چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس

نگران بر لب دریا،که نیامد عباس

 

اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ

خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس

 

کودکان منتظر او که مگر برگردد

آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟!

 

بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد

می کند فاش سخن را: که نیامد عباس

 

کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید:

تو ندیدیش؟ بگو،یا که نیامد عباس!

سید علی اصغر موسوی