ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد// عید قربان

ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد

عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد

عید قربان به حقیقـــت زخــــــداوند کریم

آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد

جمله دلها چو کویری ست پر از فصل عطش

بر کویــــر دل ما، نعــــــــــــمت باران آمد

خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت

نقش در سینه ی این خاک گلستان آمد

امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش

آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان امد

امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم

جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد

آن حسینی که زحج رفت سوی کرببــلا

به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد

 سید محمدرضا هاشمی زاده

ندا آمد که، ابراهیم، بشتاب//عید قربان////

ندا آمد که، ابراهیم، بشتاب

رسیده فرصت تعبیر آن خواب

به شوق جذبه عشق خداوند

برآ، از آب و رنگ مهر فرزند ...

اگر این شعله در پا تا سرت هست

کنون، یک امتحان دیگرت هست

مهیا شو طناب و تیغ بردار

رسالت را به دست عشق بسپار

صدا کن حلق اسماعیل خود را

به قربانگه ببر هابیل خود را

منای دوست قربانی پسندد

تو را آن سان که می دانی، پسندد

خلیل ما! رضای ما  در این است

عبودیت به تسلیم و یقین است

ببین بر قد و بالای جوانت

مگر، نیکو برآید امتحانت

نفس در سینه افتاد از شماره

ملائک اشک ریزان در نظاره

پدر می بُرد فرزندش به مقتل

که امر دوست را سازد مسجّل

پدر آمیزه ای از اشک و لبخند

پسر تسلیم فرمان خداوند

منا بود و ذبیح و شوق تسلیم

ندا پیچید ... در جانِ براهیم

خلیلا! عید قربانت مبارک

قبول امر و فرمانت مبارک

پذیرفتیم این قربانی ات را

پسندیدیم سرگردانی ات را

بر این ذبح عظیمت آفرین باد

شکوه عشق و تسلیمت چنین باد

خلیل الله ... ای معنای توحید

کنون تیغت گلوی نفس بُبرید

کنار خیمه هاجر در تب و تاب

که یا رب این دل شوریده دریاب

گلم اینک به دست باغبان است

مرا این فصل سبز امتحان است

اگرچه مادری درد آشنایم

خداوندا به تقدیرت رضایم

اگرچه می تپد در سینه ام دل

اگرچه امتحانم هست مشکل

خداوندا دلم آرام گردان

مده صبر مرا در دست شیطان

خدای عشق مزد عاشقی داد

برای دوست قربانی فرستاد

موحّد جز خدا در جان نبیند

در این آیینه جز جانان نبیند

جعفر رسول زاده (آشفته)

کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد // عیدین غدیر و قربان

 

کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد

راه بیت الله اگر از هند و ایران بگذرد

 

مهربانا یک دو جامی بیشتر از خود برآ

مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد

 

"خون نمی خوابد" چنین گفتند رندان پیش از این 

کیست می خواهد که از خون شهیدان بگذرد؟

 

نغمه اش در عین کثرت، جوش وحدت می زند

هر که از مجموع آن زلف پریشان بگذرد

 

پردة عشّاق حاشا بی ترنّم  گل کند

شام دلتنگان مبادا  در غم نان بگذرد

 

وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود

حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد

 

خون سهراب و سیاوش سنگفرش کوچه هاست

رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد

 

کاشکی این روزها بر ما نمی آمد فرود

حسرت این روزها بر ما فراوان بگذرد

 

کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد

کاش می شد تا مسلمان از مسلمان بگذرد

 

حال و روز عاشقان امروز بارانی تر است

نازنینا اندکی بنشین که باران بگذرد

 

از  شراب مشرق توحید خواهد مست شد

گر نسیم هند از خاک خراسان بگذرد

علی رضا قزوه