مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد // مسجد جمکران

 

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌ بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

فاضل نظری

 

هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام // جمکران

 

هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام
 جانم به لب رسیده بیا یار جانی ام

 از باد ها نشانی تان را گرفته ام
 عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام

 طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
" شرمنده جوانی از این زندگانیم"

  با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا
 آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام

 در این دهه اگر چه صدایت گرفته است
 یک شب  بخوان به صوت خوش آسمانی ام

 در روضه احتمال حضورت قوی تر است
 شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام

  هم پیر قد خمیدگی زینب توا م
  هم داغدار آن دو لب خیزرانی ام

 این روزها که حال مرا درک می کنی
 بگذار دست بر دل آتشفشانی ام

 در به دری برای غلام تو خوب نیست
 تأیید کن که نوکر صاحب زمانی ام

عباس احمدی

 

ای رهبر انس و جان تو را می جویم // جمکران

 

ای رهبر انس و جان تو را می جویم
ای دلبر بی نشان تو را می جویم


در مسجد سهله گر ندیدم رخ تو
در مسجد جمکران تو را می جویم

سید محمد بابامیری

 

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو // جمکران

 

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ 
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی
پراست سینه ام از انده گران بی تو
 
نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو

لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو

چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زندسخنم آتشی به جان بی تو

ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

گزارش غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو

حضرت آیت الله سید علی خامنه ای(حفظه الله)