من فراتي تشنه لب بودم ز تف مي آمدم

خواب حافظ ديده بودم از نجف مي آمدم

 

حافظ شوريده حالي ديده بودم چون مسيح

پيش آن درياترين كمتر زكف مي آمدم

 

من خزف بودم به گوشم حرف مرواريد بود

من خزف بودم ولي عين صدف مي آمدم

 

با من و خورشيد و ماه آن شب سماعي تازه بود

ني زنان همراه هفتاد و دو دف مي آمدم

 

لشكر اشكم ز حسرت، لشكر مختار بود

كوفه كوفه نوحه بودم صف به صف مي آمدم

 

تير مي باريد بر قبر علي از شش طرف

با دل شش گوشه باز از شش طرف مي آمدم

 

حافظ از مولا پيامي شعله ور آورده بود

شعله ور از اشتياقي با شعف مي آمدم

 

گفت مولا در دل عاشق مزار ما بجوي

من به پابوس دل اين شمس الشرف مي آمدم

 

مثل روز واقعه مانند سال شصت و يك

كربلايي گريه بودم از نجف مي آمدم

علیرضا قزوه