انتظار آمد به سر اى بیقراران تهنیت//مولودي پيمبر اکرم(ص)//مولودی امام صادق (ع)////

انتظار آمد به سر اى بیقراران تهنیت

شد خزان سر، آمده فصل بهاران تهنیت

جلوه گر گردیده حق اى حق شعاران تهنیت

ساقى از ره مى‏رسد جمع خماران تهنیت

پرمشام جان شد از عطر نكوى تُفْلِحوُا

میگساران باده نوشید از سبوى تُفْلِحوُا

شد ربیع الاول و خوش رنگ و بو دارد ربیع

ازبهار و عیش و مستى گفتگو دارد ربیع

عید زیباى برائت از عدو دارد ربیع

عید میلاد دو دلدار نكو دارد ربیع

موسم سرمستى دلهاى شیدا آمده

مصطفى با حضرت صادق به دنیا آمده

بشنو از بال ملائك نغمه توحید را

در افق بنگر بروز واژه امید را

حق طلب، از سینه ات بیرون نما تردید را

اخذ كن از رهبران زنده دل تأیید را

با ولایت شو عجین و بر سر میثاق باش

یا على برگو، به وصل یار خود مشتاق باش

دو نهال بارور در باغ دین روئیده شد

یاسهاى آسمانى در زمین روئیده شد

نخل حق در سرزمین مشركین روئیده شد

لاله در باغ دل اهل یقین روئیده شد

گلشن جان را ز عطر این دو گل خوشبو ببین

رو نما سوى حجاز و جلوه یا هو ببین

عاشقان بُستان جانبخش دعا را بنگرید

این دو نور عالم آراى خدا را بنگرید

باده نوشان مِى قالوابلى را بنگرید

وجه صادق را، جمال مصطفى را بنگرید

صد سلام و صد درود این دو گل دلخواه را

سر دهید اى عاشقان آواى صلى اللَّه را

سینه شد نورٌ عَلى نُور امتزاج نورشد

دیده حق روشن و چشمان باطل كور شد

بركلیم ذى المعارج قلب عالم طورشد

بت پرستى در جهان منكوب شد مقهور شد

آتش آتشكده بى شعله و خاموش شد

طاق كسرى ریخت، ذكر یا اَحَد منقوش شد

آسمان عاشقى شد پر ستاره زین دو گل

عشقبازى با تداوم شد هماره زین دو گل

بر دل عشاق صادق شد اشاره زین دو گل

دیده دل شد گشوده بر نظاره زین دو گل

بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید

گاه سوى مكه گه سوى مدینه بنگرید

محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه

مكتب توحید باشد در حیات از این دو مه

روشن آفاق تمام كائنات از این دو مه

منجلى اوصاف بى پایان ذات ازاین دو مه

مِى فروشان مِى یكتا پرستى را ببین

جرعه‏اى یا هو بزن دنیاى مستى را ببین

پرتوِ نور نبوت با امامت دیدنى ست

غنچه اخلاص از باغ ولایت چیدنى ست

وارد حصن ولایت هر كه شد در ایمنى ست

رمز عترت دوستى، بیزارى از نفسِ دَنى ست

نفس بگذار و ولاى آل یاسین را گزین

شو برى ازاهل بِدعَتْ روح آیین راگزین

مستى دل از مِى لولاك آل احمد است

هستى ما بسته بر خاك نعال احمد است

چشم ما در سیر آفاق جمال احمد است

مركز پرگار خلقت كنج خال احمد است

دست ما در بر سراى آل احمد مى‏زند

قلب ما در هر طپش با یا محمد مى‏زند

كیستم من؟ ذره‏اى در آستان اهل بیت

آشناى دستهاى مهربان اهل بیت

شكر حق باشد دلم محتاج نان اهل بیت

گاه دستم گاه پایم گه زبان اهل بیت

من اُویسم بوذَرَم سلمانم و مِنّاستَم

بنده آشفته كوى اباالزهراستم

من اباالزهرایى‏ام نسل و تبار احمدم

گنبدالخضرایى‏ام شمع مزار احمدم

شیعه‏اى فارغ ز خویش و بیقرار احمدم

آرزو دارم كند حق همجوار احمدم

بنگرید این از منیّت خسته گمراه را

عبد زهرا عبد طاها عبد آل اللَّه را

حمْیَرىِ دوره خویشم گداى صادقم

با همه نقصم اسیر و مبتلاى صادقم

معصیتكارم ولى عبد سراى صادقم

خوب یا بد آرزومند دعاى صادقم

كاستى‏هاى مرا درمان كند خاك بقیع

كاش بودم ذره‏اى در بین خاشاك بقیع

كاش منهم یك پرستو در مدینه مى‏شدم

زائر كوى نبى بى قرینه مى‏شدم

كاش منهم كشته یك زخم سینه مى‏شدم

مرهمى بر درد بانوى حزینه مى‏شدم

كاشكى از جام زهرایى مرا شهدى رسد

دست من بر دامن نور خدا مهدى رسد

سید محمد میر هاشمی

پيربزرگ طايفه بود و كريم بود //مدح امام صادق (ع)//مولودی امام صادق (ع)

پيربزرگ طايفه بود و كريم بود
دراعتلاي نهضت جدش سهيم بود
مسندنشين كرسي تدريس علم ها
شايسته صفات حكيم وعليم بود
نوح وخليل جمله مريدان مكتبش
استاد درس حكمت وپند كليم بود
برمردمان تب زده ی شهرشرجي اش
عطر مبارک نفسش چون نسیم بود
زحمت كشيدوباغ تشيع شكوفه داد
مسئول باغباني باغي عظيم بود
قلبش شبيه شيشه ی تنگ بلور بود
عمری به فکر نان شب هر یتیم بود
از ابتداي كودكي اش تا دم وفات
نزديكي محله ی زهرا مقيم بود
منت نهادوآمد وما پيروش شديم
امروز اگر نبود شرایط وخیم بود !
تازه سروده ام غزل مدحتش ولي
يادش ميان قافيه ها از قديم بود

وحيد قاسمي

در پاى سبزه بنشین با همدمى موافق//مولودی امام صادق (ع)

چون از افق برآید انوار صبح صادق

در پاى سبزه بنشین با همدمى موافق

شد موسم بهاران پرلاله كوهساران

بستان پر از ریاحین صحرا پر از شقایق

بلبل كه در غم گل مى كرد بى قرارى

شكر خدا كه معشوق آمد به كام عاشق

یك سو نشسته خسرو در بزمگاه شیرین

یك سو نهاده عذرا سر در كنار وامق

ابر بهار گسترد دیباى سبز در باغ

باد از شكوفه افكند بر روى آب قایق

بر آستان معشوق تسلیم شو كه آن جا

صاحبدلان نهادند پا بر سر علایق

زد بلبل سحرخیز فریاد شورانگیز

كاى مست خواب غفلت و اى بنده منافق

شد وقت آن كه خوانند حمد و ثناى معبود

شد گاه آن كه نالند در پیشگاه خالق

از بوستان احمد بگذر كه بلبل آن جا

بر شاخ گل سراید وصف جمال صادق(علیه السلام)

نور جمال صادق چون از افق برآمد

شد صبح عالم آراش بر شام تیره فایق

از شرق و غرب بگذشت نور فضایل او

چون آفتاب علمش طالع شد از مشارق

تن پیكر فضایل، جان گوهر معانى

دل منبع عنایات رخ مطلع شوارق

همچون صدف ز دریا دُرهاى حكمت اندوخت

چون گوهر وجودش شایسته بود و لایق

بر پایه كمالش محكم اساس توحید

از پرتو جمالش روشن دل خلایق

خورشید برج ایمان، شمشاد باغ امكان

گنجینه كمالات، سرچشمه حقایق

هادى شوند یكسر گر لحظه اى بتابد

نور هدایت او بر جسم هاى عایق

بر لوح سینه اوست آیات حق هویدا

وه! وه! عجب سوادى است با اصل خود مطابق

افكار تابناكش روشن تر از كواكب

اندیشه هاى پاكش خرّم تر از حدایق

آیین جعفرى را بگزین كه دردمندان

درمان خویش جویند از این طبیب حاذق

شاها «رسا» ندارد جز اشتیاق رویت

بنماى رخ كه خلقى است بر دیدن تو شایق

در عرصه قیامت دست از تو برنداریم

كاندر شفاعت توست ما را رجاى واثق

قاسم رسا