در گفتگویش داشت منبر گریه می کرد // شهادت حضرت صديقه ي كبري(س)

 

در گفتگویش داشت منبر گریه می کرد

دیوار می لرزید و با در گریه می گرد

 

با اشکهایش باور ما آب می خورد

دشتی پر از گلهای باور گریه می کرد

 

تا گنبد این خانه در آتش فرو رفت

در پشت در هم یک کبوتر گریه می کرد

 

این بار از آتش گلستان زخم می خورد

می سوخت ابراهیم و هاجر گریه می کرد

 

دوزخ در اینجا قطعه ای در شکل کوچه است

در شعله هایش خشم محشر گریه می کرد

 

در رویش غم کودکی همپای عالم

وقتی که می پژمرد مادر گریه می کرد

 

کعبه بساط روضه اش را پهن می کرد

زمزم کنار حوض کوثر گریه می کرد

 روح الله ستایش احدی

 

عفو فرمودی غلام رو سیاه خویش را // زیارت امام رضا(ع)

 

عفو فرمودی غلام رو سیاه خویش را
گرچه خود هرگز نمی بخشد گناه خویش را

سایه ات را از مدار رو سیاهان بر مدار
ماه از شب برنمی گیرد نگاه خویش را

چشم بر گلدسته ها می دوزم و حس می کنم
کفتری در سینه ام گم کرده راه خویش را

ابر ها در سینه ام تا سر به هم می آورند
می کشم تا توس بغض گاه گاه خویش را

در گذار از گنبدت تنها نه ما، خورشید نیز
برکشد از کاکل زرین کلاه خویش را

تا حدیث نور گفتی، شاعران لب دوختند
آهوان سرمه سا، چشم سیاه خویش را

جز تو شاهی نیست در عالم که گاه بارِ عام
پر کند از خیل خاصان بارگاه خویش را

در خراسان یافتم _ای آن که می گفتی مرا
بر زمین پیدا نخواهی کرد ماه خویش را_

هر که روشن دل تر این جا مستجاب الدعوه تر!
همدم آیینه هایش ساز آه خویش را

علیرضا بدیع