تمام راه ظهور تو با گنه بستم // نجواي مهدوي

 

تمام راه ظهور تو با گنه بستم

دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

 

كسي به فكر شما نيست راست مي گويم

دعا براي تو بازيست راست مي گويم


اگرچه شهر براي شما چراغان است

براي كشتن تو نيزه هم فراوان است

 

من از سرودن شعر ظهور مي ترسم

دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم

 

 

من از سياهي شب هاي تار مي گويم

من از خزان شدن اين بهار مي گويم


درون سينه ما عشق يخ زده آقا

تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا


كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست

براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست

 

سيد اميرحسين ميرحسيني

دارد امشب كربلا حالي عجيب //  عاشورا

 

دارد امشب كربلا حالي عجيب
دختري گريان طفلي بي‌شكيب

 

هرچه باشد شور تنها امشب است

آخرين شام حسين و زينب است


دختري سر روي پاي باب داشت
چشم بر بابا وليكن خواب داشت

 

يك نفر در حال قرآن خواندن است

يك نفر در فكر جنگ و ماندن است


يك نفر غرق نماز است و نياز
غرق گريه ناله و سوز و گداز

 

يك نفر مي‌نوشد از شادي شراب

آنطرف پيچيده بانگ آب آب


يك نفر لبريزِ از احساس بود
پاسبان خيمه‌ها عباس بود

 

يك نفر خار از زمين ها مي‌كَنَد

بوسه‌ها بر روي طفلان مي‌زند


يك نفر در حال گريه بي‌قرار
مي‌كشد در پشت خيمه انتظار

 

كينه‌ها بسيار در دل داشتند

نعل اسبان را ز نو برداشتند

 

نقشه شان تنها اسارت بود و بس
فكر آنها فكرِ غارت بود و بس

 

كودك شش ماهه‌اي رفته بخواب

يك نفر آماده مي‌سازد طناب

 

شمر افتاده كناري مستِ مست
او به خون يارِ زينب تشنه است

 

يك نفر گفتا زره مال من است

گوشواره جزء اموال من است

 

يك نفر گفتا اگر سر مي‌بُري
مال من تنها بود انگشتري

 

يك نفر فكرش فقط گهواره بود

در پيِ يك جانمازِ پاره بود

 

گفت خصمي معجر از سر مي‌كنم
خيمه‌ها را زود آتش مي‌زنم

 

يك نفر مي‌گفت ديدن يك طرف

لذت سر را بريدن يك طرف

سيد اميرحسين ميرحسيني

 

مي خوام برم كه ساكن يه خاك با صفا بشم // کربلا

 

مي خوام برم كه ساكن يه خاك با صفا بشم

زندگيمو جمع بكنم ، مقيم كربلا بشم

سیدامیرحسین میرحسینی

دلم مي سوزد از شب گريه هايت // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

دلم مي سوزد از شب گريه هايت
تنم مي لرزد از سوز صدايت

دگر كاري نمي آيد ز دستم
مـگـر اينكه كنم  جان را فدايت

رخ نيلي و درد دست و پهلو
فــداي  يـك نـگـــاه  دلربـايـت

مگر زهرات مرده اين چنيني ؟
نشستي گوشه اي با غصه هايت

به من قولي بده تا كه نفهمند
غـــم بي مادري را بچه هايـت

حلالم كن اگر قدرت ندارم
ز جا برخيزم اينك پيش پايت

به " قرآن محمد " سعي كردم
كه بگـشـايـم طـناب از دستهايت

ولي شرمنده دستم بي رمق بود
نـشـد كــاري كـنـم آقـــا برايت

امــام خسـتـه شهـر مديــنـه
شما را دوست دارم بي نهايت

سیدامیرحسین میرحسینی

من بي خيال حرمت مادر نمي شوم // عیدالزهرا(س)

 

من بي خيال حرمت مادر نمي شوم

با هركه غير اوست برابر نمي شوم

 

ما راهمان ز دشمن مرتضي جداست

با دشمـــن پليد برادر نمي شـــــوم



نام علي مرتضي ذكر مدام ماست

لعن سه خصم فاطمه در مرام ماست

 

ما را محبت علي و آل او بس است

دشمن برو بمير كه حيدر امام ماست



اينقدر مزن طعنه بر اين احساسم

من پيرو مردانگي عباسم

 

بيهوده تلاش مي كني اي دشمن

من غيرتيم به مادرم حساسم


 

چونكه غير ره خـــــــاتم رفتي
شكر حق را كه تو درهم رفتي


خصم زهـــــرا و علي بودي تو
به جهنــــم كه جهنـــــم رفتي

سيد اميرحسين ميرحسيني