رفتند روی گرده ي طوفان ،سوار ها // سواران مشرقی // دفاع مقدس
رفتند روی گرده طوفان ، سوار ها
ما مانده ایم و فاصله ها و غبارها
یادش به خیر شور سواران مشرقی
تنگ غروب بود و تب شوره زارها
خورشید در کرانه ی باران قرار داشت
با چشم های ملتهب بی قرارها
رفتند و رفت آنچه نشان از بهار بود
پاییزها گذشت و نیامد بهار ها
این باغ ها به فصل رسیدن نمی رسند
بی حاصلی ست حاصل این برگ و بارها
کو آن برهنه تیغ که بر جای مانده بود
از کوله بار غیرت آن تکسوار ها !؟
این ننگ بس که رنگ جماعت گرفته ایم
ما هم یکی شدیم از این بی شمارها !
محمد رضا ترکي
+ نوشته شده در ساعت توسط دلتنگ نجف
|