هله یاران دلم شکسته ست چه کنم با شکسته بالی؟

شجر دولتم نهالی ست، قمر قدرتم هلالی

 

هله یاران قدم خمیده ست، چه کنم با قد خمیده؟

چه کنم با دو پای خسته؟ چه کنم با نگاه خالی؟

 

هله یاران – نعوذ بالله – نکند گم شده ست دینم

نکند باغ سینه ی من نشکوفد ز خشکسالی

 

نه اسیر یکی جمالم، نه به بند یکی جلالت

نه جلالی شدم دریغا، نه فسوسا شدم جمالی

 

اگرم در جهان مرادی ست نه کسی جز علی(ع) اعلی ست

نه مطیع ابوالعلایم نه مرید ابوالمعالی

 

به دلم آتشی نیفروخت کلمات قصار پیران

نه ابوالقاسم قُشیری، نه ابوحامد غزالی

 

هله زین روزهای بی روح به چه حیلت برون توان شد؟

که من و ما نه ماکیانیم، نه کلاغان بی خیالی

 

هله یاران به پرسش من چه کسی سینه می گشاید؟

 که هزار پرسش شگفتم ، که هزار جمله ی سؤالی

علیرضا قزوه