صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یك آدینه دارد

بى تو حتى مهربانى حالتى از كینه دارد

 

بى تو مى گویند تعطیل است كار عشقبازى

عشق اما كى خبر از شنبه و آدینه دارد

 

جغد بر ویرانه مى خواند به انكار تو اما

خاك این ویرانه ها بویى از آن گنجینه دارد

 

خواستم از رنجش دورى بگویم یادم آمد

عشق با آزار خویشاوندى دیرینه دارد

 

در هواى عاشقان پر مى كشد با بى قرارى

آن كبوتر چاهى زخمى كه او در سینه دارد

 

ناگهان قفل بزرگ تیرگى را مى گشاید

 آن كه در دستش كلید شهر پر آیینه دارد

قیصر امین پور