این باغچه را خزان نخواهد فهمید//جهان اسلام

به خواهرم آیات :


1

این باغچه را خزان نخواهد فهمید

صد جنگل بیکران نخواهد فهمید

افسوس که مثل گریه ی اقیانوس

لبخند تو را جهان نخواهد فهمید!



2

اندوه بهار از دهنت می ریزد

از شیوه ی سرخ سخنت می ریزد

آیات جهاد است که قطره قطره

بر دفترم از زخم تنت می ریزد!



3

همدست شدند و چاه را دزدیدند

این یوسف بی پناه را دزدیدند

شب بود و به خواب رفت این بار پلنگ

یک قافله گرگ ماه را دزدیدند!



4

مرثیه ی بی اجازه ای آورده ست

بر دوش خودش جنازه ای آورده ست

تو زنده ای و صدات در من جاریست

تاریخ دروغ تازه ای آورده ست...!

سید محمد مهدی شفیعی 

دزفول كه چون دلاوري آماده ست//دفاع مقدس

۱
دزفول كه چون دلاوري آماده ست
در هر قدمش گلوله اي افتاده ست
گفتند كه با وضو قدم بگذاريد
هر كوچه اين شهر شهيدي داده است!

۲
اين شهر به قدر عشق حرمت دارد
اين گوشه ي خاك قدر و قيمت دارد
اينقدر شهيد دارد اين شهر شگفت
انگار كه با بهشت نسبت دارد

۳
شب هاي وصال را بخاطر بسپار
دلهاي زلال را بخاطر بسپار
از لشكر هفت عشق، گردانهاي
عمار و بلال را بخاطر بسپار

۴
اي شهر كه شور محشرت در ياد است
تاريخ تو گلزار «شهيد آباد» است
در برگه ي تقويم دلم آوردند
پيروزي تو چهارم خرداد است

عبدالرحیم سعیدی راد

دلم می سوزد// پندیات// /// // ///

دلم می سوزد

برای انسان سفید

                        که هویتش را

                       در کارت اعتباریش

                        جستجو می کند

دلم می سوزد

برای انسان سیاه

                           که با کراوات

                           گرد آتش آباء و اجدادیش

                           به رقص درآمده است

دلم می سوزد

برای انسان زرد

                        که شمشیر سامورایی اش را         

                             کنار گذاشته

                               به دشمن -تمام قد -

                   تعظیم می کند 

دلم می سوزد

برای خودم

                  که برادرم

                  بردروازه های طرابلس

                 فریاد می زند

                 و از من کاری بر نمی آید

                 جز شعر!  

محسن حسن زاده لیله کوهی

نام تو در باران//جهان اسلام// /// /// //

نام تو در باران

نام تو در رنگین کمان هفت رنگ سرخ

نام تو در گلها و گلدان ها

نام تو در مرجان و مروارید دریاهاست

تو دختر آواز جاشوها

نام تو در آیات قرآن ها

این شعر را نذر صدای روشنت کردم

ای دختر بارانی طوفان

فریاد تو پیچیده در رایات

آیات یا آیات یا آیات

 **

  نام تو خونین است مثل شعله ی یاقوت

نام تو نام دیگر زخم است

نام تو نام شمعدانی ها و شب بوهاست

نام تو نام توست

آوازخوان خوش صدای زندگی در کوفه ی اموات

آیات یا آیات

 **

 من نیز گاهی مثل تو آواز می خوانم

من نیز نجوا می کنم شعر تو را با خویش

اما صدای تو صدای کشتگانی بود

که پیش از این آواز می خواندند

که بعد از این فریادشان تا هفت گردون بال می گیرد

در کربلاهایی که در امروز و فردای جهان جاری ست

من هم  هم آواز  تو هستم گاهی از اوقات

آیات یا آیات

 ** 

کاری کنید ای دست های شعله ور

ای چشم های سرخ

ای کوچه های سر به زیر غرق در فریاد

ای کاخ های هفت رنگ سبز

کاری کنید ای ساربانان شب اعراب

در شط خون تنهاست

این ماهی قرمز که از تنگ سیاهی ها برون افتاد

تنهایی ما را پناهی باش

یا  قاضی الحاجات

تنهایی ما نه،

تنهایی آیات...

  **

یا قاضی الحاجات می بینی؟

این خادمان خانه ات

این بندگان بندی خویش اند

این پای بندان به دنیا

 آل نامردی

این تیغ بندانی که بر ما آب می بندند

گرچه مسلمانند

در کافری از کافران پیش اند

آل خلیفه آه

آل سعود افسوس

آل طمع هیهات

صد مرحبا آیات...

 **

 باران گل باریده در لؤلؤ

باران گل  باریده در لیبی

این مصر طوفانی ست

این گردباد از جانب صنعاست

صبح است در جان جهان

صبح است در بحرین

صبح است در شامات

فردا در این بیداری ناگاه

ارض فلسطین می شود میقات

آیات یا آیات یا آیات!

علیرضا قزوه

آئينه دار ام ابيها صبور باش// نجوای فاطمی// مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

آئينه دار ام ابيها صبور باش

زينب در اين دو روزه‌ی دنيا صبور باش

 

دنيا اسير درد و غم بي ملالي است

در اين سکوت سرد تماشا صبور باش

 

بابا که نيست هر چه دلت خواست گريه کن

اما کنار غربت بابا صبور باش

 

اين روزهاي غرق محن با برادرت

يا صحبتي ز کوچه مکن يا صبور باش

 

حرفي نزن ز پهلوي زخمي مادرت

در اين غروب عاطفه تنها صبور باش

 

کار من از طبيب و مداوا گذشته است

انگار رفتني شده زهرا صبور باش

 

گاهي دلت بهانه‌ی مادر که مي کند

بر سر بگير چادر من را صبور باش

 

امروز تازه اول راهست دخترم

فردا که پر کشيدم از اينجا صبور باش

 

يک روز مي روي به بيابان کربلا

بر تل بيقراري و غمها صبور باش

 

خورشيد خون گرفته‌ی من پيش چشم تو

بر روي نيزه مي رود اما صبور باش

 

بر حنجر بريده بزن بوسه جاي من

اما به خاطر دل زهرا صبور باش

 

اين آخرين وصيت مادر به زينب است

تا جان به پاي مکتب مولا صبور باش

 

از کربلا به بعد علم روي دوش توست

روح حماسه ! زينب کبري ! صبور باش

یوسف رحیمی

در بين کوچه هاي مدينه شهيد شد// مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

در بين کوچه هاي مدينه شهيد شد

آن مادري که يک شبه مويش سپيد شد

 

در، هم زبان به شکوه گشود و  در آن غروب

آتش براي فتح حريمش کليد شد

 

در گير و دار جزر و مد تازيانه ها

باران لطف اهل مدينه شديد شد

 

با آتشي که شعله کشيد از در بهشت

آمادة تسلي پهلو ، حديد شد

 

دستش شکست و دامن حق را رها نکرد

بانوي خسته باني رازي رشيد شد

 

سيلي دست سنگي ديوار و دست باد

يعني دو گوشوارة او ناپديد شد

 

انداخت سايه دست کبودي به روي ماه

وقتي که آفتاب خدا بي مريد شد

 

اين گونه بود عاقبت غربت امام

يک جامعه تباهِ دو فکر پليد شد

 

مشرک شدند بعد نبي مردمان شهر

تنها ببين مظاهر بتها جديد شد

 

ريشه دواند در دل دين انحراف ها

دستان کينه نيز بر علت مزيد شد

 

تا منبر رسول خدا نيم قرن بعد

جاي شراب خواري دهها يزيد شد

 

آري حسين فاطمه در قتلگاه نه !

در بين کوچه هاي مدينه شهيد شد

 

یوسف رحیمی

گفت : در می زنند مهمان است// مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س) ///////

گفت : در می زنند مهمان است

گفت: آیا صدای سلمان است؟

این صدا، نه صدای طوفان است

 مزن این خانهء مسلمان است

مادرم رفت پشت در، اما

 

گفت:آرام ما خدا داریم

ما کجا کار با شما داریم

 و اگر روضه ای به پا داریم

پدرم رفته ما عزاداریم

پشت در سوخت بال و پر، اما

 

آسمان را به ریسمان بردند

آسمان را کشان کشان بردند

پیش چشمان دیگران بردند

مادرم داد زد بمان! بردند

بازوی مادرم سپر،اما

 

بین آن کوچه چند بار افتاد

اشک از چشم روزگار افتاد

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-

گفت: یک روز یک نفر اما...

سیدحمیدرضا برقعی

تبت یدا ابی لهب ...//جهان اسلام///

 
تبت یدا ابی لهب ...
آیا درست می شنوم ؟
این صدای "بلال"  نیست که  دیگر بار
از ماذنه های ایمان به اوج می نشیند ؟
من در کجای تاریخم ؟
من در کجای تاریخم ؟
 
 
در قاب چشمانم
تکدرختی سرخ به خون نشسته
که بر شاخه های آن
پرنده ای سپید ، سرودی سبز می خواند
و محمد (ص)  را می بینم
که از فراز تاریخ
با درفشی از "ایمان" بر دوش
و ردایی از داغ بر تن
راه غار حرا را در یش می گیرد.
 
 
تبت یدا ابی لهب ...
آری ، تاریخ تکرار می شود
من این اشباح مومیایی را
که بر تخت هایی از آتش تکیه زده اند
                                                  خوب می شناسم .
این بوزینه بازهای شکلک ساز
همان "عقبه بن ابی معیط" ها
"ابوسفیان" ها
"ابوجهل" ها
و " ابن مرجانه " های تاریخ اند
و این موش نفت خوار
دلقک دربار شیطان
همان " آل سعود بن ابوجهل " است
که دوشادوش " آل خلیفه "
برای دجال قرن
                      دم می جنباند !
 
 
تبت یدا ابی لهب ...
مرگ و نفرت باد
بر این آیینه ی عبرت تاریخ
و چه زجر جانکاهی ست  برای پیر تاریخ
که نا گزیر است تا به رستاخیز
نام این مومیاییان پوسیده را
در بایگانی ذهن خویش بسپارد !
چرا که اینان
لکه ی ننگ درشتی بر پیشانی تاریخند
و تحمل چنین ننگ چرکینی
به راستی
              شکنجه ای جانکاه است.
 
 
 
تبت یدا ابی لهب ...
و آل زیاد ... و آل مروان ...
و  "آل سعود "
                     و " آل خلیفه " .
این فریادهای خشماگین
" آیات قرمز " انتقام
و شعله های خشم الهی ست.
صلای بیداری " آیات القرمزی "
که شعور شعر را تلاوت می کند
صدای مظلومیت " بهیه العرادی "
تکبیر به خون نشسته ی " علی المومن "
و خروش آسمانکوب " بحرین " به پا خاسته
که چونان خدنگی آتشین
چادر سیاه شب را می شکافد و
روشنی را بشارت می دهد.
 
 
تبت یدا ابی لهب ...
این صدای قرآن ،
صدای "  توفان " است
که از حنجره ی شعله ور " بحرین " زبانه می کشد
این صدای استقامت است :
" لا تفارض لاحوار ، استفاله او فرار "
آری ،
ناقوس مرگ دیکتاتور به صدا در آمده است :
یا مرگ ، یا فرار ...
و صبح نزدیک است :
                              " نصر من الله و فتح قریب "
رضا اسماعیلی

زمین بیا ز بهاران دوباره دعوت کن//جهان اسلام

زمین بیا ز بهاران دوباره دعوت کن

دعای چلچله را جان گل اجابت کن

کنون که سبزه لگدمال خشم پاییز است

بیا برای خدا ، سبزه را حمایت کن

عطش دوباره به دنبال آب می گردد

بیا به گوش عطش ، چشمه را تلاوت کن

شکسته بال و پر مهربان پروانه

بیا به باغ و به پروانه ها محبت کن

به چشم پنجره ها روزن امیدی نیست

بیا به سوی دل آسمان اشارت کن

در ازدحام شب بی ستاره می پوسی

بیا به شهر سحر ، با سپیده خلوت کن

چهار فصل جهان گرچه فتنه باران است

به زیر بارش این فتنه استقامت کن

حدیث عاشقی ما نمی شود کهنه

بیا حکایت این شرح بی نهایت کن

رضا اسماعیلی

بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام//مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)//نجوای فاطمی

بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام

روشن ترین تبسـم نور خدا ! ســـــلام 

ای کوثر کبود خــدا، با سه آیــــه آه !

از ما به زخم های کبود شـــما، سلام

حزن غریب پنجره ها در غروب نـــــور

ای خواهش همیشه ی آیینه ها ســلام

ای ماه سرخ گمشده در ناکجای خاک !

 بر رد پای نـور تو در ناکجـا ، ســـــــلام

غمگیــن ترین پرنده ی ســیاره ی بقیـــــــع !

بال و پر شکستــه ی روح تو را ســلام

ای باغبان دل شده ی لاله های ســرخ

ای وارث حماســه ی کرب وبــلا ! ســـلام

ای برتر از فرشته ، شبـیه خود خـــدا !

از ما به روح سبز شما ، تاخــدا، ســـلام

 دست عنایتی به سـر حاجتم بکـــــش

چشمم هنوز مانده به دست شما...سلام !

رضا اسماعیلی

درد سر ، بین گذر ، چند نفر، یک مادر...//مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)////

درد سر ، بین گذر ، چند نفر، یک مادر...

شده هر قافیه ام یک غزل درد آور

 

ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری

امنیت نیست ، از این کوچه سریع تر بگذر

 

دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد :

دوش می آمد و رخساره … نگویم بهتر!

 

من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم

نا خود آگاه به یاد تو می افتم مادر

 

چه شده ؟! قافیه ها باز به جوش آمده اند:

دم در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...

 

کاظم بهمنی

تفسير رنجنامه ی كوثر نگفتني است//مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

تفسير رنجنامه ی كوثر نگفتني است
تشريح حادثات مكرر نگفتني است
مبناي روضه خواندن ما بر كنايه است
باور كنيد روضه ی مادر نگفتني است
وقتي كه با اشاره اي از دست مي رويم
شرح تمام روضه كه ديگر نگفتني است
حالا بماند آن همه غربت نشيني اش
دلتنگيِ فراق پيمبر نگفتني است
آري سه ماه خون جگر خورد و دم نزد
از قصه اي كه سخت تر از هر نگفتني است
بهتر كه حرف كوچه ی دلواپسي نشد
اصلاً حكايت گل پرپر نگفتني است
جريان گوشوار شكسته براي بعد
مرثيه هاي خاكي معجر نگفتني است
او رفت و دردهاي دلش نا شنيده ماند
تفسير رنجنامة كوثر نگفتني است
...با بال اشك سمت حرم پر كشيده ايم
شوق طواف مرقدش آخر نگفتني است !
یوسف رحیمی

خسته ام ، منتظرم ، لحظه شماری سخت است//مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

خسته ام ، منتظرم ، لحظه شماری سخت است

روز و شب از غم تو گریه و زاری سخت است

 

می روم گاه به صحرا که فقط گریه کنم

گریه وقتی به سرت سایه نداری سخت است

 

می روم تا در و همسایه نگویند به تو

گوش دادن به غم فاطمه کاری سخت است

 

طاقت آوردن این زخم زبان ها دیگر

بیش از آن سیلی و آن ضربه ی کاری سخت است

 

فرض کن پیش تو لیلای تو را آزردند

بعد از آن سر به بیابان نگذاری سخت است

 

بال و پر زخم ، قفس تنگ ، در این وضعیت

زندگی از نظر هر دو قناری سخت است

 

منتظر باش علی جان پدرم می آید

تک و تنها دل شب خاکسپاری سخت است

 

کاظم بهمنی

اين روزها مسير حياتش عوض شده//مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

اين روزها مسير حياتش عوض شده

شهر مدينه اي که صراطش عوض شده

 

از ياد رفت «آل محمد» به راحتي

بعد از پيامبر، صلواتش عوض شده

 

هيزم کنار خانه‌ی زهرا براي چيست؟

ترحيم مصطفاست، بساطش عوض شده

 

بر آستانه‌ی در «جنت» دخيل بست !

حتي مرام شعله‌ی آتش عوض شده

 

باران تازيانه و گلبرگ هاي ياس؟

اين شهر، بارش حسناتش عوض شده

 

اما چرا نشسته به پهلوي فاطمه

انگار ميخ در ثمراتش عوض شده

 

اين فاطمه ‌ست که ز علي رو گرفته است؟

يا آفتاب خانه صفاتش عوض شده

 

عطري کبود مي وزد از سمت معجرش

در بين کوچه ها نفحاتش عوض شده

 

او رفتني است، اين در و ديوار شاهدند

اين روزها اگر حرکاتش عوض شده

 

‹

 

نه سنگ قبر و گنبد و گلدسته و ضريح

حتي شمايل عتباتش عوض شده

 یوسف رحیمی