دل را مقيم در گه جانان نوشته اند

ما را غلام حضرت سلطان نوشته اند

 

آتش ز سوز سينه ما آفريده شد

چون عشق تو به سينه سوزان نوشته اند

 

تو سفره دار عشقي و ما ريزه خوار تو

ما را كنار چشم تو مهمان نوشته اند

 

دل ذره ذره مي شود از يك نگاه تو

گويا ز روي چشم تو قرآن نوشته اند

 

روز ازل كه قرعه به نام تو مي زدند

ما را براي عشق تو قربان نوشته اند 

 

دل مي تپد به سينه ز فكر جمال تو

اصلاً مرا ز عشق تو حيران نوشته اند 

 

از آن شبي كه دل ز دل ما ربوده اي

ما را انيس ديده گريان نوشته اند   

 

ما از محرم و صفر و فاطميه ايم

ما را يتيم سوره انسان نوشته اند

مجتبی روشن روان