من گريه ميريزم به پاي جادهات، تا // امام جمعهي کوفه // آدينه ي فراق
من گريه ميريزم به پاي جادهات، تا
آئينه کاري کرده باشم مقدمت را
اوّل ضمير غائب مفرد کجائي؟
اي پاسخ آدينههاي پر معمّا
بي تو سروديم آنچه بايد ميسروديم
يعني در آورديم باباي غزل را
حتمّي ِ بي چون و چراي سبز برگرد...
راحت شويم از دست اما و اگرها
آب و هواي خيمهي سبزت چگونه است؟
اينجا گهي سرد است و گاهي نيست گرما
بهر ظهور امروز هم روز بدي نيست
اي تکسوار جادههاي رو به فردا
آقا، صداي پاي سبز مرکب توست
تنها جواب اينهمه «ميآيد آيا؟»
يک جمعه ميبينيد نگاه شرقي من
خورشيد پيدا ميشود از غروب دنيا
آقا نماز جمعهي اين هفته با تو
پاي برهنه آمدن تا کوفه با ما
علياکبر لطيفيان
+ نوشته شده در ساعت توسط دلتنگ نجف
|
باشد که شمیم یار باشد