مریم مقدس طاها * ولادت حضرت زینب(س)---


امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد                     امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد

امشب خدا تجلّی خود را نشان دهد                        با خطّ نور، بر همه خطّ امان دهد

میلاد شیر دخت علی، شیر داور است

سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است

باید دوباره خلقت پیغمبری چنین                             آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین

بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین                      کز دامنش ظهور کند دختری چنین

فخر رسول و فاطمه "زِینِ اَب" است ‌این

امّ الکتاب صبر و رضا، زینب است این

بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این                 بعد از بتول عقده‌ گشای علی است این

یادآور صدای رسای علی است این                           آیینه تمام نمای علی است این

گفتار وحی در سخنش آفریده ‌اند

یا صورتی ز پنج تنش آفریده ‌اند

این مریم مقدس طاهاست، زینب است                    این یادگار ام ابیهاست، زینب است

این‌ نور‌چشم حضرت زهراست، زینب است                این افتخار عصمت کبراست، زینب است

در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست

  آثار بوسه‌ های علی روی دست اوست

زینب که لحظه‌ هاست همه یادواره ‌اش                    زینب که سال ‌هاست سراسر هزاره ‌اش

زینب که دل برد ز پیمبر نظاره ‌اش                            زینب که خلقت است مطیع اشاره ‌اش

زینب که با صدای علی حرف می ‌زند

در شهر کوفه جای علی حرف می ‌زند

این است بانویی که پیام ‌آوری کند                           هنگام خطبه معجزه حیدری کند

یک عمر بر حسین و حسن مادری کند                      با دست بسته بر اسرا رهبری کند

باران رحمت است که ریزد ز ابر او

         دین زنده از قیام حسین است و صبر او

ای در تن مطهر تو جان پنج تن                                ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن

از کودکیت شمع شبستان پنج تن                           چشم تو آبیار گلستان پنج تن

       یادآور تکلم زهرا بیان توست

اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست

حیدر ثنات گفته که این حیدر من است                     کوثر دعات کرده که این کوثر من است

خون حسین گفته پیام ‌آور من است                                    قرآن دهد شعار که احیاگر من است

صبر و رضا به مادری ‌ات کرده افتخار

خون خدا به خواهری ‌ات کرده افتخار

ایثار و صبر جمله ‌ای از مکتب تواند                           آیات نور گوهر لعل لب تواند

تو آسمانی و شهدا کوکب تواند                               بالای نیزه محو نماز شب تواند

بسیار زن که صابر و نستوه بوده است

کی مثل تو "رَأیتُ جَمیلا" سروده است

بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین                                  بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین

بر ذوالفقار نطق تو از حیدر آفرین                              بر خطبه دمشق تو از مادر آفرین

وقتی شدی به کوفه پیام ‌آور حسین

لبخند فتح زد به سر نی سر حسین

از حنجر حسین تو، خنجر شکست خورد                   با خطبه تو خصم ستمگر شکست خورد

تنهایی و ز صبر تو لشکر شکست خورد                    طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد

   تو یک تنه تمام سپاه ولایتی

حق است اینکه دختر شاه ولایتی

پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح                            نازل به سینه ‌ات شد از اوّل کتاب فتح

گردیده امّتت سپه بی ‌حساب فتح                           روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح

"میثم" هماره با تو مگر گرم گفتگوست

کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست

زينب كه خدا جلوه دهد يادش را // ولادت حضرت زینب(س)

 

زينب كه خدا جلوه دهد يادش را

تالي نبود صبر خدا دادش را



باشد كه در آستانه قدس حسين

بر پاي كنيم جشن ميلادش را

***

امشب كه كند فخر به شبهاي دگر

آوردهن فلك اختر زيباي دگر



اين زينب كبري است؟به دامان علي

يا ختم رسل گرفته زهراي دگر

***

اي دست خدا و فوق هر دست علي

اي رشته كائنات در دست علي



دست من و دامنت كه امروز ترا

قنداقه زينب است در دست علي

 سيد رضا مؤيد

 

امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد // ولادت حضرت زینب(س)

 

امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد

امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد


امشب خدا تجلّی خود را نشان دهد

با خطّ نور، بر همه خطّ امان دهد



میلاد شیر دخت علی، شیر داور است

سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است

***

باید دوباره خلقت پیغمبری چنین

آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین



بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین

کز دامنش ظهور کند دختری چنین



فخررسول وفاطمه"زِینِ اَب"است­این

امّ الکتاب صبر و رضا، زینب است این

***

بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این

بعد از بتول عقده­گشای علی است این



یادآور صدای رسای علی است این

آیینة تمام نمای علی است این



گفتار وحی در سخنش آفریده­اند

یا صورتی ز پنج تنش آفریده­اند

***

این مریم مقدس طاهاست، زینب است

این یادگار ام ابیهاست، زینب است



این­نور­چشم حضرت زهراست، زینب است

این افتخار عصمت کبراست، زینب است



در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست

آثار بوسه­های علی روی دست اوست

***

زینب که لحظه­هاست همه یادواره­اش

زینب که سال­هاست سراسر هزاره­اش



زینب که دل برد ز پیمبر نظاره­اش

زینب که خلقت است مطیع اشاره­اش



زینب که با صدای علی حرف می­زند

در شهر کوفه جای علی حرف می­زند

***

این است بانویی که پیام­آوری کند

هنگام خطبه معجزه ي حیدری کند



یک عمر بر حسین و حسن مادری کند

با دست بسته بر اسرا رهبری کند



باران رحمت است که ریزد ز ابر او

دین زنده از قیام حسین است و صبر او

***

ای در تن مطهر تو جان پنج تن

ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن



از کودکیت شمع شبستان پنج تن

چشم تو آبیار گلستان پنج تن



یادآور تکلم زهرا بیان توست

اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست

***

حیدر ثنات گفته که این حیدر من است

کوثر دعات کرده که این کوثر من است



خون حسین گفته پیام­آور من است

قرآن دهد شعار که احیاگر من است



صبر و رضا به مادری­ات کرده افتخار

خون خدا به خواهری­ات کرده افتخار

***

ایثار و صبر جمله­ای از مکتب تواند

آیات نور گوهر لعل لب تواند



تو آسمانی و شهدا کوکب تواند

بالای نیزه محو نماز شب تواند



بسیار زن که صابر و نستوه بوده است

کی مثل تو "رَأیتُ جَمیلا" سروده است

***

بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین

بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین



بر ذوالفقار نطق تو از حیدرآفرین

بر خطبة دمشق تو از مادر آفرین



وقتی شدی به کوفه پیام­آور حسین

لبخند فتح زد به سر نی سر حسین

***

از حنجر حسین تو، خنجر شکست خورد

با خطبه تو خصم ستمگر شکست خورد



تنهایی و ز، صبر تو لشکر شکست خورد

طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد



تو یک تنه تمام سپاه ولایتی

حق است اینکه دختر شاه ولایتی

***

پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح

نازل به سینه­ات شد از اوّل کتاب فتح



گردیده امّتت سپه بی­حساب فتح

روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح



"
میثم" هماره با تو مگر گرم گفتگوست

کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست

حاج غلامرضا سازگار

 

خدای خلقِ مَلَک شه فرشته آورده // ولادت حضرت زینب(س)//////////

 

خدای خلقِ مَلَک شه فرشته آورده
حدیثِ خلوت خود را نوشته آورده


برای قلبِ بهشتش بهشته آورده
به بال فاطمه حیدر سرشته آورده


حق از لسان علی نام زینبش خوانده
حسین اذان و اقامه خود از لبش خوانده
* * *
سیاهی غم و ماتم نخی ز چادرِ او
نساء و مریم و آسیه کیست؟ در خورِ او


چه کرد با همه دشمن خطابه‌ی پُرِ او
خودش بسان صدف شد حسین چون درِّ او


ز دل به سوی دمشقش ز رگ دو صد راه است
عقیله‌ی بنی هاشم حبیبة الله است
* * *
ز قدر و شوکت او عالمی چو حیران است
من از سه منسب او سینه‌ام به جولان است


بگویم این سه مقامی که فخر جانان است
که مادر است و خواهر و عمه‌ی شهیدان است


حسین که فرمانده و او را چو نایبش گویند
جهان خسته دل، ام المصائبش گویند

شاعر:؟؟؟؟؟؟؟؟

 

این چه نوریست که روشن‌تر از او نوری نیست // ولادت حضرت زینب(س)

 

این چه نوریست که روشن‌تر از او نوری نیست


چشم‌ بد دل شده کور و دلِ بد چشم بسوخت

 

اي به محمد بهشت! ، ياسمن آورده اي // ولادت حضرت زینب(س)

 

اي به محمد بهشت! ، ياسمن آورده اي

همسر شير خدا !،شير زن آورده اي



محور هر پنج تن !،پنج تن آورده اي

هم سخن مرتضي !،همسخن آورده اي



هاجر و سارا است اين ، مريم عذراست اين

دختر زهراست اين ، زينب کبراست اين



دخت ولي خدا ، اخت حسين و حسن

*****

دختر علم و کمال ، مادر صبر و رضاست

يک حسن و يک حسين ، يک علي مرتضي است



فاطمه ي دومي در بغل مصطفي است

هر سخنش يا حسين ، هر نفسش يا اخاست



فاضله و عالمه ، فاطمه ي فاطمه

قبله ي جان همه ، بر لب او زمزمه



زمزمه اش برده دل از شه گلگون کفن

*****

آينه ي پنج تن ، طلعت زهرائيش

مي برد از خلق دل ، خلقت طاهائيش



سينه ي صحرايي و ديده ي دريائيش

همره مادر رواست ، ام ابيهائيش



صبر علمدار او ، حلم گرفتار او

داغ شرر بار او ، درد خريدار او



عصمت و زهد و حيا بر تن او پيرهن

*****

از شب ميلاد بود شعله ي تاب و تبش

پيشتر از جد و باب ،خوانده خدا زينبش



قصه ي کرببلا ، زمزمه ي هر شبش

فاطمه از جان و دل ، بوسه زند بر لبش



روح و روانش حسين ، تاب و توانش حسين

جان و جهانش حسين ، ورد زبانش حسين



نطق و بيان علي ، در نفسش موج زن

*****

عشق سرافراز او ، صبر زمينگير او

اشک شب فاطمه ، ريخته در شير او



زخم شهيدان عشق ، آيه ي تطهير او

آيه ي بالاي ني ، تشنه ي تفسير او



درس نياموخته ، شمع صفت سوخته

چهره بر افروخته ، ديده به ره دوخته



تا چه شبي با حسين ، کوچ کند از وطن

*****

خون خدا شهر عشق ، زينب کبري درش

فخر کند فاطمه ، خوانم اگر کوثرش



شجاعت از حيدر و شهامت از مادرش

بر سر ني آفتاب ، گشته به دور سرش



کوفه کشد انتظار ، مي دهد از کف قرار

تا که شود آشکار ، صبح وصال دو يار



گردش خورشيد و ماه بين دو صد انجمن

*****

اي هدف انبياء ، زنده ز ايثار تو

چشم خدا نوک ني ، طالب ديدار تو



سرخي خون حسين ، زينت رخسار تو

معجزه ي حيدري ، منطق و گفتار تو



حيدر را حيدري ، کوثر را کوثري

قرآن را منظري ، زهراي ديگري



در ادب و در کمال در عمل و در سخن

*****

هر که حسيني بود ، فطرت او زينبي است

زني که با عفت است ، عفت او زينبي است



حجاب او زينبي است ، عصمت او زينبي است

همت او زينبي است ، غيرت او زينبي است



تو روح را مکتبي ، تو علم را کوکبي

تو زين امّ و ابي ، تو زينبي زينبي



زينب ظالم ستيز ، زينب دشمن شکن

*****

فاطمه و احمد و پنج امام همام

از تو به اوج جلال ، گرفته اند احترام



نيست عجب گر خدا ، بر تو رساند سلام

صبر تو در قتلگاه ، خريد جان امام



تو زينبي کيستي؟ ، حور ، ملک ، چيستي؟

چو فاطمه زيستي ، اگر تو او نيستي



چگونه نازد حسين ، به صبرت اي ممتحن

*****

تو از چهل مرز عشق ، به شام کردي سفر

تو هر قدم داشتي ، نويد فتح و ظفر



در اختيارت قضا ، در اقتدارت قدر

به هيجده آفتاب ، رخ منيرت قمر



به سينه ات چنگ ها ، به پيکرت سنگ ها

به عارضت رنگ ها ، در همه ي جنگ ها



زني نداده چو تو ، شکست بر اهرمن

*****

تو مصحف کربلا ، تو آيت محکمي

تو دختر فاطمه ، تو مادر عالمي



تو در کلاس رضا ، فراتر از مريمي

تو آبروي حسين ، به موج درد و غمي



خون خجل از روي تو ، صبر ثنا گوي تو

دشت بلا کوي تو ، مقاومت خوي تو



تو در قيام حسين ، چو جاني اندر بدن

*****

تو آفتاب حجاز ، تو ماه ويرانه اي

تو در کنار حسين ، چراغ هر خانه اي



تو لاله ي فاطمه ، بين دو ريحانه اي

تو بانگ خشم خدا ، به پور مرجانه اي



شفاي جانها دمت ، جهان محيط غمت

ثناي عالم کمت ، چه آورد «ميثمت»



ثناي همچون تويي ، کجا بود حدّ من

حاج غلام رضا سازگار(ميثم)

 

او تولد یافت طنازی کند // ولادت حضرت زینب(س)

 

او تولد یافت طنازی کند

با الفبای جنون بازی کند

 

او تولد یافت گردد نور عین

تا شود سرمست از جام حسین

 

او تولد یافت تا زینب شود

در سخن علامه مکتب شود

 

آری آری زینب آمد بر جهان

تا شود همگام عاشورائیان

 

در حوادث یار می خواهد حسین

محرم اسرار می خواهد حسین

 

کیست زینب تابع فرمان دوست

هفت شهر عشق زیر گام اوست

 

کیست زینب صاحب عنوان عشق

تاج خونین سر سلطان عشق

 

عشق هر جا خود نمایی می کند

نام زینب دلربایی می کند

 

هر کجا منشور ضد مکتب است

بی گمان الغاء آن با زینب است

 

نوحه خوان شعری بخوان زینب پسند

تا شوی در پیش زهرا سر بلند

 

نکته ای گویم به گوش آویزکن

ازکلام ناروا پرهیز کن

 

خوانیش آواره , خود آواره ای

دانیش بیچاره , خود بیچاره ای

 

نسبت آوارگی براو , مده

نسبت بیچارگی بر او , مده

 

کیست زینب عامل تکمیل عشق

بعد زهرا فارغ التحصیل عشق

 

کیست او ؟ پروانه پر سوخته

سوختن ازفاطمه آموخته

 

در فدک صبر علی را دیده است

عشق را با فاطمه سنجیده است

 

مرحبا زینب که طوفان کرده است

آنچه زهرا گفته بود آن کرده است

 

او به بحر العشق نوح کربلاست

عشق او فتح الفتوح کربلاست

 

خلق را زینب شناسی نیست نیست

فاطمه داند که زینب کیست کیست

 

گر چه «خوش زاد»م , حسینی منصبم

گرقبول افتد غلام زینبم

 سید حسن خوش زاد

 

یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد // مظهر جلال // ولادت حضرت زینب(س)

 

یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد
یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد


حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس
غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد


دختر در این قبیله تجلی کوثر است
بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد


زینب یگانه است خدا هم به فاطمه
تا زینب است دختر دیگر نمی دهد


زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی
تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد


زینب شکوه خواهری اش را در عالمین
دست کسی به غیر برادر نمی دهد


او مظهر صفات جلالی حیدر است
یعنی براحتی به کسی سر نمی دهد


زینب همان کسی است که در را عفتش
عباس می دهد
، نخ معجر نمی دهد
علی اکبر لطیفیان

 

دوباره آمده از ره بهار عاطفه ها // ولادت حضرت زینب(س)

 

دوباره آمده از ره بهار عاطفه ها

گلی شکفته شده از یل و تبار عاطفه ها

 

به آسمان علی ماه روی زینب بین

حلول عشق نگر در مدار عاطفه ها

 

چه کودکی که به والله هیبت الله است

از اوست شان بلند وقار عاطفه ها

 

مقام صبر خدا داد بر علی و بتول

درود بر نصب بردبار عاطفه ها

 

رسید در بغل یار و با کنایت گفت

همیشه عشق بوده در حصار عاطفه ها

 *

مرا اسیر دو لبخند زینبم کردند

هزار شکر که در بند زینبم کردند

 *

عزیز خانه ی حق ماده شیر آورده

امیره ای زبرای امیر آورده

 

به روی دست علی آنچنان نمایان که

خدا دلیل دگر بر غدیر آورده

 

پیام وحی برای پیمبر خاتم

خبر زعالمه ای بی نظیر آورده

 

شب ولادت گریه است فاطمه امشب

که غم به قلب تو درد کثیر آورده

 

امیر زاده همیشه امیر می ماند

در این میانه ،که نام اسیر آورده؟

 *

ولادت گل خیر النسا مبارک باد

طلوع زین اب مرتضی مبارک باد

 *

تویی که جلوه ی نامت مرا به بالا برد

مرا به سوی خداوند حی یکتا برد

 

کنار ساحل و جامانده بودم از کشتی

هوای تو ما را به سمت دریا برد

 

ببین چگونه اسیر نگار گردیدم

خودم جدا و دلم را جدا به یغما برد

 

به عقل پا زده مجنون یار گشتم تا

مرا به خاک نشینی شهر لیلا برد

 

سلام جانب او دادم و به جای جواب

چقدر ساده دلم را به سوی آقا برد

 *

ستاره ی سحر شام کربلا بانو

نگاه می کنی و می کُشی مرا بانو

 *

مقیم زلف تو حالی خراب می خواهد

چو شمع سوخته جانی مذاب می خواهد

 

تمام لشکر شب را به دست صبح بکُش

ببین که خانه ما آفتاب می خواهد

 

بلند می شود آری درفش دین خدا

رسول دیگری این انقلاب می خواهد

 

دلا زسینه می روی به شهر حسین

یقین بدار که این شهر باب می خواهد

 

برای آن که بماند وقار زینبییش

شبیه زانوی سقا ،رکاب می خواهد

 *

غروب علقمه غمخواراقتدار عباس است

عقیله خواهر محمل سوار عباس است

 *

تمام نیزه نشینان تو را دعا کردند

میان دشت بلا تير در غمت رها کردند

 

دمی که بر رگ حلقوم عشق بوسه زدی

تو را به کعب نی کینه ها جدا کردند

 

عزیز خانه ي زهد و عفاف بودی که

حرامیان عرب معجر تو وا کردند

 

به کوفه رفتی و بازار چشم نامحرم

تو را حقیر سرانگشتشان نما کردند

 

نگاه خسته ی یک ناقه سخت می گریید

تو را دمی که خارجیان خارجی صدا کردند

 *

زدیده گریه ی باران نم نم آمده است

شب تولد تو یا محرم آمده است

سروده ی علی شکاری

 

گوهر رخشان ایمان زینب(ع) است // مدح حضرت زینب(س)

 

گوهر رخشان ایمان زینب(ع) است

 

اختر تابان عرفان زینب(ع) است

 

 

قطر‌ه‌ای کوثر ز آب رحمتش

 

بردباری شرمگین از همتّش

 

 

کیست زینب محرم بزم حضور

 

روی او تفسیری از «الله نور»

 

 

چون به ‌‌دنیا آمد آن فرخنده زن

 

شد به گیتی نور حق پرتو فکن

 

 

خانه زاد وحی حق تارخ گشود

 

 آبروی آفرینش را فزود

 

 

زینب آن پرورده دامان عشق

 

نام او سر لوحه دیوان عشق

 

 

جان او از عشق حق افروخته

 

وز شرار عشق، جانش سوخته

 

 

عقل گشته مات از ایثار او

 

عشق سرگردان شده در کار او

 

 

مرد و زن خدمتگزار درگهش

 

توتیای چشم جان، خاک رهش

 

 

زینب آن دردانه آل رسول

 

دختر والای زهرای بتول

 

 

بود از آغاز همگام حسین

 

نقش بر لوح دلش نام حسین

 

 

بسته پیمان با خدا روز الست

 

تا به راهش بگذرد از هر چه هست

 

 

صبر را بخشیده معنایی شگرف

 

  وصف صبر او برون از حدّ حرف

 

 

از قیام روز عاشورا حسین

 

کرد دین را زنده در دنیا حسین

 

 

شد قیام او به عالم بی قرین

 

بود چون زینب در آن نقش آفرین

 

 

گر نبودی نقش او در این قیام

 

بود این نهضت قیامی ناتمام

 

 

کیست زینب آن که در کرب ‌بلا

 

شد خجل از صبر او کرب وبلا

 

 

رنج پیش او سپر انداخته

 

درد و محنت رنگ پیشش باخته

 

 

روز عاشورا به او چشم امید

 

دوختند از پیرو برنا هر شهید

 

 

جسم فرزندان او بر روی خاک

 

اوفتاده قطعه قطعه، چاک چاک

 

 

او حسینی بود و پروایی نداشت

 

جز خدا در خاطرش جایی نداشت

 

 

از برادر لحظه‌ای غافل نبود

 

هیچ مشکل پیش او مشکل نبود

 

 

شعله‌ها از عشق عالم سوز داشت

 

آتشی در جان، جهان افروز داشت

 

 

در حریم قدس، محرم زینب است

 

معنی عشق مجسّم زینب است

 

 

آفرین بر صبر طاقت سوز او

 

و آن تجلّی‌های جان افروز او

 

 

داشت بار این رسالت چون به دوش

 

بیشتر از پیشتر شد سخت کوش

 

 

با اسیران صبحدم تا شام رفت

 

گاه در کوفه گهی در شام رفت

 

 

داشت در راه سفر آن پاک جان

 

از سر پاک شهیدان سایبان

 

 

چون به شهر شام زینب گام زد

 

آتشی از خطبه‌اش در شام زد

 

 

غنچه لب چون که زینب باز کرد

 

در فصاحت چون علی(ع) اعجاز کرد

 

 

از بیان گرم آن شیرین سخن

 

شد چو شب در شام، روز اهرمن

 

 

جاودان ساز مُحرّم با پیام

 

زینب است آری الی یوم القیام

 

 

یا رب از عشقش دل ما زنده کن

 

همچو خورشید فلک تابنده کن

 

غلامرضا قدسی

 

زینب كبری مهین مشكات نور // ولادت حضرت زینب(س)

 

زینب كبری مهین مشكات نور

عالمی روشن ز نورش همچو طور

 

دختر زهرا كه ماه آسمان

سجده آرد نزد او بر آستان

 

ملتمس از جوی فیضش مریم است

عیسی از انفاس وی فرّخ دم است

 

در عوالم هر چه انوار رب است

بینم از مشكات ذات زینب است

 

زن، كه دیده صاحب حكم و قضا؟

جز ولیّه حق و دخت مرتضی

 

گرچه زن گفتن بود از ما خطا

لافتی را زاده آمد لافتی

 

زینب كبری گرش دانی تو زن

جاهلی جاهل ! ز دانش دم مزن

 

بحر را فرزند، درّ و گوهر است

ماه اگر فرزند آرد اختر است

 

گر در آیینه بتابد مهر و ماه

ماه اگر خوانیش نبود اشتباه

 

الغرض فرزند، مرآت اَب است

دختر شیر خدا هم زینب است

 

اوست دنیای من و عقبای من

توشه امروز و هم فردای من

 

هم حیات و هم ممات من بدوست

هم پناهم از زمان فتنه جوست

 

اتكالّم در همه عالم بر اوست

مرمرا خاك در او آبروست

 

نی مرا ،اوتاد را، ابدال را

نی مرا، جبریل را، میكال را

 

نی مرا شاهان هفت اقلیم را

صاحبان افسر و دیهیم را

 

مدحت او چون توان تقریر كرد؟

وحی بتواند بشر تقسیر كرد؟

 

نور وی مصباح بینش آمده

آفتاب آفرینش آمده

 

درّة البیضای دریای وجود

بلكه خود دریای علم و فیض و جود

 

الغرض مستغنی از مدح من است

مدح او چون مدح صبح روشن است

 

هفت كوكب از جمالش خوشه چین

هشت جنّت راست بانوی مهین

 

خود بهشت اندر جوار كوی اوست

نهر كوثر رشحه‌ای از خوی اوست

 

لطف او را سایه ناپیداستی

در عبارت سدره و طوبی استی

 

اوست دین و مذهب و ایمان من

روشن است از پرتو او جان من

 

غیر درگاهش مرا نبود پناه

هر چه دارم دارم از این بارگاه

 

عاصیان را ای كه باب رحمتی

بر من از رحمت ولی ّ نعمتی

 

آن چه از دستم بر آید ای بتول

باشد این خدمت‌ گر افتد در قبول

 

آورم بر آستانت مور وش

این مقامات حسینی پیشكش

 

تحفه‌ای بهتر ازین نبود مرا

كاورم بر آن در دولتسرا

 

هشت جنّت را تو بانو بوده‌ای

از ازل بانوی مینو بوده‌ای

 

بر جهانی هم تویی فرمانروا

دردمندان را تو می‌بخشی دوا

آیة‌الله آیتی بیرجندی

 

گشته روشن ظلمت شب، از فروغِ نورِ زینب // ولادت حضرت زینب(س)

 

گشته روشن ظلمت شب، از فروغِ نورِ زینب
دارد امشب هر قناری، از شعف این، نغمه بر لب
زینبِ زهرا مدد (3)
بار دیگر رحمت حق، ‌در مدینه جلوگر شد
روح و جان شیعیان از، عشقِ زینب شعله‌ور شد


در دو عالم نامِ زینب، ابتدای درسِ عشق است
قبله‌ی عشّاق عالم، کعبه نه بلکه دمشق است
زینبِ زهرا مدد (3)


آسمان رأفت آمد، روحِ حق را زینت آمد
همچو زهرا فخر عالم، یکّه تازِ عصمت آمد


ای زلالِ حوض کوثر، گوهر دل منجلی شد
جلوه گر در چشم زارت، نورِ زهرا و علی شد
زینبِ زهرا مدد (3)

شاعر:؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کیست جز زینب صفای عالمیْن // ولادت حضرت زینب(س)/////////////

 

کیست جز زینب صفای عالمیْن
کیست چون زینب طرفدارِ‌حسین


کیست جز زینب انیسِ روحِ عشق
مرحمِ زخمِ دلِ مجروحِ عشق


کیست زینب؟ «زینِ اب» در شأن اوست
اهل عالم جملگی را آبروست


کیست زینب؟ کیست این جانباز عشق
او که زهرایی است مدفون در دمشق


کیست جز زینب علی را نورِ عین
کیست زینب؟ صاحبِ قلبِ حسین


زینب است و تالی زهراست او
مایه‌ی خوشحالی زهراست او


کیست زینب؟ آیتِ مُظهَر شده
کیست زینب؟ لاله‌ای پرپر شده


کیست زینب؟ راحت روحِ حسین
ناخدای کشتی نوحِ حسین


کیست زینب؟ باغبان باغ عشق
بر دلش یک آسمان از داغِ عشق


نورِ زینب تا در این عالم دمید
گوییا شادی و غم با هم رسید

شاعر:؟؟؟؟؟؟؟؟

امشب از عرش برین صوت تمنا آمده // ولادت حضرت زینب(س)/////////

 

امشب از عرش برین صوت تمنا آمده
خیلی از حور و ملک با صد تقلا آمده


بوی سیب و شهدِ یاس و شورِ اعلا آمده
چون که دخت حضرت زهرا(س) به دنیا آمده


این چه مولودیست نامش عالمی را بر لب است
آری ای دل در جوابت گویم این گل ، زینب(س) است
* * *
گریه بر چشم و به لبهایش هزاران زمزمه
می‌زند آتش به اشک و شرحه‌هایش بر همه


گوئیا دارد ز هر کس جز نگارش واهمه
شد پریشان قلبِ پاکِ مادر او فاطمه(س)


ناگهان دیدند می‌غلطان میانِ جام شد
گنج آغوش حسین(ع)، زینب(س) ببین آرام شد
* * *
هان! بدان ای عالمیْن این خواهر از آنِ من است
او جدا از من نی و بلکه خودش جانِ من است


لؤلؤ عشقِ من و لعلِ بدخشانِ من است
من به قربانش شوم او هم به قربانِ من است


ما دلِ هستی به دریای صفا انداختیم
ما به هم عاشق شدیم و کربلا را ساختیم
* * *
صبر او در هر زمان وردِ زبان ها می‌شود
با شرارِ خطبه‌هایش کوفه رسوا می‌شود


عالمی با نغمه‌هایش غرقِ غوغا می‌شود
غصه‌هایش ما رأیت الا جمیلا می‌شود


دل خودش را می‌فروشد عشق او را می‌خرد
هر که را زینب پسندد خود به جنّت می‌برد

شاعر :؟؟؟؟؟؟؟؟

دل! شب عاشقیِ من امشب است // ولادت حضرت زینب(س)/////////

 

دل! شب عاشقیِ من امشب است
سینه‌ ز عشقِ آلِ حقْ در تب است


آن که سرور بر دل جا نمود
عابده‌ی آل علی(ع) زینب(س) است

 

فاطمه محو تماشا و علی گرمِ طرب // ولادت حضرت زینب(س)

 

فاطمه محو تماشا و علی گرمِ طرب
تا پیمبر برسد نام گذارد زینب

آنشب که گل از دامن مهتاب مى ریخت // ولادت حضرت زینب(س)///////////

 

آنشب که گل از دامن مهتاب مى ریخت

شبنم به پاى نخل باور ، آب مى ریخت

 

آنشب که غم اهنگ شادى ساز مى کرد

قفل اسارت را به گرمى باز مى کرد

 

آنشب که ساقى بوسه بر پیمانه مى زد

گیسوى شب را بهر مستان شانه مى زد

 

آنشب که بهر باغ دل غم لاله مى کاشت

در نیستان نینوا ، نى ناله مى کاشت

 

آنشب شفق دیوان فتح نور مى خواند

بهر فلق شعر شب عاشور مى خواند

 

شهر مدینه طالب دیدار حق بود

چشم انتظار مطلع الفجر فلق بود

 

فطرس فراز آسمانها بال مى زد

فریاد ازادى و استقلال مى زد

 

کاى اهل عالم در دیار شور و شادى

زد خیمه روز پنجم ماه جمادى

 

دیوان خلقت را خدا زیب و فرى داد

ساقى کوثر را ز کوثر کوثرى داد

 

شیر خدا را داد خالق ماده شیرى

قامت قیامت دختر روشن ضمیرى

 

جبریل بر ختم رسل پیغام مى داد

پیغام از پیروزى اسلام مى داد

 

مى گفت یا احمد شکوه باور آمد

بهر حسینت سینه چاک سنگر آمد

 

بر خلق عالم نعمتى عظمى ست دختر

سوم گل و گلواژه زهراست دختر

 

دختر مگو چون همتى مردانه دارد

از آیه ي قالوا بلا ، پیمانه دارد

 

دختر مگو که دختران را رهبر آمد

بى پرده گویم صبر را پیغمبر آمد

 

بر روى ما تا مهر رخشان در گشاید

در بردبارى مثل او مادر نزآید

 

از صبر او دین خدا پاینده گردد

هر مرده از انفاس گرمش زنده گردد

 

ثابت قدم مانند او گیتى ندیده

زیرا خدا او را حسینى آفریده

 

در روز عاشورا که روز آزمون است

او فارغ التحصیل آن دارلفنون است

 

قنداقه اش را تا که پیغمبر گرفتى

صد بوسه از رخساره ي او برگرفتى

 

در دست پیغمبر ز دیده اشک مى ریخت

کز اشک او ،از چهره ي او رشک مى ریخت

 

در دست باب تاجدارش گریه مى کرد

گویى که از هجرنگارش گریه مى کرد

 

با گریه اش صلح حسن را زنده کرد او

چون غنچه بر روى حسینش خنده کرد او

 

یعنى تو راجان برادر خواهر آمد

خواهر نه تنها ، یاور و همسنگر آمد

شاعر:؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باز عالم پر ز غوغايى که شد // ولادت حضرت زینب(س) //////////////

 

باز عالم پر ز غوغايى که شد

باز دلها مست و شیدايى که شد

 

باز گوش اهل دل پر زمزمه

از طنینِ شور و آوايى که شد

 

باز سر دارد هواى عاشقى

طالب روى دل آرايى که شد

 

باز دیده سوى دامم مى‏کشد

پایبند چشم گیرايى که شد

 

باز دل سرشار از شوقي که شد

باز این ویرانه مأوايى که شد

 

دل به شوق ازیاد زینب آمده

تهنیت میلاد زینب آمده

 

*

 

آمدآن‏بانو که‏فخر هر زن‏ است

هر دلى با ذکر نامش گلشن‏است

 

روح تاریک همه سر گشتگان

در شعاع نور عشقش روشن‏است

 

نان زینب لرزه بر دل افکند

غیر آن دل که ز سنگ و آهن‏است

 

گفت‏خیرالناس امر واجبى

احترام او به هر مرد و زن است

 

کسیت زینب جلوه عشق خدا

عشق او سرمایه دین من است

 

هست سرى منجلى در روح او

جمع زهرا و على در روح او

 

هیچ گنجى با غمت ‏همپایه ‏نسیت

غیرعشقت ‏شیعه‏ را سرمایه ‏نیست

 

خواست دل آید به زیر سایه‏ایت

دید اما نور حق را سایه نیست

 

غیر تو که شیر زهرا خورده‏اى

هیچ کس با فاطمه همپایه نیست

 

غیر نام دلربایت زینبا

در کتاب عشق حیدر آیه نیست

 

غیر اشکى که نثارت مى‏کنم

عاشق بى‏مایه‏ات را مایه نسیت

 

عزت حیدر! مدد کن عاشقت

دختر کوثر! مدد کن عاشقت

 

*

 

اى درخشنده‏تر از الماسها

اى صفا بخش وجود یاسها

 

اى تجلى امامت در زنان

مایه ي ترس على نشناسها

 

حوریان از درک تو عاجز همه

کى شناسندند یقین خناسها

 

لطف تو شد شامل هر شیعه‏اى

اى صفا بخشیده بر احساسها

 

عبد زینب واقعاً عبد خداست

مدعى بگذار این وسواسها

 

*

 

خسته بال دام عشقِ زینبم

من پرستوىِ دمشق زینبم

 

اى خدا ! من دوست‏دار زینبم

خسته جانم ، جانثار زینبم

 

سالها پرسه به کویش مى‏زنم

کوچه گرد و خاکسار زینبم

 

مى‏تپد در سینه دل با یاد او

دردمند و بیقرار زینبم

 

کاش بودم من کبوتر اى خدا

تا نمایى همجوار زینبم

 

در دم مرگم سوى شامم کشید

آن زمان در انتظار زینبم

 

کاش من قربان زینب مى‏شدم

خادم طفلان زینب مى‏شدم

شاعر؟؟؟؟

ای که بوی کربلا می آید از میلاد تو // ولادت حضرت زینب(س)///////////////

 

ای که بوی کربلا می آید از میلاد تو

هر گلی یابد صفا چون می نماید یاد تو

 

گل بخوانندت ولی گلها همه مست تو اند

سدره و طوبی بود یک شاخه از شمشاد تو

 

خسته بودم از سراب کاذب آزادی ام

تا اسیرت شد دلم ، گردیده ام آزاد تو

 

کاروان سالار عشقی ، قبله اهل دلی

با ورودت بیت عترت می شود دلشاد تو

 

ای گل زهرا نسب ای غنچه باغ علی

عشق و مستی هم بود در این جهان همزاد تو

 

مقدمت بوی بهشت فاطمیون می دهد

فخر بنماید خدا بر عالم ایجاد تو

 

آرزومند دعایت در نماز شب حسین

همره او اهل گیتی طالب امداد تو

شاعر:؟؟؟؟

 

مدینه امشب ز صفا پر شده // ولادت حضرت زینب(س)

 

مدینه امشب ز صفا پر شده

از می جام مصطفی پر شده

 

حال و هوای شهر مستان خوش است

وقت وصال یار عاشق کش است

 

موسم مشتاقی و مستی شده

باز شب باده پرستی شده

 

ساقی آسمانیان می دهد

به عاشقان جرعه پیاپی دهد

 

مستی میخانه ز حد گذشته

کار ز امداد و مدد گذشته

 

مگر عنایتی که ساقی کند

مدد از آن جرعه باقی کند

 

جام الستی اش لبالب کند

بر لب خود یاد ز زینب کند

 

زینب اگر نبود مستی نبود

عشق نبود و کل هستی نبود

 

نه اختران و ماه و آسمانی

نه کوکب و نه شمس و کهکشانی

 

بوده خدا و غیر او دگر هیچ

نبوده جز او ز کسی خبر هیچ

 

به رمز لولاک بگوید خدا

که خلقتی نبوده بی مصطفی

 

گفته نبی که من خود از حسینم

گرچه خودم باعث عالمینم

 

بدون زینبش حسینی نبود

چو جلوه در کرب و بلا می نمود

 

مرا چنین عقیده و مذهب است

هر دو جهان یکسره از زینب است

محمد علی شهاب