)

به جاي شیر ، تیر نوش کرده بود اصغرت 

و بعد  تیر و تیغ و نیزه  می زدند  بر سرت


" کنار درک -غربت - تو كوه از كمر شكست" 

چقدر زخم تشنه مانده است روی پیکرت


سر حسین(ع) تشنه لب هنوز  روی نیزه هاست

زمانه خاک بر سرم،  زمانه خاک بر سرت 


 هزار سال رفت و تو هنوز زخم می خوری

هزار سال رفت و تازه است زخم حنجرت


هزار سال رفت و دسته دسته قوم كوفيان

گرفته تیغ بر کف ایستاده در برابرت


سر به روي نيزه ات حقيقت محمدی ست

چرا زمانه  پی نمی برد به اصل جوهرت؟


بیا کنار خيمه هاي تشنه لب نگاه كن

ببین که زخم تیرها چه کرده با برادرت


شب وداع آمد و سری زدم به مجلسی

که شعله اش اگرچه بود نام پاک مادرت


تمام شب شکسته  سینه می زدم به یاد تو

و لشكري که اسب می دواند روی پیکرت...

***

نشسته ام  به یاد روزهای دور کودکی

شکسته  دم گرفته ام به یاد دیده ی ترت 


سلام می کنم سلام می کنم به زخم تو 

سلام می کنم  به عطر جمله های آخرت


سلام ما سلام ما به تشنگان کربلا 

سلام ما سلام ما به اکبر و به اصغرت 

                                 

ظهر عاشورای سال 1392


علیرضا قروه

قصد كرده است خدا جلوه ي ديگر بكشد //مدح حضرت زینب(س)

قصد كرده است خدا جلوه ي ديگر بكشد

سوره يِ مريمي از سوره يِ كوثر بكشد

 

بگذاريد همين جا به قدش سجده كنم

نگذاريد دگر كار به محشر بكشد

 

دختر اين است اگر، فاطمه پس حق دارد

از خداوند فقط مِنَّت دختر بكشد

 

مادر دَهر نزائيد و نخواهد زائيد

آنكه را از سر اين آينه معجر بكشد

 

بالِ جبريل به اين قُبه تمايل دارد

تا دمشق هست چرا جاي دگر پر بكشد؟!

 

زينب آنقَدر بزرگ است كه آماده شده است

يكسره جام بلاي همه را سر بكشد

 

قبل از ايني كه خودش جلوه كند آماده ست

عالمي را به تماشايِ برادر بكشد

علی اکبر لطیفیان

سر مي شود زمانه ولي بي تو غرق آه * محرم مهدوي


سر مي شود زمانه ولي بي تو غرق آه

جان مرا رسانده به لب بغض گاه گاه

 

سر رفته انتظار کسي که به ياد تو

مي دوخت چشم حسرت خود را به سوي ماه

 

تو حاضري و ما همه در بند غيبتيم

يعني نجاتمان بده از اين شب سياه

 

آقا علاج رو سِيَهي چيست غير اشک؟

حالا به سوي روضه ات آورده ام پناه

 

ای ملجأ همیشه ی ابن سَبیل ها

جا مانده ام شبیه یتیمی میان راه

 

يک دم بيا به خیمه ی ما، جان مادرت!

آتش بزن دل همه را با شرار آه

 

بايد شوي تسلي آن قلب مضطرب

آقا بيا که روضه رسيده به قتلگاه

 

يک جسم نيمه و جان و دوصد نيزه و سنان

يک لشکر حرامي و سردار بي سپاه

 

ناگه رسيد زينب کبري فراز تل

فرياد زد ز سوزجگر وا محمداه

 

«اين کشته ی فتاده به هامون حسين توست

اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست»


یوسف رحیمی

با غمت مي خرم آقا خوشي عالم را //محرم مهدوي

با غمت مي خرم آقا خوشي عالم را

و به عالم ندهم تا به ابد اين غم را

 

چشم بر راه تو و روز نهم هم آمد

قسمتم كرد خدا سينه زدن با هم را

 

ريشه ي بيرقتان عزتمان بخشيده

از سرم باز مكن سايه ي اين پرچم را

 

دم من هست حسن بازدمم هست حسين

تا نفس هست نگير از نفسم اين دم را

 

نمك روضه ما را خود زينب داده

شور ما زنده كند خيل بني آدم را

 

علم رايت العباس بلندم كرده

مادرت داده به من اين سند محكم را

 

مادرت جان مرا نذر عمو جانت كرد

حرمم بخش علاجي بكني دردم را

 

حسن لطفی

گر جگر خشک شود خشکی لبها ؛ حتمی است //شهادت قمربنی هاشم(ع)


گر جگر خشک شود خشکی لبها ؛ حتمی است

رفتن ناله ي لب تشنه به بالا حتمی است

 

آب اگر یافت نشد مرگ رباب بی شیر

بر سر درس جگر سوز الف با حتمی است

 

قطره ای آب اگر نذر سر او بکُنند

بر علی اصغر مان معجز عيسا حتمی است

 

بدن غیرت اگر که عرق سرد کُند

خیس تب هم بشود ؛ ذُق ذق رگها حتمی است

 

دختر شاه بخواهد؛ احدی مانع نیست

طلب آب کُند ؛‌ حل معمّا حتمی است

 

العطش بازاگر بر جگری لطمه زند

مشک اگر پُر نشود؛ مُردن سقا حتمی است

 

آب اگر موج زند بازهم ایمان داریم

اینکه او لب نزده بر لب دریا حتمی است

 

بی کلاه خود اگر بر سر او گُرز زنند

از روی اسب؛ زمین خوردن آقا حتمی است

 

ناله ابنی العباس زنی ثابت کرد

اینکه او شد؛ پسر حضرت زهرا حتمی است

 

تیرانداز هر آن قدر که ناشی باشد

تیر خوردن به تو با این قد و بالا حتمی است

 

دست دادی و به تو بال بهشتی دادند

لفظ طیّار تو در جنّت الاعلی حتمی است

 

گر روی خاک بلا پا بکشی آقا جان

برحسین ابن علی خنده اعدا حتمی است

 

اگر آقا نبَرد پیکرتان را به حرم

تکّه تکّه شدن این قد رعنا حتمی است

 

عدّه ای نیزه سر دست بلند کردند

روی نی ؛‌ با کمک پارچه بندت کردند

 

سعيد توفيقي

تمام غصه ام این است , پشت پا بخوری//شهادت قمربنی هاشم(ع)


تمام غصه ام این است , پشت پا بخوری

 تو هم شبیه خودم نیزه بی هوا بخوری 

 

 خـدا کند که به فرقـم نـظر نـینـدازی

 هراس دارم از این عمق زخم جا بخوری!

 

 عـزیز فـاطـمه مـدیون زیـنبت کـــردم

 اگر  که ثانیه ای غصـه ي  مـرا بخـوری

 

 شبیه من جگرت آب می شود وقتی

 به زیر تیغ وسنان حرص خیمه را بخوری

 

 خلاصه عرض کنم حرف تیرها این است

 قـرار نیست که از آب کـربلا بـخـوری!

 

وحید قاسمی

این که بر سینه خود داغ برادر دارد//شهادت قمربنی هاشم(ع)


این که بر سینه خود داغ برادر دارد

نتواند که سر از سینه ی تو بردارد

 

تیر ها با همه قامت به تنت جا شده اند

وای بر من چقدر پیکر تو پر دارد

 

می کشی پا به زمین و کمرم می شکنی

کمی آرام که در پای تو مادر دارد....

 

....میکشد تیر ز چشمان تو با دست کبود

ولی این تیر چرا هیبت خنجر دارد؟

 

ای رشید حرمم بی تو حرم غارت شد

آخر این خیمه آتش زده دختر دارد

 

چه شده با سرت از ضربه سنگین عمود

بین دو ابروی تو سخت است ترک بردارد

 

حسن لطفی


رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت//شهادت قمربنی هاشم(ع)


رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت

 

پشت و پناه یکی دو روزه ی من نه !

یک جبل الرحمه از برابر من رفت

 

نیست کمر درد من به خاطر اکبر

دردم از این است که برادر من رفت

 

گفتم ابولفضل هست غصه ندارم

عیب ندارد اگر که اکبر من رفت

 

بسکه بلند است هلهله به گمانم

کوفه خبر دار شد که لشگر من رفت

 

زود زمین خوردن من علتش این است

تیر به بال تو خورد و در پر من رفت

 

چشم قشنگ تو سه شعبه ی مسموم

وای چه ها بر تو ای برادر من رفت

 

گفت مرا هم ببر به علقمه - گفتم :

زودتر از رفتن تو مادر من رفت

 

رفتی با رفتن تو دست حرامی

تا بغل گوشواره ی دختر من رفت

 

طفل رضیع مرا رباب کفن کرد

فکر کنم دیده آب آور من رفت

 

جان حسین - روی نیزه باش مراقب

دیدی اگر سمت کوفه خواهر من رفت

 

علی اکبر لطیفیان


یا به علقمه دریاب تکسوارت را//شهادت قمربنی هاشم(ع)


یا به علقمه دریاب تکسوارت را

به خاک بنگر علمدار کارزارت را

 

تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین

مگیر از من بی دست این جسارت را

 

مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا

به امر مادرتان گفتم آن عبارت را

 

بگیر لالة چشمم که خوب بنگرمت

بده دوباره به من فرصت زیارت را

 

خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه

چگونه بنگرم اطفال بیقرارت را

 

سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من

به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را

 

صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم

یقین به خنده کشیدند انکسارت را

 

سریع تر برو که این نگاه های حریص

شروع کرده به سمت خیام غارت را

 

محمد بیابانی


تیغ بین دو ابروش به هم برگشته//شهادت قمربنی هاشم(ع)


تیغ بین دو ابروش به هم برگشته

آنکه ابروش چنان تیغ دو دم بر گشته

 

بس که موزون و تراز است به چشمم انگار

پیش بالاش بلندای علم برگشته

 

رد پایش طرف آب چرا این گونه ست؟

یک قدم رفته به پیش و دو قدم برگشته

 

خوب دقت کن از طرز قدم ها پیداست

که به کرات سرش سمت حرم برگشته

 

چقدر تیر که تا سینه ی او آمده و

دختری خورده به عباس قسم برگشته

 

ار سر یوسف تا آخر قرآن تنش

آیه ی کوتاه دست قلم برگشته

 

تیغ وا کرده دو ابرو وسط پیشانیش

آنکه ابروش چنان تیغ دودم برگشته

 

مهدی رحیمی

عده ای داده ای و راهی دریا شده ای//شهادت قمربنی هاشم(ع)


عده ای داده ای و راهی دریا شده ای

خوش به حال لب اصغر كه تو سقا شده ‏اى

 

آب از هيبت عباسى تو مى‏ لرزد

بى عصا آمده‏ اى حضرت موسى شده‏ اى

 

به سجود آمده‏اى يا كه عمودت زده‏اند

يا خجالت زده‏اى وه كه چه زيبا شده‏اى

 

يا اخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت

كمر خم شده را غرق تماشا شده‏ اى

 

منم و داغ تو و اين كمر بشكسته

توئى و ضربه‏ اى و فرق ز هم وا شده‏ اى

 

سعى بسيار مكن تا كه ز جا برخيزى

كمى هم فكر خودت باش ببين تا شده‏ اى

 

مانده‏ ام با تن پاشيده‏ ات آخر چه كنم؟

اى علمدار حرم مثل معما شده‏ اى

 

مادرت آمده يا مادر من آمده است

با چنين حال به پاى چه كسى پا شده‏ اى

 

تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود

در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شده‏ اى

 

علی اکبر لطیفیان

همه حیثیت عالم و آدم با توست//شهادت قمربنی هاشم(ع)

همه حیثیت عالم و آدم با توست

در فرات نفسم گام بزن دم با توست

 

من از این جزر و مد سینه زنانت خواندم

ماه من شورش شبهای محرم با توست

 

دشمن از ترس تو مژه بر هم نزند

غضب آلوده ای و خشم خدا هم با توست

 

با حضورت حرم آل علی آرام است

تا زمانی که در این معرکه پرچم با توست

 

علقمه زیر شتاب نفست میسوزد

وعده ای داده ای و چشمه زمزم با توست

 

خرد شد ریخت به پایت همه هست حسین

قد بر افراشتن این کمر خم با توست

 

علیرضا لک


هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)

هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست

در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست

 

تا مپندارند با مرگم تو مى ميرى بگو

اينكه می بينيد فعل است و ظهور، الله نيست

 

در مسير لا و الا خون عاشق مى‏دود

در دل معشوق مطلق راه هست و راه نيست

 

كاروان تشنه اشكت را نشانم داده است

منزل من چشم هاى توست، پلك چاه نيست

 

روى بر سمّ ستوران دادم و گفتم به خاك

در مقام جلوه خورشيد جاى ماه نيست

 

مى برى من را و پا را مى‏كشم روى زمين

در ركاب شوق حرف از قامت كوتاه نيست

 

صوت داود است جارى از فضاى سينه‏ام

در مسيرش استخوانى گاه هست و گاه نيست

 

مى زنيدم ضربه امّا من نمى ريزم فرو

كوه را هيچ التفاتى بر هجوم كاه نيست

رضا جعفری

آسمان تشنه، اشک ها جاری // شهادت حضرت علي اصغر(ع)

آسمان تشنه، اشک ها جاری

چشم ها شور و زخم ها کاری

 

در میان دو رود سرگردان

ماهی تشنه در بغل داری

 

دست و پا می زند نگاه فرات

آه باران، چرا نمی باری؟!

 

کودکی تشنه باشد اما تو

دست را روی دست بگذاری؟!

 

تشنگی، دلهره، پریشانی

یک زن و این همه گرفتاری

 

به فدای دل پریشانت

این تویی که در اوج ناچاری

 

می روی مثل مادر موسی

کودکت را به نیل بسپاری

 

دل به دریا زده است چشمانت

می کنی باز آبروداری

 

آه بانو، چقدر دشوار است

در خودت گریه را نگهداری

 

"آیت الکرسی" است روی لبت

در دلت حرف های بسیاری

 

...

 

" وَ مِنَ الماءِ کُلُّ شَی ءٍ حَیّ "

که حسین است زندگی ...آری

حسین غلامی

آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد // شهادت حضرت علی اکبر(ع)

آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد

کاش می آمد و از دور تماشا می کرد

 

فال من ،یوسف گمگشته اگر می آمد

با دل مرده ی من کار مسیحا می کرد

 

گرچه پرونده ی اعمال سیاهی دارم

کاش می آمد و با این همه امضا می کرد

 

من اگر منتظر واقعه ی او بودم

کِی قرار دل ما امشب و فردا می کرد

 

کاش می آمد و یک شب وسط سینه زنی

در عزای پدرش ناحیه نجوا می کرد

 

شب هشتم وسط روضه ی اربا اربا

گریه بر تشنگی اکبر لیلا می کرد

 

من یقین دارم اگر کرب و بلا داشت حضور

بر سر نعش علی، یاری بابا می کرد

 

یا که در هلهله ی آن همه نامحرم هرز

مهدی.عج. ما کمک زینب کبری.س. می کرد

 

عباس احمدی

فکری به حال ماهی در التهاب کن // شهادت حضرت علي اصغر(ع)

فکری به حال ماهی در التهاب کن

بابا برای تشنگی من شتاب کن

 

دردی عمیق در رگ من تیر می کشد

من را برای ذبح عظیم انتخاب کن

 

هل من معین توست که لبیک می دهم

اَمَّن یجیب های مرا مستجاب کن

 

من روی دست های تو قد می کشم، پدر

از این به بعد روی نبردم حساب کن

 

داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است !

با خون من محاسن خود را خضاب کن

 

گهواره هم که تاب ندارد بدون من

فکری به حال خاطره های رباب کن

 

وقتش رسیده نیزه ی خود را علم کنند

هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن

وحیده گرجی

در خداحافظی اش سیل حرم را می برد // شهادت حضرت علی اکبر(ع)

در خداحافظی اش سیل حرم را می برد

راه می رفت و همه چشم ترم را می برد

 

نفسش ارثیه ی فاطمه امّا چه کنم

دست غم نور چراغ سحرم را می برد

 

سنگها در تپش آمدنش بی صبرند

زیر باران همه ی بال و پرم را می برد

 

یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش

ماه پیشانی آن تاج سرم را می برد

 

سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد

تا دل کینه ی لشگر پسرم را می برد

 

تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری

قطعه ای از قطعات جگرم را می برد

 

چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا

باد می آمد و عطر ثمرم را می برد

 

علیرضا لک

باران ندارد ابرهای آسمانش // شهادت حضرت علی اکبر(ع)

باران ندارد ابرهای آسمانش

باران نه اما چشم های مهربانش...

 

می خواست در سینه غمش پنهان بماند

نگذاشت اما گریه های بی امانش

 

دارد نفس های خودش را می شمارد

با هر قدم پشت سر آرام جانش

 

او می رود دامن کشان آرام آرام

مولای ما می ماند و داغ جوانش

 

چندین ستاره منتظر تا بازگردد

تا باز هم باشند محو کهکشانش

 

روی لب شمشیر او بانگ تفرّوا

از جنس صفین است شور نهروانش

 

آیا شنیدید إبن ملجم های کوفه

فزت و ربّ الکربلا را از زبانش؟

 

پاشید از هم چون اناری دانه دانه

در لحظه ی سرخ غروب بی کرانش

 

تأثیر آن دیدار آخر خوب پیداست

از عطر سیبی که می آید از دهانش

 

عمرش شبیه یک نماز صبح کوتاه

آمد سلام آخرش روی لبانش

 

پایان ابیات من و وقت نماز است

فرصت نشد دیگر بگویم از اذانش

رضا خورشیدی فرد

روضه‌خوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش // شهادت حضرت علی اکبر(ع)

روضه‌خوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش

به درخشندگی ماه که عباس عمویش

 

روضه‌خوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون

پسری داشت که می‌رفت و نگاه تو به سویش

 

پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت

روضه‌خوان گفت که در باد پریشان شده مویش

 

آسمان بار امانت نتوانست کشیدن

که بریدند خدایا که شکستند سبویش

 

روضه‌خوان تاب نیاورد، عمو آب نیاورد

روضه‌خوان آمد و زانو زد و بوسید گلویش

مهدی جهاندار

ناله ات در نفس باد، مکرّر گم شد // شهادت حضرت علي اصغر(ع)

ناله ات در نفس باد، مکرّر گم شد

گریه ی تو وسط خنده ی لشکر گم شد

 

سوره ای بود سپاهم که تلاوت کردم

آیه ای پشت سر آیه ی دیگر گم شد

 

ماند از سوره فقط آیه ی ((بسم الله)) اش

آه کوتاهترین آیه هم آخر گم شد

 

دور خوردی می شش ماهه من دست به دست

دست من تا که رسیدی می و ساغر گم شد

 

دست من منبر فریاد غم انگیزت بود

آه! یکمرتبه در خون تو منبر گم شد

 

قدمی سوی سپاه و قدمی سمت حرم

از خجالت پدر پیر تو سردرگم شد

 

کاش اجزای تو در قبر تو کامل باشند

گرچه گویند که در عصر دهم سر گم شد...

سید محمد مهدی شفیعی

می خوانمت ای مرهم قلب شکسته // نجوای حسینی

می خوانمت ای مرهم قلب شکسته

ای شاهِ خنجر خورده ی پهلو شکسته

 

می خوانمت چَشمم ببین غرق بلور است

از داغ والایت دل زینب شکسته

 

من در نیازت حنجره بدریده ام، تو

تو در سکوتت عرش را در هم شکسته

 

لب های خشکت، خنجری بر رودها شد

از شرم تو، بحرِ خدا از هم گسسته

 

بانگِ فغان اصغرت در لاله ی گوش

من به فدای حنجر در خون نشسته

 

ماه بنی هاشم صدایت زد برادر

زنگ صدایش خنجری بر قلب خسته

محدثه سعدونی

خنجر سرت را، ساربان انگشترت را // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)

خنجر سرت را، ساربان انگشترت را

هرکس به غارت برده بخشی پیکرت را

 

با سنگ یا با تیغ فرقی هم نمی کرد

پرتاب میکردند تا بال و پرت را...

 

پیراهنت غارت شد و راضی نبودند

بردند حتی گوشوار دخترت را

 

من دیده ام که دخترت با ضرب شلاق...

از او نپرس آقا چه کردی معجرت را

 

من مانده ام که قاتلت آخر چگونه...

با اینکه گفته دیده حتی مادرت را

مجید گل دار

در سرخی غروب نشسته سپیده ات // حضرت قاسم ابن الحسن(ع)

در سرخی غروب نشسته سپیده ات

جان بر لبم زعمر به پایان رسیده ات

 

آخر دل عموی تورا پاره پاره کرد

آوای ناله های بریده بریده ات

 

در بین این غبار به سوی تو آمدم

از روی رد خون به صحرا چکیده ات

 

پا می کشی به خاک ... تنت درد می کند

آتش گرفته جان من داغدیده ات

 

خون گریه می کنند چرا نعل اسبها

سخت است روضه ی تن در خون تپیده ات

 

بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده ام

آه ای غزل چگونه ببینم قصیده ات

 

باید که می شکفت گل زخم بر تنت

از بس خدا شبیه حسن آفریده ات

سیدمحمد جواد شرافت

رفتن تو می زند آذر به خیلی چیزها // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)

رفتن تو می زند آذر به خیلی چیزها

زل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها

 

گفتی ابن الحیدرم آخر نمی دانی مگر

می شود حبّ علی منجر به خیلی چیزها

 

دیده جای خالی ات را آن سوار و دوخته

چشم بر گهواره بر معجر به خیلی چیزها

 

روی پیشانی ز جای مهر خون جاری شده

سنگ دارد می زند لشگر به خیلی چیزها

 

تیر را جای جلو از پشت در می آوری

گیر کرده ظاهرا از پر به خیلی چیزها

 

آنطر ف از دور دیدم سارقی را در کمین

چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها

 

جا گرفته روی سینه آن سگ هار از قفا

می زند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیزها

 

کاش تنها آن حرامی با گلویت کار داشت

می خورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها

 

با قد خم مادرت آمد عیادت، کرده ای

یاد پهلو یاد میخ در به خیلی چیزها

 

داخل گودال حالش را رعایت می کنی

چونکه حساس است یک مادر به خیلی چیزها

عباس احمدي

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش // طفلان حضرت زینب(س)

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

 

این دو ز کودکی فقط آیینه دیده­ اند

«آیینه ­ایی که آه نسازد مکدّرش»

 

واحیرتا! که این دو جوانان زینب­ اند

یا ایستاده تیغ دوسر در برابرش

 

با جان و دل دو پاره جگر وقف می­کند

یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

 

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم­هاش

مشغول عطر و شانه­زدن دست دیگرش

 

چون تکیه­ گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش

 

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش...

 

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قرق بود معبرش

 

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده­است

از بس که رفته این­همه این زن به مادرش

 

زینب همان که زینت بابای خویش بود

در کربلا شدند پسرهاش زیورش

 

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته ­بود دگر آب از سرش

سیّد حمیدرضا برقعي

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد // كربلا // نجوای حسینی

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

 

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

 

به یاد چایی شیرین کربلایی ها

لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد

 

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد

 

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟

بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

 

غلامتان به من آموخت در میانه ی خون

که روسیاهی ما نیز راه حل دارد

سيد حميدرضا برقعي

این نیزه ها که روی تنت قد کشیده اند //شهادت حضرت علی اکبر(ع)

این نیزه ها که روی تنت قد کشیده اند

انگار تیغ روی محمد کشیده اند


تا اینکه خوب خوب جدایت کنند

آه هر گوشه هر طرف که نباید کشیده اند


بالای زین بمان که و گرنه به رسم کفر

اینها اگر سوار بیفتد کشیده اند


فزت و رب کرب و بلا را بخوان که باز

این ابن ملجمان همگی قد کشیده اند


حتماً نماز شکر ادا کرده اند چون

تکبیر های ممتد و بی حد کشیده اند


حتی فرشته های خدا هم قلم به دست

بر تکه تکه های تو گنبد کشیده اند


از پا نشستم از غم و پایین پای من

تنها برای توست که مرقد کشیده اند


رحمان نوازنی

رفتی و لرزه به جان پدرت افتاده//شهادت حضرت علی اکبر(ع)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

رفتی و لرزه به جان پدرت افتاده

از نفس؛ خواهر من پشت سرت افتاده

 

همه ی دشت پر از عطر پیمبر شده است

هر طرف تکه ای از بال و پرت افتاده

 

این فزع کردن من دست خودم نیست علی

چشمم آخر به تن مختصرت افتاده

 

یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی

این همه نیزه چرا دور و برت افتاده

 

نفسی تازه کن و باز دلم را خوش کن

روی جسمت پدر محتضرت افتاده

 

کوچه ای باز نمودند که راحت بزنند

بین لشگر علم و هم سپرت افتاده

 

قدری آهسته بگویید به ام لیلا

خنجر و تیغ به جان پسرت افتاده

 

احسان محسنی فر

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

کوفیان منتظر و در صدد آزارند//شهادت حضرت علی اکبر(ع)


کوفیان منتظر و در صدد آزارند

نکند داغ تورا روی دلم بگذارند

 

پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی

پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند

 

پسرم دست خودت نیست اگر تنهایی

این جماعت همه از اسم علی بیزارند!

 

این جماعت همه امروز فقط آمده اند

داغ هفتاد و دوتا گل به دلم بگذارند

 

سنگ ها...هلهله ها...پیکر تو...یک لشگر...

وای این قوم چرا اینهمه خنجر دارند؟

 

آه ، پرپر مزن آنقدر دلم میگیرد

عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند

 

عصر امروز جوانان حرم جسمت را...

باید از هر طرف دشت بلا بر دارند

 

دیدی آخر تو به معراج رسیدی پسرم

باید اینبار تو را پیش خودم بسپارند...

  

محسن کاویانی

در قد و قامت تو قد یار ریخته//شهادت حضرت علی اکبر(ع)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

در قد و قامت تو قد یار ریخته

در غالب تو احمد مختار ریخته

 

به عمه هاي دست به دامن نگاه کن

دور و برت چقدر گرفتار ریخته

 

گفتی علی و نیزه دهان تو راگرفت

از بسکه در اذان تو اسرار ریخته

 

معلوم نیست پیکرت اصلاً چگونه است

بهتر نگاه می کنم انگار ریخته

 

دارد زره ضریح تو را حفظ می کند

بازش اگر کنند بِالاجبار ریخته

 

یکروز جمع کردن تو وقت می برد

امروز بر سرم چقدرکار ریخته

 

زیر عبا اگر بروم پا نمیشوم

ازبس به روي شانه من بار ریخته

 

گیسوي تو همینکه سرت نیمه باز شد

ازدو طرف به شانه ات اي یار ریخته

 

آنکس که تشنگی مرا پاسخی نداد

حالا نشسته برجگرم خار ریخته

 

علی اکبر لطیفیان

دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است//شهادت حضرت علی اکبر(ع)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است

نازها از پسر خویش کشیدن سخت است

 

سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم

ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است

 

مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد

تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است

 

خواستی این پدر پیر خضابی بکند

خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است

 

نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم

خار را از جگر خویش کشیدن سخت است

 

گر چه چشمم به لب توست ولی لخته ي خون

از دهان پسر خویش کشیدن سخت است

 

تکه هاي جگرم هر طرفی ریخته است

همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است

 

به   که از گردن من دفن تو برداشته شد

دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است

 

علی اکبر لطیفیان

هم چو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست//شهادت حضرت علي اصغر(ع)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

هم چو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست
بخت من در خواب و چشم کودکم را خواب نیست

گفتم از اشکم مگر ای غنچه نوشی آب لیک
از تو معذورم که اشک من به جز خوناب نیست

در حرم هر سمت باشد قبله اما بهر من
غیر رویت قبله و جز ابرویت محراب نیست

خیمه بیت الله و کعبه مهد و در طواف اهل حرم
این طواف حج عشق است و جز این آداب نیست

هفت بار آمد صفا و مروه هاجر آب جست
من که ده ها بار در هر خیمه رفتم آب نیست

قسمتی از راه را با هروله هاجر برفت
من همه ره را دویدم کام تو سیراب نیست

حج من اتمام شد برخیز احرامم بکن
ای ذبیح خردسال اکنون که وقت خواب نیست

استاد حاج علی انسانی

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

آنقدر توان در بدن مختصرت نیست//شهادت حضرت علي اصغر(ع)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

آنقدر توان در بدن مختصرت نیست
آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست


بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست

"فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند:مگر صاحب کوثر پدرت نیست

گفتی که مکش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست

حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟"


  ***


تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آنقدر که از دور و برت هم خبری نیست

آنقدر در ان لحظه سرت گرم خدا بود
که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست

این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست

علی اکبر لطیفیان

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}