غريبي، بي كسي، منزل به منزل

غريبي، بي‌کسي، منزل به منزل

خبر دارد ز حالم چوب محمل

چهل روز است در سوز و گدازم

فقط خاکستري جا مانده از دل

 

چه باراني دو چشم آسمان است

چه طوفاني دل اين کاروان است

کنار قبر سالار شهيدان

همه جمعند و زينب روضه ‌خوان است

 

شبيه آتش است اين اشک خاموش

که مي‌ بارد ز چشمان عزاپوش

رباب است اين که با لالايي خود

کنار خيمه‌ ها رفته ست از هوش

يوسف رحيمي

راز پوشيده شدن مي خواهي // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)

راز پوشيده شدن مي خواهي

كمي از چادر من مي خواهي

 

اين چنيني كه ز هم پاشيدي

قدر يك دشت كفن مي خواهي

هادی جان فدا

نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)

نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده

سر پیراهنت هم جنگ بوده

 

ولي شرمنده زينب دير فهميد

كه انگشتر به دستت تنگ بوده

سید حمید رضا برقعي

نه تنها بي‌پناهان را پناهي // شهادت حضرت علی اکبر(ع)

نه تنها بي‌پناهان را پناهي

براي اهل عالم تکيه گاهي

 

نگاهي کن به عبد رو سياهت

تو که محوي در انوار الهي

 *******

عطش را تو بهانه کردي اي جان

که باشد دل بريدن از تو آسان

 

گرفتي از پدر اذن شهادت

تو با بوسه بر آن لب‌هاي عطشان

 ********

هجوم آورد دشمن بي‌محابا

به سوي جسم بي‌جان تو بابا

 

ميان کوفيان تنها نبودي

دلم شد با تن تو ارباً اربا

يوسف رحيمي

رها مانده است بر شن‌ها چه دستی! //نجوای ابوالفضلی

رها مانده است بر شن‌ها چه دستی!
جدا از پیکر سقا، چه دستی!
عموی ماه! بعد از دست‌هایت
بگیرد دست بابا را چه دستی؟


دو دست مهربان آن سپیدار
کنار رود افتادند انگار
غم آن دست‌ها را منتشر کن
دوبیتی! دست روی دست مگذار



علـــم را بـــر زمــیــــن بگـــذارم، اما...
تـــو را دســـت خـــدا بســپارم، اما...
به چشمم تیر زد آن قوم، ای عشــق!
کـــه دســـت از دیـــدنت بردارم، اما...


تو احساس مرا دریاب ای رود
لبم را تر نکن از آب ای رود
تو که دستی نداری تا بیفتد
به سوی خیمه‌ها بشتاب ای رود


برادر با برادر دست می‌داد
برای بار آخر دست می‌داد
چه احساس قشنگی ظهر آن روز
به عباس دلاور دست می‌داد


می من! بادهٔ من! مستی من!
فدای تو تمام هستی من
دل چشم انتظار کودکان را
مبادا بشکند بی دستی من


به آن گل‌های پرپر بوسه می‌زد
به روی سینه با هر بوسه، می‌زد
به قرآن؟ نه، برادر داشت انگار
به دستان برادر بوسه می‌زد


به چشمش تیر بود اما نگاهش…
چه رازی داشت با مولا نگاهش؟
بدون دست می‌گیرد در آغوش
تمام خیمه‌ها را با نگاهش


دوبیتی! ناگهان دستان آن ماه…
گلوگیر است این اندوه جان‌کاه
رباعی باش و بشکن بغض خود را
لا حول ولا قوهٔ إلا بالله


دل تـو تشنه و بی‌تاب می‌رفت
به لبیک «عمو بشتاب» می‌رفت
تو دست رود را رد کردی آن روز
اگــر نــه آبـــروی آب مــی‌رفــــت



من از تو شرم دارم دستِ خود را
تو دادی هم دل و هم دستِ خود را
عــلــم از دســت تــو افـتـاد امـا
علــم کــردی به عالم دستِ خود را


من و حس لطیف دست‌هایت
دو گلبرگ ظریف دستهایت
جسارت کرده‌ام گاهی سرودم
دوبیتی با ردیف دستهایت



بگو بغض مرا پرپر کند مشک
غم دست مرا باور کند مشک
به دندان می‌برم اما خدایا
لبانم را مبادا تر کند مشک!



دوباره مشک دریا ـ یک دوبیتی ـ
سرودی عشق را با یک دوبیتی
تنت روی زمین ـ یک چارپاره ـ
دو دستت روی شن‌ها ـ یک دوبیتی ـ





دوبیتی هم دو دست از دست داده است
دلم تنگ است یا باب الحوائج
...

سید حبیب نظاری

به دل زخم بلا، پاي پياده // نجف / کربلا

 

به دل زخم بلا، پاي پياده

اسير و مبتلا، پاي پياده

 

خدا قسمت كند يك اربعين باز

نجف تا كربلا، پاي پياده

 

یک ثانیه از عمر همین یک شبِ یلدا // یلدای مهدوی

 

یک ثانیه از عمر همین یک شبِ یلدا

 باعث شده تا صبح به یُمنَش بنشینیم

 

 ده قرن زِ عمر پسر فاطمه (ع) طی شد

 یک شب نشد از هجر ظهورش بنشینیم

@

فروغ بخش ِ شب ِ انتظار ، آمدنی است

رفیق آمدنی ، غمگسار آمدنی است

 

به خاک ِ کوچه دیدار ، آب می پاشند

بخوان ترانه ، بزن تار ، یار آمدنی است

 

ببین چگونه قناری به وجد آمده است !

 مترس از شب ِ یلدا ، بهار آمدنی است

 

صدای شیهه اسب ظهور می آید

خبر دهید به یاران ، سوار آمدنی است

 

بس است هر چه پلنگان به ماه خیره شدند

یگانه فاتح این کوهسار ، آمدنی است

مرتضی امیری اسفندقه

@

ای کاش سوار سبز روحانی من

مه پاره ي یلدای زمستانی من

 

یک جمعه بخاطر خدا رد میشد

از کوچه ي انتظار طولانی من

@

چرا در این دعاهایم اثر نیست؟

چرا یلدای هجران را سحر نیست؟

 

شب و روز ،این شده ذکر مدامم

چرا از یوسف زهرا خبر نیست؟

محمدمهدی عبدالهی

@

 

کَمان گرفته که طفل صغیر را بزند // شهادت حضرت علي اصغر(ع)

 

کَمان گرفته که طفل صغیر را بزند

امید و دار و ندار امیر را بزند

 

تمام هلهله هاشان به خاطر این بود

که یک شغال توانسته شیر را بزند

سید حسن رستگار

 

رسم این است که اول سر او می ریزند // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)

یا حسین (ع)

رسم این است که اول سر او می ریزند

بعد از آن دور و بر پیکر او می ریزند

 

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

حسن لطفی

 

من مثل تو و تو مثل من چشم به راه // آدینه ی فراق

 

من مثل تو و تو مثل من چشم به راه

ما چشم به راه مردی از کوچه ی ماه

 

بگذار دوباره جمعه را صرف کنیم:

ندبه، گریه، عهد، فرج ... باز گناه!

محمّدحسین ملکیان

 

من قطره ام و طالب دریا بودم // مدح حضرت صديقه ي طاهره (س)////////////

 

من قطره ام و طالب دریا بودم

من بنده ام و عاشق مولا بودم

 

بر سنگ مزارم بنویسید چنین:

من گریه کن حضرت زهرا بودم

محمود قاسمی

 

در کرب و بلا، اسیر بودن زیباست * کربلا

در کرب و بلا، اسیر بودن زیباست
همبستر تیغ و تیر بودن، زیباست

مانند شغال زنده ماندن، زشت است
در محضر مرگ، شیر بودن زیباست

***

در غربت کربلا، اسیری عشق است
در مسلخ عشق، سر به زیری، عشق است

در حضرت مرگ، سرخ رو رقصیدن
وقتی که زمرگ ناگریزی، عشق است

***

ای مرثیه‌خوان! شبیه زینب، آری
یک خطبه بخوان، به لهجه بیداری

آتش تو بزن به خرمن خون‌خواران
گر همچو حسین، از ستم بیزاری

***

ای مرثیه‌خوان! چرا دگرگون گفتن؟
از کرب‌وبلا، حدیث وارون گفتن؟

از زینب قهرمان بیاموز ای مرد
از کرب‌وبلا، چگونه و چون گفتن

***

با کرب و بلا، سراب می‌بافی تو
یک پرسش بی‌جواب می‌بافی تو

مفهوم حسین را نمی‌فهمی، حیف
با خون حسین، آب می‌بافتی تو!

***

ای مرثیه‌‌خوان! کدام عباس است این؟!
زیباترین و دلربا‌تر از هر شیرین!

پیداست نشانه‌ای نداری، افسوس!
از آن یل با وفای حیدر آئین

***

ای مرثیه‌خوان! بگو که عباس کجاست؟
فرمانده عشق، روح احساس کجاست؟

این مرد درون روضه یک بیگانه‌ست
عباس کجاست؟ ایها‌الناس کجاست؟!

***

ای مرثیه‌خوان! دوباره مستی؟ توبه
مشغول به کار بت‌پرستی؟ توبه

مولاست، و «لا اله الا الهش»
اما تو حسین می‌پرستی! توبه

***

ای دلشدگان! حسین «عبدالله» است
گوینده «لا اله الا الله» است

هر کس که حدیث دیگری می‌گوید
سوگند به نور، مشرک و گمراه است

***

ای شاعر اهل بیت (ع)! سلمان باشیم
مانند حسین، ما مسلمان باشیم

مولا سگ آستان نمی‌خواهد مرد
او کرده قیام، تا که انسان باشیم

***

ای مرثیه‌خوان! بیا مکرم باشیم
در بندگی خدا، مصمم باشیم

اسلام، غلام و سگ نمی‌خواهد مرد!
دین آمده است، تا که «آدم» باشیم

***

ای مرثیه‌خوان! بگو تو از عاشورا
از خون خدا، خلاصه خوبی‌ها

این واقعه را به چشم زینب بنگر
تفسیر کن این حماسه زیبا

***

ظلم‌ست، مگو تشنه آب است این مرد
از فرط عطش، به پیچ و تاب است این مرد

این غیرت سرخ، وارث دریاهاست
پیغمبر آب و آفتاب‌ست این مرد

***

با خولی نفس، تا که پیمان داریم
همواره چو شمر، میل طغیان داریم

لعنت به یزید می‌فرستیم، اما
صد کوفه یزید، زیر فرمان داریم!

***

تا شیعه جهل و مصلحت اندیشیم
در سجده، به سیب و سکه می‌اندیشیم

گر نفس یزید «ری» ببخشد ما را

از خولی و شمر و ابن‌ملجم پیشیم

رضا اسماعیلی

نگين حلقه دنيا غديره * عيد غدير

مبادا دشمني ها پا بگيرد
حديث نفس، در دل جا گيرد
هر آن كس را كه من مولاي اويم
مبادا جز علي مولا بگيرد!

*****

نگين حلقه دنيا غديره
زمين را گنج بي همتا غديره
بگو اي نوح با مردم:‌ بياييد
ولايت كشتي و دريا غديره


عبدالرحیم سعیدی راد

این باغچه را خزان نخواهد فهمید//جهان اسلام

به خواهرم آیات :


1

این باغچه را خزان نخواهد فهمید

صد جنگل بیکران نخواهد فهمید

افسوس که مثل گریه ی اقیانوس

لبخند تو را جهان نخواهد فهمید!



2

اندوه بهار از دهنت می ریزد

از شیوه ی سرخ سخنت می ریزد

آیات جهاد است که قطره قطره

بر دفترم از زخم تنت می ریزد!



3

همدست شدند و چاه را دزدیدند

این یوسف بی پناه را دزدیدند

شب بود و به خواب رفت این بار پلنگ

یک قافله گرگ ماه را دزدیدند!



4

مرثیه ی بی اجازه ای آورده ست

بر دوش خودش جنازه ای آورده ست

تو زنده ای و صدات در من جاریست

تاریخ دروغ تازه ای آورده ست...!

سید محمد مهدی شفیعی 

دزفول كه چون دلاوري آماده ست//دفاع مقدس

۱
دزفول كه چون دلاوري آماده ست
در هر قدمش گلوله اي افتاده ست
گفتند كه با وضو قدم بگذاريد
هر كوچه اين شهر شهيدي داده است!

۲
اين شهر به قدر عشق حرمت دارد
اين گوشه ي خاك قدر و قيمت دارد
اينقدر شهيد دارد اين شهر شگفت
انگار كه با بهشت نسبت دارد

۳
شب هاي وصال را بخاطر بسپار
دلهاي زلال را بخاطر بسپار
از لشكر هفت عشق، گردانهاي
عمار و بلال را بخاطر بسپار

۴
اي شهر كه شور محشرت در ياد است
تاريخ تو گلزار «شهيد آباد» است
در برگه ي تقويم دلم آوردند
پيروزي تو چهارم خرداد است

عبدالرحیم سعیدی راد

عمريست نواي ماتمت يا زهراست//نجواي مهدوي

عمريست نواي ماتمت يا زهراست

خون گريه چشم پر نمت يا زهراست

ما را بپذير در کنارت باشيم

آن روز که نقش پرچمت يا زهراست

 

یوسف رحیمی

اين قافله اي که لاله گون مي آيد//دفاع مقدس//نجواي مهدوي

اين قافله اي که لاله گون مي آيد

از دشت حماسه و جنون مي آيد

با اين همه فرمانده بي سر آري

از مطلع فجر و فتح خون مي آيد

*

اين قافله از مرگ ندارد پروا

دارد روي شانه پرچم عاشورا

اين قافله صد علي اکبر دارد

با پيکر غرق خون و ارباً اربا

*

باقي است هنوز باور قاسم ها

فرياد و خروش آخر قاسم ها

هر چند که ماند زير تانک دشمن

گلبرگ نحيف پيکر قاسم ها

*

يک دشت عطش نوش صداي تشنه

شد باز شلمچه، کربلاي تشنه

گلواژه «ساقي العطاشا» گل کرد

بر روي لب قمقمه هاي تشنه

*

با ترکش و انفجار مين مي افتاد

با زخم دل و زخم جبين مي افتاد

يک ياس کنار علقمه مي روييد

هر دست که بر روي زمين مي افتاد

*

آن روز سبکبار و رها مي رفتند

در اوج صداقت و صفا مي رفتند

برخاست نواي «لک لبيک حسين»

از مرز شلمچه، کربلا مي رفتند

*

با عطر غريب ياس پرپر رفتند

از مرتبه عشق فراتر رفتند

با پهلوي غرق خون و چشمان کبود

تا مرقد بي نشان مادر رفتند

*

اي منتقم خون شهيدان برگرد

از مشرق پر فروغ ايمان برگرد

با سيصد و سيزده مسيحايي دم

با همت و باکري و چمران برگرد

  یوسف رحیمی

بين شب و روز جنگ شد بر سر عشق //مولودي پيمبر اکرم(ص)

۱
بين شب و روز جنگ شد بر سر عشق

خورشيد طلوع کرد بر منبر عشق

درياچه ساوه از تعجب خشکيد

هنگام تولد تو پيغمبر عشق!

۲
در وصف بهار هر چه گفتند تويي

آن صبح سپيد بي همانند تويي

هر چند که بي سايه تريني اما

پيداست که سايه خداوند تويي!

۳
خورشيد نمي رسد به بال و به پرت

يك عالم صف كشيده در پشت سرت

دنيا همه انگشت به دندان مانده ست

بر معجزه بلند شق القمرت! 

عبدالرحیم سعیدی راد

یکی می گفت از گل بهتر است او//محرم

1
یکی می گفت از گل بهتر است او
شبیه حضرت پیغمبر است او
علیّ مرتضا آمد به میدان
ولی نه! نه! علی اکبر است او

 ۲
غریبه! آی جانم  را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
عطش آتش زده بر جان طفلان
عموی مهربانم را ندیدی؟

 3
نگاه نازنینت کربلایی
لبانت قاری «قالو بلی» یی
به خواهر گفتی از بالای نیزه:
رسید ای وای هنگام جدایی!

 4
هنوزم کربلا زیباترینه
هنوزم داغ عشقت بر جبینه
هنوزم عالمی لب تشنه تو...
هنوزم مشک آبت بر زمینه

عبدالرحیم سعیدی راد

علي خورشيد بي همتاست مردم//عيد غدير

1
علي خورشيد بي همتاست مردم
علي چون كوه، پا برجاست مردم
ولي افسوس بين شيعيانش
علي،‌ آري علي تنهاست مردم

 2
گرفتاريم و تسكين مي دهد او
تبسمهاي شيرين مي دهد او
گداي خانه آن پادشاهم
كه انگشتر به مسكين مي دهد او

 ۳
علي راه و علي ماه و علي هو
علي نخل سرافراز اذان گو
در اين دنيا ندارم بر زبانم
به جز ذكر «علي جويم علي جو..»

 4
طمع از اين و آن داريم در دل
كمي هم ترس جان داريم در دل
علي را دوست مي داريم اما
مرام كوفيان داريم در دل

۵
در اين تاريكي دوران چراغه
بهاري تازه در گل هاي باغه
جهان هرگز نديده بعد قرآن
كتابي بهتر از نهج البلاغه

۶
مبادا دشمني ها پا بگيرد
حديث نفس، در دل جا گيرد
هر آن كس را كه من مولاي اويم
مبادا جز علي مولا بگيرد!

 7
نگين حلقه دنيا غديره
زمين را گنج بي همتا غديره
بگو اي نوح با مردم:‌ بياييد
ولايت كشتي و دريا غديره

عبدالرحیم سعیدی راد

به تن پوشید زهرا جامه ی زر // ازدواج حضرت امیر(ع) و حضرت صدیقه ی طاهره(س)


 

به تن پوشید زهرا جامه ی زر

نشست و در برش بنشست حیدر


محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت

غلط گفتم بلی نه یا علی گفت

 

مریم پارساخو

 

ما گرد مداری از خطر می‌گردیم // دفاع مقدس

ما گرد مداری از خطر می‌گردیم

تا صبح به دنبال سحر می‌گردیم


سوگند به لاله‌ها، که همچون خورشید
زرد آمده‌ایم و سرخ بر می‌گردیم

هادی فردوسی


خوش باد دوباره هفته جنگ شده ست// دفاع مقدس

۱
خوش باد دوباره هفته جنگ شده ست
دریاچه خاطرات خونرنگ شده ست
امروز دوباره می گدازد این دل
این دل که برای شهدا تنگ شده ست

۲
خوش باد که از بهار بهتر باشیم
سر سبزتر از سرو و صنوبر باشیم
آن روز مباد تا در این باغ وجود
شرمنده لاله های پرپر باشیم

۳
از اين همه برگ بيد بايد ترسيد!
از مردم نا اميد بايد ترسيد!
با ترس مخالفم وليکن امروز
از کوچة بي شهيد بايد ترسيد!

۴
 آن‌ مرد صبور زخم‌ با خود مي‌برد
تا اوج‌ حضور زخم‌ با خود مي‌برد
آن‌ كاسب‌ دوره‌گرد صحراي‌ جنون‌
هنگام‌ عبور زخم‌ با خود مي‌برد

۵
خوش‌ باد شبي‌ به‌ مرگ‌ لبخند زنيم‌
 پا بر سر جاه‌ و مال‌ و فرزند زنيم‌
 خوش‌ باد شبي‌ به‌ رسم‌ مردان بزرگ
 دل‌ را به‌ ضريح‌ لاله‌ پيوند زنيم‌

۶
يك كوه رشيد داده ام اي مردم!
يك باغ اميد داده ام اي مردم!
مانند شما كه اهل درديد هنوز؛
من نيز شهيد داده ام اي مردم!

۷
اندوه تفنگ را نفهمید کسی
شبهای قشنگ را نفهمید کسی
خمپاره و توپ را همه فهمیدند
زیبایی جنگ را نفهمید کسي

۸
پرسيدم از او خلاصه نامش را
با چفيه گرفت روي آرامش را
آن مرد شگفت شيميايي ناگاه
با سرفه به من رساند پيغامش را

۹
يك كوه رشيد داده ام اي مردم!
يك باغ اميد داده ام اي مردم!
مانند شما كه اهل درديد هنوز؛
من نيز شهيد داده ام اي مردم!

 ۱۰
با عطر نجیب خاک آمد آن مرد
از معرکه چاک چاک آمد آن مرد
بر دوش فرشتگان بی نام و نشان
بی چفیه و بی پلاک آمد آن مرد

۱۱
شمعي ست كه در كنارتان مي سوزد
چشمي ست كه بي قرارتان مي سوزد
چون زائر دلشكسته اي مي ماند
اين ماه كه بر مزارتان مي سوزد! 


عبدالرحیم سعیدی راد

بستند بر حق چشمهاي کورشان را//دفاع از حریم تشیع/ / /

بستند بر حق چشمهاي کورشان را

انگار باور کرده اند اين زورشان را

توهين به قرآن خدا بخشودني نيست

با دست خود کندند بي شک گورشان را

 

با نقشه‌ي قبلي و با انديشه مي زد

سنگي که خصمانه به سوي شيشه مي زد

اما نفهميد آخر اين راه مرگ است

با دست خود بر ريشه‌ي خود تيشه مي زد

 

مانَد به روي چهره هاتان اين کبودي

آتش بگيرد زندگي هاتان به زودي

اين آيه ها نورٌ علي نورند آخر

خورشيد با آتش نمي سوزد!!! يهودي!

 

وقت ظهور آيه هاي انفطار است

آري سپاه دين و قرآن بي شمار است

خيبر نشينان يهود آماده باشيد

والله ختم کارتان با ذوالفقار است

 

در حلقه هاي اشک غم چشمان ما سوخت

هستي ما بر باد رفت و جان ما سوخت

آخر چگونه قلب مان آرام باشد

در آتش بي حرمتي، قرآن ما سوخت

 

آن شب زمين و آسمان خون گريه مي کرد

حتي نگاه عرشيان خون گريه مي کرد

مي شد مگر چشمان من شيون نبارد

وقتي دل صاحب زمان خون گريه مي کرد

 

با من مگوئيد از پر آتش گرفته

از آيه آيه کوثر آتش گرفته

از دست رفته سالهاي پيش مردم

قرآن ما پشت در آتش گرفته

 

ديدي! حقايق را به روي نيزه بردند

باغ شقايق را به روي نيزه بردند

اينها همان هايند که در مغرب خون

قرآن ناطق را به روي نيزه بردند

 

گيسوي قرآن آيه آيه غرق دود است

لبهاي اين مصحف چه زخمي و کبود است

اي قوم ذلت! با ذوي القربي چه کرديد

قرآن پيغمبر که اين گونه نبوده است

 یوسف رحیمی

ای تیر!  کجا چنین شتابان؟...آرام! // شهادت حضرت علي اصغر(ع)

 

ای تیر!  کجا چنین شتابان؟...آرام!

قدری  به   کمان   بگیر  دندان...آرام

 

ای تیر!  به  حرف حرمله گوش  مکن

برگرد...  مرو   تو را به  قرآن...آرام...

عارفه دهقانی(نسيم)

 

ای مهر! بیا میان شهریور باش // عید فطر


ای مهر! بیا میان شهریور باش

ای جمعه! بیا و جمعه آخر باش


ما منتظر حلول ماه از قدسیم
ای عید! بیا و جمعه دیگر باش...

احسان کاوه

اين دست اگر‌چه رو به بالا مانده‌ست//نجوای علوی//مرثيه حضرت امير(ع)

۱
اين دست اگر‌چه رو به بالا مانده‌ست
تنها كفي از غرور دريا مانده‌ست
يا حضرت مرتضي علي شرمنده!
از شيعه فقط نام تو بر جا مانده‌ست

 2
هرگاه شكوفه مي دهد پاييرم
يا اينكه چو برگ، بر زمين مي ريزم
يك دست به زانوي خودم ميگيرم
با گفتن «يا علي» بپا مي خيزم!

 3
دست از همه جز ولاي او مي‌شويم‌
تنها ره سرخ عشق را مي‌پويم‌
هر گاه گره به كار دل مي‌افتد‌
صد مرتبه "يا علي مدد" مي‌گويم

 4
در خلوت كوچه بي نشان مي آمد
چون ماه به قصد آسمان مي آمد
يك كوفه اسير گامهايش مي شد
وقتي كه امير مومنان مي آمد

 5
 آهسته و ناگهاني از راه رسيد
آن صورت آسماني از راه رسيد
همبازي کودکان بي‌کس ـ مولاـ
با کوله مهرباني از راه رسيد

 6
از نالة او ستاره و ماه گريست
يك نخل دلش گرفت و آن‌گاه گريست
مولاي غريب كوفه از راه رسيد
آهسته و دل‌شكسته در چاه گريست!

 7
از چشمة عدل تا وضو مي‌کردي
با حضرت عشق گفتگو مي‌کردي
افسوس ولي کسي نفهميد چرا
سر در نفس چاه فرو مي‌کردي

 8
دنياي ستم "قطام" را مي‌خواهد 
 پيراهن ننگ و نام را مي‌خواهد
اين کودک بي پناه يعني کوفه
فرياد‌زنان، امام را مي‌خواهد!

 9
چون کوفه که چهره‌اي پر از غم دارد
اين سينه دلي شکسته را کم دارد
در شهر علي (ع) يکي‌ست امّا انگار
هر كوچه هزار "ابن ملجم" دارد

 10
 در يك شب ناگزير از پا افتاد
يك چهرة بي‌نظير از پا افتاد
در مسجد كوفه اين صدا مي‌پيچد:
مظلوم‌ترين امير از پا افتاد

 
۱1
آنان که به اندازه من خون جگرند
با کاسة‌ شیر، منتظر، پشت درند
مولای غریب کوفه! شد وقت نماز
برخیز و اذان بگو، همه منتظرند

عبدالرحیم سعیدی راد

دوباره یک جهان غم قسمتم شد // عرفانی

 

دوباره یک جهان غم قسمتم شد

شکستم...قامت خم قسمتم شد

 

خدا را شکر در این ماتم آباد

عذاب بی کسی هم قسمتم شد

حسن خسروی وقار

 

 

دو چشمم مثل باران اشک می‌ریخت // شهادت قمربنی هاشم(ع)

 

دو چشمم مثل باران اشک می‌ریخت
دلم بر حال چشمم رشک می‌ریخت

الهی، علقمه خون می‌شدی، خون
دمی که آبروی مشک می‌ریخت

امير علي مصدق

وقتی که نشست ماه منشق بر نی // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)

 

 

وقتی که نشست ماه منشق بر نی

شد سوره ی تکویر محقق بر نی

 

مصلوب ترین جلوه ی توحید سرود

شعری به بلندای اناالحق بر نی

سیدمحمد مهدی شفیعي

 

نامه ای  تلخیص  آن اینست  : " قربانت شوم" // رمضان

 

نامه ای  تلخیص  آن اینست  : " قربانت شوم"

بیش از این سردرگمی ها  کاش حیرانت شوم

 

در حریم " فَاذکُرونی "  لحظه ی " اِنّی قَریب

با   " اُجیبُ دَعوَ ة داعِ  "   تو   مهمانت شوم

مریم پارساخو

 

یا در گره پیچ و خم گیسو بود // دفاع مقدس

 

یا در گره پیچ و خم گیسو بود
یا در گرو اشارت ابرو بود

هو یی که در اول هویزه دیدم
در آخر لااله الا هو بود

سعيد حداديان

 

يك صبح قشنگ بي خبر مي آيد// انتظار ظهور

يك صبح قشنگ بي خبر مي آيد
آن مرد بزرگ از سفر مي آيد
وقتي همه ي منتظرانش خوابند
با سيصد و سيزده نفر مي آيد

عبدالرحیم سعیدی راد

در دیده حضور حضرتش نزدیک است //  انتظار ظهور

در دیده حضور حضرتش نزدیک است
در شهر عبور حضرتش نزدیک است
آن پیر فقید -حضرت بهجت- نیز
فرمود: ظهور حضرتش نزدیک است

عبدالرحیم سعیدی راد

سرچشمه ی عشق، فیض دائم دارد//انتظار ظهور

 

سرچشمه ی عشق، فیض دائم دارد

آن رحمت بی حد مداوم دارد

 

غافل منشین که شد زمین معبر شاه

بر خیز و ادب نما که قائم آمد

به سر غیر از تو سودایی ندارم//نجوای مهدوی

 

به سر غیر از تو سودایی ندارم

به دل جز تو تمنایی ندارم

 

خدا داند که در بازار عشقت

به جز جان هیچ کالایی ندارد

ای سایه ی لطفت همه جا بر سر من//نجوای مهدوی

 

ای سایه ی لطفت همه جا بر سر من

گر از تو منم جدا تویی در بر من

 

عمری است تو را خطاب کردم مولا

یک بار تو هم به من بگو نوکر من

سید رضا موید

امروز بهار لاله های چمن است//مولودي امام زمان(عج)

 

امروز بهار لاله های چمن است

میلاد سعید حجة ابن الحسن است

 

بت های جهان باز به خود می لرزند

از بیم که روز جلوه ی بت شکن است

یک عمر تو زخم های ما را بستی//نجوای مهدوی

 

یک عمر تو زخم های ما را بستی

هر روز کشیدی به سر ما دستی

 

شعبان که به نیمه می رسد آقا جان!

ما تازه به یادمان می آید هستی!

جلیل صفربیگی

کم کمک  آب از سر آتش گذشت // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

کم کمک  آب از سر آتش گذشت

آمد و حیدر ز زهرایش گذشت

 

میخ در هم سرخ شد وقتی شنید 

مادری از طفل در راهش گذشت

علي نظري