سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی  × انتظار ظهور

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی

نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی

 

اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است

"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"

 

غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش

تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

 

دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی

نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی

 

نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد

دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟

 

از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!

از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی

 

به  طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو

 همه شب  رام رامی گفت و من الله اللهی

 

هلال  نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد

دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی

 

اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی

اگر مهری ست یا ماهی  تو آن مهری تو آن ماهی

 

دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها

یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی

 

علیرضا قزوه

ای چشمة محبت عالم وجود تو × میلاد قمربنی هاشم(ع) // نجوای ابوالفضلی-------------

اي دلبر زبانزد آئينههاي نور

هر لحظهروشني بدرخشي به پاي نور

 

هفت آسمان شكوه تو را جلوه ميدهد

اي نور باشكوه تويي ماجراي نور

 

از هالة وجود تو ماه آفريدهاند

از روشناي هر سخن تو دعاي نور

 

اي آشناي سبز ولايت به شوق تو

بايد زمين ترانه بخواند براي نور

 

پشت سري و ساية نور برادري

آري چه ديدني است زمين با دو آیه نور

*

اي حضرت زلال وجودت مطهر است

تو چشمهاي زلاليت از حوض كوثر است

*

اي چشمة محبت عالم وجود تو

باران كرامتي است به امواج جود تو

 

دنيا بهشتي است ز شرح معطرت

هر جا كه بو كنيم رسد بوي عود تو

 

دريا نمايشي است ز اوج فضائلت

پيچيده موج موج در عالم سرود تو

 

سقا اگر نيامده بودي صفا نبود

دريا نداشت جلوهگريبا نبود تو

 

پيشاني سپيدة تو پينه بسته بود

از بس زياد بوده شكوه سجود تو

*

با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهي

تو عبد صالحي كه خدا را نشان دهي

*

هر كس كه ديد روي تو را چشم بر نداشت

اين خانواده مثل تو ديگر قمر نداشت

 

تا عرش سر كشيدهاي اي قلة ادب

گر چه زمين ز اوج شكوهت خبر نداشت

 

بر شانة تو پرچم باب الحوائجي است

هرگز كسي ز روي تو اين نام برنداشت

 

تكرار جنگهاي تو صفين ديگري است

اين جنگها به جز تو دلير دگر نداشت

 

تنهاترين كبوتر عرش خدا حسين

غير از عليّ اكبر و تو بال و پر نداشت

*

پرتاب نيزه تو نظيري نداشته

اين علقمه به جز تو اميري نداشته

*

دست خدا تو را به بلندا كشيده است

رعناترين صنوبر باغ آفريده است

 

يك قطره بود و جلوه دريا شدن گرفت

آبي كه از دهانة مشكت چكيده است

 

بيهوده نيست گرية صبح طلوع تو

گر آفتاب غنچه ز دست تو چيده است

 

خيره شده به سمت تو چشمان آسمان

حتماً شبيه روي تو ماهي نديده است

 

مولا ببين تو شوق طواف فرات را

ديگر چه عاشقانه به كعبه رسيده است

*

هر روز و شب به گرد مزارت طواف اوست

پائين پاي مرقد تو اعتكاف اوست

*

دريا نشسته زير قدمهاي مشك آب

با موج، بوسهها زده بر پاي مشك آب

 

زخمت كه خنده ميزند او گريه ميكند

خونابه ميچكد ز سراپاي مشك آب

 

بر شانههاي خستهات اكنون نشسته است

چندين نگاه غرق عطش جاي مشك آب

 

از چشمهاي پارة مشكت اميد ريخت

تا تير گشت محو تماشاي مشك آب

 

لب تشنه روي خاك اگر مانده غم مخور

بانوي آبها شده سقاي مشك آب

*

اي كاش دستهاي شما بر زمين نبود

آقا چقدر خوب شد امالبنين نبود

*

گويا كه چشم علقمه در خواب مانده بود

سقاي دشت تب زده بي آب مانده بود

 

دريا كه از نوازش دست تو آب خورد

در اوج تشنگي تو سيراب مانده بود

 

گهوارهاي ز دست عطش تاب ميگرفت

چشم انتظار آب چه بي تاب مانده بود

 

باران تير بود تو را دوره کرده بود

دريا ميان حلقة مرداب مانده بود

 

آنجا که مي گريست کنار تو آفتاب

زخمي عميق بر سر مهتاب مانده بود

*

با ياد قبر کوچکت اي آيةرشيد

آهي بلند بر لب هر سرو قد کشيد

*

امیر حسین مؤمنی

 

از بس نوشته اند جمالت منور است × نجوای ابوالفضلی

از بس نوشته اند جمالت منور است
رویت سزای گفتن الله اکبر است
ای حمزه ی رسول گرامی کربلا
محو تو سید الشهدای پیمبر است
ای نافذ البصیره کجا سیر می کنی
چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است
از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی
دستت شفیع امت زهرای اطهر است
سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد
کی هیبتت به هیبت زینب برابر است
آنانکه نام ماه بنی هاشمت دهند
رخسارشان منور صد ماه و اختر است
فضل وکمال را به تو تفویض کرده اند
آنانکه فضلشان همه از فضل داور است
روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند
آنانکه از شهادتشان فیض محشر است
دل را شراب صحبت تو مست می کند
ما را خمار بوسه بر آن دست می کند
روز ازل که روز علمداری تو بود
آب حیات تشنه لب یاری تو بود
روزی که جام عشق عطشناک مرد بود
آن روز روز سید وسالاری تو بود
کافی نبود سر بکشد جام عشق را
تنها کسی که شاهد میخواری تو بود
روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود
صحن الست صحنه ی دلداری تو بود
دل دادی وشد آتش دلبر به کام تو
لب تشنگی متاع خریداری تو بود
چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد
شرم شریعه از عرق جاری تو بود
وقتی تنت نشست ز مستی میان نور
عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود
بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد
فخر خدا برای گرفتاری تو بود
آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا
زهرا کنار علقمه در یاری تو بود
آن ساقی آفرین که تو را آفریده است
مشک تو را و اشک تو یکجا خریده است

محمود ژولیده

پرشکسته‌ایم اگر، دل‌شکسته نیستیم ×دفاع مقدس

پرشکسته‌ایم اگر، دل‌شکسته نیستیم

ما که مثل ابرها، خویش را گریستیم

 

ماجرای ماست این: ماجرای ماه و مین

صادقانه سوختیم، عاشقانه زیستیم

 

روی مین اگرچه رفت دست و پای‌مان، ولی

باز روز حادثه، صف به صف می‌ایستیم

 

می‌توان همیشه ماند، سرفراز و سربلند

می‌توان شبیه سرو، روی پا بایستیم

 

تکیه می‌کنم بر این، واژه‌های آخرین

پرشکسته‌ایم اگر، دل‌شکسته نیستیم

 

عبدالرحیم سعیدی راد

خدا را شکر بی پایان دل ما را خدایی کرد × نجوای حسینی

اگر همت کنیم آیینه دار کربلا باشیم

میان خلق باید سفره دار کربلا باشیم

شبیه گنبد و گلدسته اش باید نشان گردیم

خلایق در کنار ما، کنار کربلا باشیم

به هرجا می رویم آن جا علمدار غمش گردیم

شرف بر هر مکان بخشیم و یار کربلا باشیم

بگیرد هر چه ما داریم و بخشد هر چه را خواهد

که در این شکل انسانی دیار کربلا باشیم

مبادا از مرام او که آقایی است دور افتیم

که در فصل خزان حتی بهار کربلا باشیم

دو چشم ما فرات علقمه شد از عطای او

که هر چه اشک می باریم می ریزیم پای او

حسینی بودن ما بوده لطف حضرت زینب

به هر جا روضه ای برپاست باشد هیئت زینب

عزاداری او خالصترین روضه ها باشد

ز نم بر سینه و بر سر که باشد سنت زینب

اگر شد غیرت الله مجسم حضرت عباس

خدا داند که بوده ریزه خوار غیرت زینب

اگر چشم حسین بن علی بر این جهان افتد

بود از زحمت و رنج و تلاش و همت زینب

اگر چشم حسین بن علی در این جهان وا شد

فقط امید دارد تا ببیند صورت زینب

همین خواهر، برادر، آبروی دین و قرآنند

برای یکدگر جانند و معشوقند و جانانند

الا ای نوکران حضرت ارباب برخیزید

برای یک نگه بر صورت ارباب برخیزید

بگیر از حضرت زهرا هر آن چه دوست می داری

گدا باشید سوی رحمت ارباب برخیزید

الهی مهدی اش آید بگوید ای حسینیان

دگر آمد زمان دولت ارباب برخیزید

اگر در نیمه ی شعبان نشد کرب و بلا باشیم

سحرگه بهر درک خدمت ارباب برخیزید

به فکر بانی و دلواپس این روضه ها باشید

به پای پرچم هر هیئت ارباب برخیزید

اگر امنیت و آرامشی داریم از اینجاست

که هیئت باعث دفع بلا از شیعه ی مولاست

حسینٌ مِنّی پیغمبر اینجا خوب معنا شد

که ماه حضرت خاتم از او پاک و مصفا شد

" الم نشرح لک صدرک" از این مولود شد تفسیر

که شرح صدر پیغمبر این نوزاد زیبا شد

خدا "لا تقنطوا" گفته به جمع ما گنه کاران

که باب توبه ی ما در میان روضه ها وا شد

هر آن که دور شد از هیئت او خوار و بی دین شد

هر آن که ماند پای روضه ها والله آقا شد

صفا و بندگی، رحمت، مروت، عاشقی اینجاست

که هیئت مورد لطف و عطای خاص زهرا شد

شب میلاد او چون روز عاشورا عزاداریم

به سر شور و هوای قتلگاه کربلا داریم

نبی بوسید حلقومش که دارد بوسه این حنجر

ولی زینب زند بوسه به این حنجر پس از خنجر

نبی بوسید لب هایش که زیبا و عسل ریز است

ولی زینب ببیند خون این را روی خیزر

نبی می گفت از کرب و بلا با حیدر و زهرا

ولی زینب خودش در کربلا گردد چه بی یاور

نبی فرمود از لب تشنگی حضرت ارباب

ولی زینب علی اصغر ببیند تشنه و مضطر

نبی بر دوش خود بنشاند این نور دو عینش را

ولی زینب به زیر دست و پا بیند تن بی سر

یکایک تیر ها را از بدن بیرون کشید اما

نشد کس همنوای او به غیر مادرش زهرا

جواد حیدری


تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند × نجوای حسینی

تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند

ما را اسير خال روي لب نوشته اند

 

در اعتکاف گيسوي تو سالهاي سال

مشغول ذکر و سجده و يا رب نوشته اند

 

در مسجد الحرام خم ابروان تو

مثل فرشتگان مقرب نوشته اند

 

در محضر نگاه الهی تو مرا

در خیل نوکران مهذَب نوشته اند

 

شبهاي جمعه که دل من مست کربلاست

از اشتياق وصل لبالب نوشته اند

 

با يک نگاه مادرت اينجا رسيده ايم

با اين دلي که فاطمه مذهب نوشته اند

 

از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است

ما را فداي دلبر زينب نوشته اند

 

من را که بی‌ قرار حرم می کنی بس است

اصلا مرا غبار حرم می کنی بس است

 

شرط نزول کوثر رحمت دعاي توست

اصلاً تمام خلقت عالم براي توست

 

بالاتري ز درک تمام جهانيان

وقتي که انتهاي جهان ابتداي توست

 

حتي نداشت روح الامين اذن پر زدن

آنجا که از ازل اثر رد پاي توست

 

بي حب تو کسي به سعادت نمي رسد

رمز نجات اهل زمانه ولاي توست

 

آسوده خاطران هياهوي محشريم

وقتي رضاي حضرت حق در رضاي توست

 

فردوس ماست تا به ابد روضة الحسين

تنها بهشت اهل ولا ، کربلاي توست

 

در آستانة تو کسي نا اميد نيست

صحن امير علقمه دار الشفاي توست

 

از ابتداي صبح ازل فضل مي کني

ما را گداي دست اباالفضل مي کني

 

وقتي که هست دوش نبي آسمان تو

يعني تو از پيمبري و او از آن تو

 

فرزند خويش را به فداي تو کرده است

بسته ست جان حضرت خاتم به جان تو

 

معلوم کرد نزد همه حرمت تو را

با بوسه هاي دم به دمش بر دهان تو

 

فرمود هفت مرتبه تکبير عشق را

تا بشنود ترنم عشق از زبان تو

 

آواي «من أحب حسينا» وزيده است

هر روز پنج مرتبه از آستان تو

 

ما از در حسينيه جايي نمي رويم

هستيم تا هميشه فقط در امان تو

 

هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق

آنجا که صبح مي گذرد کاروان تو

 

اين اشکها براي دلم توشه مي شود

اذن طواف مرقد شش گوشه مي شود

 

حال و هواي قلب من امشب کبوتريست

وقتي که کار صحن و سراي تو دلبريست

 

شبهاي جمعه عکس حرم زنده مي شود

تصوير رقص پرچم و گنبد چه محشريست

 

ما را اسير عشق تو کرده، تفضلت

با اين حساب کار شما ذره پروريست

 

با تربت تو کام دلم را گشوده اند

آقا ارادتم به شما ارث مادريست

 

در ماتم تو محفل اشک است چشم ما

اصلا بناي هيات ما روضه محوريست

 

ما سالهاست در غم تو گريه مي‌کنيم

هم ناله با محرم تو گريه مي‌کنيم

 

یوسف رحیمی

موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني // مرثيه حضرت موسی ابن جعفر(ع)

موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني

راهي براي رد شدن قوم، وا كني

 

زنجير هاي زير گلويت مزاحم اند

فرصت نمي دهند خودت را دعا كني

 

در يك بدن بجاي همه درد مي كشي

مي خواستي تمام خودت را فدا كني

 

وقت اذان مغرب اين تازيانه هاست

وقتش رسيده است كه افطار وا كني

 

مثل علي عروج نمازت امان نداد

فكري به حال فاصله ي ساق پا كني

 

عيسي مسيح من به صليبت كشيده‌اند

اينگونه بهتر است خدا را صدا كني

 

حالا ميان قحطي تابوت هاي شهر

بايد به تخته هاي دري اكتفا كني

علي اكبر لطيفيان