اي آن كه چشم پاكت آيينه شد خدا را//نجواي مهدوي
اي آن كه چشم پاكت آيينه شد خدا را
دست كريم و گرمت روزي دهد گدا را
فقرِ تمام هستم، بر تو غلام هستم
بر عالمي نبخشم اين حالت غنا را
سرعت مگير بهرِ دوري گزيدن از ما
از ما مگير هرگز وقت سحر دعا را
بر پاكي گناهم من اشك ديده خواهم
آيينه ي دلت كن اين چشم پر خطا را
گرچه نديدي از من خوش عهدي و مروت
بر من نما محبت با من نما مدارا
از بس كه روسياهم كعبه دگر نخواهم
احرام ديگري ده اين عبد بي وفا را
مشعر نيامدم من، سعي صفا نكردم
آنجا مبر تو از ياد، مسكين بي نوا را
در اعتكاف كعبه، در هر طواف كعبه
با ناله ي حسين جان، ياري بده گدا را
گوش دلم تو بگشا، تا بشنوم اذانِ
آن حنجر بريده، بر خاك نينوا را
ما اقتدا نموديم بر دختري سه ساله
با اشك ديده جوييم، با نام او خدا را
ما را رسان به دستي، تا كه ز تن جدا شد
سيلي زدن روا شد، طفلان مصطفي را
سوگند مي دهم بر، خون گلوي اصغر
با غسل خون تنم كن احرام كربلا را
تقدير بوده تا حال روي تو را نبينم
«گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را»
جواد حیدری
باشد که شمیم یار باشد