امشب بساط عشق به نامت فراهم است // فاطميه/////////////////////////

 

امشب بساط عشق به نامت فراهم است

تصویر قامت خمتان هم مجسم است

 

انگار فاطمیه شده ، نه فکر می کنم

ماه عزای شیعه شده ، یا محرم است

 

از فاطمیه فقط غصه می چکد ولی

جانم اگر برون رود از غصه ها کم است

 

رخساره ای به ضربه ی دستی سیاه شد

من مانده ام که ضربه اش اینقدر محکم است

 

سهم علی و فاطمه هر یک جدا جدا

یک پهلوی شکسته و یک آسمان غم است

 

باز این چه شورش است دوباره به پا کنید

قامت دو تا شد است و قیامت همین دم است

محمد رضا ناصری

 

من قطره ام و طالب دریا بودم // مدح حضرت صديقه ي طاهره (س)////////////

 

من قطره ام و طالب دریا بودم

من بنده ام و عاشق مولا بودم

 

بر سنگ مزارم بنویسید چنین:

من گریه کن حضرت زهرا بودم

محمود قاسمی

 

باید بری؛ نه! محض رضای خدا نگو // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

باید بری؛ نه! محض رضای خدا نگو

دق می كنم بدون تو، این جمله را نگو

 

زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز

سنگ صبور من! نرو از پیشم ای عزیز

 

باور نمی كنم كه دلم را تو بشكنی

با رفتنت به زخم غرورم نمك زنی

 

زهرا شب عروسی مان خاطرت كه هست؟

مهریۀ زلال و روان خاطرت كه هست؟

 

یادت كه هست قول و قراری كه داشتیم!؟

یك روح واحدیم؛ شعاری كه داشتیم

 

ای دل خوشیِ زندگی ام! می شود نری

از حال و روز من، كه شما با خبر تری

 

گریه نكن محدثه، غمگین نكن مرا

با رفتنت غریب تر از این نكن مرا

 

خاتون من! قلندر خوبی نبوده ام

من را ببخش؛ شوهر خوبی نبو ده ام

 

با دردِ دنده هایِ شكسته جدال كن

تقصیر دستِ بستۀ من شد حلال كن

 

دلگرمی علی! به نظر زود می روی!؟

نه سال شد فقط، چقدر زود می روی!

 

بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد

فریاد مرتضی كه به جایی نمی رسد

 

زهرا بمان و چهرۀ غم را عبوس كن

زهرا بمان و زینب مان را عروس كن

 

غصه به كار دل، گرۀ كور می زند

خیلی دلم برای حسن شور می زند

 

زهرا نرو، كه بغض بدی در گلوی توست

دامادی حسین و حسن آرزوی توست

 

حالا كه اعتنا به قسم ها نمی كنی

فكر حسین تشنه لبت را نمی كنی!؟

 

دیدی كه رنگ از رخ مهتاب می پرد

شبها حسین تشنه لب از خواب می پرد

 

در باغ میوه های دلت، سیب نوبر است

این كربلایی از همه شان مادری تر است

 

حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد

پیراهن حسین شنیدم تمام شد

 

باشد برو-قبول- علی بی پناه شد

باشد قرار بعدی مان قتلگاه شد

 

باشد برو كه كرببلا گریه می كنیم

با هم كنار طشت طلا گریه می كنیم

وحید قاسمی

 

دلم از روضه هاي فاطميه // فاطميه

 

دلم از روضه هاي فاطميه

گرفته در هواي فاطميه

 

بيا اي التيام روي نيلي

بيا صاحب عزاي فاطميه

*

بيا از جاده هاي بي نشاني

بيا اي آفتاب آسماني

 

بيا شبهاي دلگيري ست آقا

بيا که روضه‌ي مادر بخواني

*

نگاهی شعله ور، ای وای مادر

هجومی بی خبر، ای وای مادر

 

مغیره ... بی هوا ... ای وای بابا

تو و دیوار و در، ای وای مادر

یوسف رحیمی

شکر می گویم خدا را چون که خوان فاطمه // فاطميه//////////////////////

 

شکر می گویم خدا را چون که خوان فاطمه

باز هم گسترده شد بر شیعیان فاطمه

 

 فاطمیّه آمد و دست مرا زهرا گرفت

تا که باشم چند روزی میهمان فاطمه

 

 در میان مصحفش نام مرا هم او نوشت

روزی ام شد نوکری آستان فاطمه

 

 با همه روی سیاهم آبرویم را نبرد

شد نصیبم موج عفو بی کران فاطمه

 

 بر تنم رخت سیاه نوکری پوشیده ام

تا کمی باشم شبیه کاروان فاطمه

 

 ما همه فرزند و او هم مادر ما شیعه هاست

شکر حق هستیم ما از دودمان فاطمه

 

 آمدم هیئت برای مادرم گریه کنم

گریه بر عمر کم و قدّ کمان فاطمه

 

 بسته ام احرام اشکم را که باشم مرهمش

در طوافم من به دور آشیان فاطمه

 

 چند روزی می شود که مادرم در بستر است

بوی آتش می دهد باغ جنان فاطمه

 

 انتقام او به دست ذوالفقار مهدی است

مهدی زهرا بیا... آقا... به جان فاطمه

 

با ظهور تو گره از کار شیعه وا شود

می شود پیدا مزار بی نشان فاطمه

 محمد فردوسی

 

من میروم دگر ز کنارت پسر عمو // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

من میروم دگر ز کنارت پسر عمو

دیدار ما به روز قیامت پسر عمو

 

 من میروم و مونس شب هات میشود

یک چاه و قبر مخفی و غربت پسر عمو

 

من حاضرم قسم بخورم که ندیده ام

از تو به غیر مهر و محبت پسر عمو

 

زانو گرفته ای به بغل مثل کودکان

خیبر شکن روزهای شجاعت پسر عمو

 

دنیای تو مگر که به آخر رسیده است

برخیز جان من به فدایت پسر عمو

 

چشمت کجاست قطره اشکی به من بده

میخواهمش برای شفاعت پسر عمو

 

گریه مکن فدای سرت هرچه شد ؛زیاد....

.....کاری نبود عمق جراحت پسر عمو

 

شرمنده ام غلاف عدو دست من برید

بر دوش مانده بار خجالت پسر عمو

 سید حمید رضا برقعی

 

السلام ای ثمر عمر پیمبر زهرا // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

السلام ای ثمر عمر پیمبر زهرا

داده طاها لقبت حضرت مادر زهرا

 

کفو و همتای علی فاتح خیبر زهرا

به ائمه شده ای حجت اکبر زهرا

 

التماسیم و به الطاف شما محتاجیم

با همان دست ، دعا کن به خدا محتاجیم

 

وقت آن است که از خاک تو زر جمع کنیم

چادرت را بتکانی و قمر جمع کنیم

 

باید از بین کلام تو نظر جمع کنیم 

باز هم خطبه بخوانی و گهر جمع کنیم

 

آن کسانی که به آئین خدا محتاجند

به بیانات تو در دین خدا محتاجند

 

بگو از راه خدایی که فراموش شده

بگو از راهنمایی که فراموش شده

 

از رسول دوسرایی که فراموش شده

بگو از حق ولایی که فراموش شده

 

پهلویت گر چه شکسته است ولی حرف بزن

باز هم فاطمه ! از حق علی حرف بزن

 

تو همان جمع فضائل، تو همان جمع صفات

تو همان جلو هی توحید  و همان جلو ی ذات

 

احتجاجات تو لبریز دلیل و آیات

راه بیراهه شود ! دم نزنی تو...! هیهات

 

بگو این فتنه ی با رایت اسلام از چیست ؟

بی تفاوت شدن امت اسلام از چیست ؟

 

با ولای تو نوشتند نجات ما را

با تو امروز نداریم غم فردا را

 

پس مگیر از لب ما خواهش "یا زهرا" را

انقلاب تو گرفته است همه دنیا را

 

امت واحده محتاج تو یاری توست

شور بیداری اسلام ز بیداری توست

 

از تو ما یاد گرفتیم که رحمت باشیم

اهل بنده شدن و اهل عبادت باشیم

 

در خوشی های زمان یاد قیامت باشیم

همه جا گوش به فرمان ولایت باشیم

 

چیست فرمان ولایت ؟ همه باهم بودن

همه در دایره ی فاطمه با هم بودن

 

ای به زخم رخ و پهلوی تو اکرام و سلام

ای که خون پسرت گشته قوام اسلام

 

فرصت گفتن از تو شده در این ایام

کربلا شرح غم توست به معنای تمام

 

از علی و غم او تو سخن آغاز نما

سفره ی درد غریبانه خود باز نما :

 

غم علی ، غصه علی ، ناله علی ، آه علی

نور الله علی ، شمس علی ، ماه علی

 

اول و آخر معراج علی ، راه علی

پهلویم داد شهادت : ولی الله علی

 

خوش ترین درد علی ، خسته ترین مرد علی

به زمین خوردن من نیز صدا کرد علی

 

چند وقتیست سرم روی تنم می افتد

دست من نیست که گاهی بدنم می افتد

 

نقش لاله به روی پیرهنم می افتد

دست من کار کند ، مطئنم می افتد

 

من چگونه بپرم بال و پرم سوخته است

به خدا بیشتر از تو جگرم سوخته است

 

من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم

بر سر خادمه سربار شدن خسته شدم

 

با تن سوخته تب دار شدن خسته شدم

من از این دست به دیوار شدن خسته شدم

 

شانه از دست من افتاد ، دل زینب سوخت

چشم من بر حسن افتاد ، دل زینب سوخت

 

آنقدر آب شدم من که تنی نیست که نیست

مثل تصویر شدم من، بدنی نیست که نیست

 

جز "حلالم کن علی جان " سخنی نیست که نیست

هر چه گشتم به خدا یک کفنی نیست که نیست

 

کاشکی زوتر این پیرهن آماده شود

بهر فردای حسینم کفن آماده شود

علی اکبر لطیفیان

 

آتش بهانه بود که بی مادرم کنند // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س) /////////////

 

آتش بهانه بود که بی مادرم کنند

هیزم وسیله بود که خاکسترم کنند

 

از لابه لای پنجره دیدم به چشم خویش

با آتش آمدند که نیلوفرم کنند

 

در خاطرات زخمی بابا نوشته بود:

یک شهر آمدند که بی یاورم کنند

 

دستش بلند شد، همه عرش روضه خواند

با دست خویش آمده تا پرپرم کنند

 

انگار این قبیله ی بد ذات پر فریب

اصلا بنا نبود مرا باورم کنند

 

مادر فتاده روی زمین بین کوچه ها

با تازیانه آمده بی مادرم کنند

 

غمگین نباش از حرمت روز واقعه

آنجا به روی خاک بنای حرم کنند

محمد جواد خراشادیزاده

 

شب را خدا ز شرم نگاه تو آفريد // مدح حضرت صديقه ي طاهره (س)

 

شب را خدا ز شرم نگاه تو آفريد

خورشيد را ز شعله ی آه تو آفريد

 

شمسي تر از نگاه تو منظومه اي نبود

صد كهكشان ز ابر نگاه تو آفريد

 

آه اي شهيده اي كه شهادت سپاه توست

جان را خدا شهيد سپاه تو آفريد

 

هر جا كه نور بود به گرد تو چرخ زد

ما را چو گرد بر سر راه تو آفريد

 

اي پشتوانه ی دو جهان، عشق را خدا

با جلوه و جلالت و جاه تو آفريد

*

تقواي محض، عصمت خالص، گل خدا!

آخر چگونه شعر كنم قصه تو را؟

*

تو آمدي و زن به جمال خدا رسيد

انسان دردمند به درك دعا رسيد

 

تو آمدي و مهر و وفا آفريده شد

تو آمدي و نوبت عشق و حيا رسيد

 

هاجر هر آن چه هروله كرد از پي تو كرد

آخر به حاجت تو به سعي صفا رسيد

 

احمد(ص) اگر به عرش فرا رفت با تو رفت

مولا اگر رسيد به حق با شما رسيد

 

داغ پدر، سكوت علي(ع)، غربت حسن(ع)

شعري شد و به حنجره ی كربلا رسيد

 

در تل زينبيه غروبت طلوع كرد

با داغ تو قيامت زينب(س) فرا رسيد

 

با محتشم به ساحل عمان رسيد اشك

داغ تو بود بار امانت به ما رسيد

 

تسبيح توست رشته ی تعقيب واجبات

قد قامت الصلاتي و حي علي الصلاه

علی رضا قزوه

 

با آنکه استقامت تو فرق مي کند // مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)

 

با آنکه استقامت تو فرق مي کند

اين روزها حکايت تو فرق مي کند

 

اينجاست درد، دشمنت آخر غريبه نيست

بعد از رسول، غربت تو فرق مي کند

 

 دستان حيدري تو را صبر بسته است

با ديگران اسارت تو فرق مي کند

 

دستي که روي فاطمه ات را نشانه رفت

فهميده بود غيرت تو فرق مي کند

 

سیلی به روی ام ابیها تو را شکست

آقای من! مصيبت تو فرق مي کند

 

گفتند بعد فاطمه از پا فتاده اي

حق داشتي امانت تو فرق مي کند

*

سي سال پيش! اين در و ديوار شاهدند

اصلاً شب شهادت تو فرق مي کند

یوسف رحیمی

 

خواب ديـدم دیشب آن گودال بی پایاب را // مرثيه حضرت سیدالشهدا (ع)///////

 

خواب ديـدم دیشب آن گودال بی پایاب را

در خودش جا داده بود آن ماه عالمتاب را

 

خواب دیدم آسمانی سرخ و بی خورشید و سرد

چــشـم‌هـایی را کـه مـی ‌پـرسـیـد سـمـت آب را

 

خواب دیـدم تلّ خـــاکی و زنـی تنـها بر آن

خیره در گودال خون می‌دید نوری ناب را

 

خواب دیدم نور را بر نیزه‌ها، سرخ و نجیب  

يــک جمــاعت کودک سر گشته و بی‌تاب را

 

خواب ديــدم آتــشــی وحــشی به جان خیمـه زد

سـوخـت رویـای مرا و پـاره کرد آن خـواب را

 

بالشم تر بود ... نم مي زد ميان صورتم

می‌ شنیدم شیهه‌ های اسب بی‌ ارباب را 

 

سخت می‌لرزیدم از تصویر آن گودال سرخ

لحظه لـحظه خواب دیدم مرگ آن مهتاب را

 

چک چک از سرنیزه‌ها و اسب‌ها خون می چکید

آســـمــان می‌ ديــد رقــــص نــور در مــرداب را

 

ســرد می‌شد شعــله‌ها و باز می‌ ماندم به جا

می‌نوشتم نینوا را ... قصه‌ ی آن خـواب را

 

خواب بی‌تعبیرخورشید و غزل در قتلـگاه

شعر می‌کردم به یادش خون اسطرلاب را

 

هيچ رملی نيست تا معنا کند خواب مرا

ظهر فردا می کنی معنا برايم خواب را

فاطمه شمس