صبوری کن دلِ درد آشنایِ من//انتظار ظهور////////
صبوری کن دلِ درد آشنایِ من
صبوری کن که فصلِ وصل نزدیک است
زِ دلبرمژدهی دیدار میآید
نسیمِ مهرورزی از دیار یار میآید
صبوری کن دلِ از غصه لبریزم
به زخم خنجرِ نامهربانیها
که آن غمخوار در راه است
طبیب از بهرِ درمانِ دلِ بیمار میآید
صبوری کن دلِ سرگشته در دریای اندوهم
صبوری کن که کشتیبان
تو را تا ساحلِ امنِ هدایت باز خواهد برد
و از جامِ پر از لعلش شرابی ناب خواهی خورد
صبوری کن در این دنیای پر غوغا
که از ره میرسد آرامشِ دلها
جهان از عطر و بویش مست خواهد شد
زمین در حُسنِ رویش محو خواهد ماند
صبوری کن که فصلِ وصل نزدیک است
شمیمِ دلنوازِ یار میآید
رسد بانگِ انا المهدی
حبیب از کعبهی دلدار میآید . . .
...
+ نوشته شده در ساعت توسط دلتنگ نجف
|
باشد که شمیم یار باشد