پیش چشمم تو را سر بریدند

دست‌هایم ولی بی‌رمق بود

 

بر زبانم در آن لحظه جاری

«قل اعوذ برب الفلق» بود

**

گفتی: آیا کسی یار من نیست؟

قفل بر دست و دندان من بود

 

لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد

بی‌ تو آن خیمه زندان من بود

**

کاش می‌شد که من هم بیایم

در سپاهت علمدار باشم

 

کاش تقدیرم از من نمی‌خواست

تا که در خیمه بیمار باشم

**

ماندم و در غروبی نفسگیر

روی آن نیزه دیدم سرت را

 

ماندم و از زمین جمع کردم

پاره‌های تن اکبرت را

**

ماندم و تا ابد داد از کف

طاقت و تاب بعد از ابالفضل

 

ماندم و ماند کابوس یک عمر

خوردن آب بعد از ابوالفضل

**

ماندم و بغض سنگین زینب

تا ابد حلقه زد بر گلویم

 

ماندم و دیدم افتاده در خاک

قاسم آن یادگار عمویم

**

گفتم ای کاش کابوس باشد

گفتم این صحنه شاید خیالی است

 

یادم از طفل شش ماهه آمد

یادم آمد که گهواره خالی است

**

پیش چشمم تو را سر بریدند

 دست‌هایم ولی بی‌رمق بود

 

بر زبانم در آن لحظه جاری

«قل اعوذ برب‌الفلق» بود

افشین علاء