بعد ازتو آفتاب به دردي نميخورد // نجواي حسيني
بعد ازتو آفتاب به دردي نميخورد
شبهاي ماهتاب به دردي نميخورد
وقتي تو تشنه ماندي، از آن روز تا ابد
دجله، فرات، آب به دردي نميخورد
گاهي به دوش جد و گهي روي نيزهها
دنيا به اين حساب به دردي نميخورد
سنگ ات زدند تا که خدا اجرشان دهد
زآن دم دگر ثواب به دردي نميخورد
خون را زدم کنار ز پيشاني دلم
خورشيد در نقاب به دردي نميخورد
آقا بس است غربت تو بي شماره است
صد بخچه شعرناب به دردي نميخورد
مهدي صفي ياري
+ نوشته شده در ساعت توسط دلتنگ نجف
|