آفتابی امشب از بیت رضا سر می زند

کز فروغش طعنه بر خورشید خاور می زند

 

بشکفد در دامن ریحانه زیبا غنچه ای

کودکی لبخند در دامان مادر می زند

 

امشب از میلاد مسعود جواد ابن الرضا

شیعیان را پیک شادی حلقه بر در می زند

 

کوری چشم حسود و شادی قلب رضا

پرده یکسو از رُخ او حی داور می زند

 

حق به پاس حرمت مولودِ مسعودِ جواد

عاصیان را مُهر آمرزش به دفتر می زند

 

تا گذارم سر به پایش تا بگیرم دامنش

گرد رخسارش دلم پروانه سان پر می زند

 

آن که جودش خیره سازد چشم هر فرزانه را

و آن که با علمش به جانِ خصم آذر می زند

 

آنکه عاجز ساخت یحیی را به هنگام سوال

آنکه بر هم بزم مامون ستمگر می زند

 

آنکه در سن طفولیت کنار باب خویش

ناله از دل در غمِ زهرای اطهر می زند

آنکه جد مصلح دنیا و دین، مهدی بُوَد

مهدی اش بر دار جسم آن دو کافر می زند

 

در غم جانسوز هجرانش هنرور روز و شب

ناله یابن الحسین با دیده ی تر می زند