ای قبر پنهان تو در قلب همه، امّ أبیها امّ أبیها * نجوای فاطمی---------

ای قبر پنهان تو در قلب همه، امّ أبیها امّ أبیها
دل مثل پهلویت شكسته فاطمه، امّ أبیها امّ أبیها

ای اشك تو همراه امواج فرات ای همدم غم
تا كی رسد بر جان فرزندان تو غم‌های عالم

شفیعه‌ی ما دعایمان كن

به مهر خود آشنایمان كن

از این غریبی رهایمان كن

از این غریبی رهایمان كن


بر زمین خون محبان شما
ذكر ما شد كلّ ارضٍ كربلا

محمد مهدی سیار

قرار بود كه عمری قرار هم باشیم * مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س) - نجوای فاطمی

قرار بود كه عمری قرار هم باشیم
كه بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم

اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم

اگر تمام جهان دشمنی كند با ما
من و تو یار هم و جان‌نثار هم باشیم

كنون بیا كه بگرییم بر غریبی هم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم

در این دیار اگر خشكسالی آمده است
خوشا من و تو كه ابر بهار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌كند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه رو رو گرفته‌ای از من
مگر چه شد كه چنین شرمسار هم باشیم

به دست خسته‌ی تو دست بسته‌ام نرسید
نشد كه مثل همیشه كنار هم باشیم

شكسته است دلم مثل پهلویت آری
شكسته‌ایم كه آیینه‌دار هم باشیم

محمد مهدی سیار

خشکیده است در گذرِ روزگارها // انتظار ظهور


خشکیده است در گذرِ روزگارها

شور هزار رود در این شوره‏ زار‏ها

 

بیدار مانده‏ای و تو را خواب دیده‏اند

در بامدادهای مه‏ آلود، دارها

 

وقت بهار بود ولی باز هم زمین

چرخید بر خلاف قرار و مدارها

 

بختش سیاه بود، سپیدار و دار شد

تا سهم ما چه باشد از این گیر و دارها

 

جنگی نمانده‏ است مگر جنگ زرگران

خو کرده دست تیغ به نقش و نگارها

 

ما مانده‏ ایم و چشم و دلِ رو به قبله‏ ای

ای قبله ی قبیله ی چشم انتظارها

محمد مهدی سیار


زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه // انتظار ظهور

 

زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کرده‌اند اردیبهشتی می‌رسد از راه

بهاری م‍ی‌رسد از راه و می‌گویند می‌روید
گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه

بگو چله‌نشینان زمستان را که برخیزند
به استقبال می‌آییمت ای عید از همین دی‌ ماه

به استقبال می‌آییمت آری دشت پشت دشت
چه باک از راه ناهموار و از یاران ناهمراه

به استهلال می‌آییمت ای عید از محرم‌ها
به روی بام‌ها هر شام با آیینه و با آه...

سر بسمل شدن دارند این مرغان سرگردان
گلویی تر کنید ای تیغ‌های تشنه، بسم الله!

محمدمهدی سیار

 

امام، رو به پریدن... عمامه روی زمین! // شهادت حضرت امیر(ع)

 

امام، رو به پریدن... عمامه روی زمین!
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین


خطوط آخر نهج‌البلاغه ریخت به خاک
چکید هر طرفی صد چکامه روی زمین...

خودت بگو که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین؟!


زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند برسم تو نامه روی زمین:


«مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین..»


... تو رفته‌ای و زمین مانده است و ما ماندیم
و میزهای پر از بخشنامه؛ روی زمین!

محمدمهدی سیار