آن گوش وار عرش كه گردون جوهري

با دامني پر از گوهرش بود مشتري



درويش ملك بخش و جهاندار خرقه پوش

خسرو نشان صوفي و سلطان حيدري



در صورتش مبين و در سيرتش مبين

انوار ايزدي و صفات پيمبري



در بحر شرع لولوي شهوار و همچو بحر

در خويش غرقه گشته ؛ ز پاكيزه گوهري



اقرار كرد حر يزيدش به بندگي

خط باز داده روح امينش به چاكري



لب خشك و ديده تر شده از تشنگي هلاك

وانگه طفيل خاك درش خشكي و تري



از كربلا بدو همه كرب و بلا رسيد

آري همين نتيجه دهد ملك پروري

 

كمال الدين محمود خواجوي كرماني